فی احوالات سید شباب اهل دوزخ
متن زیبایی فی احوالات سدممد در وبلاگ طنزکوه نوشته شده است . قلم فرشید داودی رو خیلی دوست دارم قلم بسیار توانمندی دارد همچنان که قلم محمد رضا رو نیز
یخچال همدان بودیم شب حدود ساعت ۲ نصفه شب بود ما داشتیم صحبت میکردیم محمد رضا ( سدممد) یه جمله ی جالب گفت " گفت رامیار یا بلند تر حرف بزن ما هم متوجه بشیم یا اینکه ساکت شو بگذار بخوابیم " و اینچنین شد که بنده ساکت شدم
"آن سید شباب اهل دوزخ آن بافنده اراجیف با سوزن و نخ آن وارث تخت جمشید آن دارنده ی رفیق ناباب همچو فرشید! آن یارغار آن مرد بی عار آن نویسنده ی بیکار آن خورنده نان با ماست و خیار آن اهل حساب و کتاب! محمد رضا خداخواه از اهالی قلم بود و وارثان عجم و داد می سُتد و جوک همیشه می گفت.
نقل است علم ریاضیات خواند تا رسم ریاضت بیاموزد و از اهالی جی بود و عاشق فیلم ویجی!
گویند چون از مکتب فارغ التحصیل بشدی بیکاری عارض گشتی و شیخ به تنگ آمدی و از بی عاری شرم بر پیشانی آمدی و به ناچار به عمله گی روی آوردی ولی هیچ دم نزدی و خود را بیسواد جلوه دادی تا روزی ندا آمد نهضت سواد آموزی آمده است و عمله گان باید سواد همی بیاموزند پس به ناچار تقیه همی کرد وچفیه را در صندوق بکرد و در کلاس درس حاضر بشدی و آب بابا بخواندی!
پس روزی معلم پای تخته نبشت ۳+۶چند شدی؟ و ای محمد کنون تو بر این مسئله راه حلی بایدت تا نمره ی قبولی شایدت پس وی به پای تخته شدی و بدیدی این مسئله از راه انتگرال براحتی به جمع آید همی! لیک اگر چنین کند همی دانستندی او علم ریاضی نیکو بدانستی و شاید از کار کنار بگذاشتی پس معطل بماند تا معلم را لختی جلوی در کلاس فراخواندندی ناگهان باقی عمله گان فریاد آوردندی ای محمد رضا انتگرال بگیر!!!
گویند شبی به صعود قلم شد و دستمالی بر گردن بستی و مریدان گفتند ای شیخ این چفیه باشد و ابزار خفیه؟و گفت چرقد ننه ام باشد و مریدان در عجب بماندند. و در صعود قلم ازمیان قلمیان فرشید نصیبش بشد و تا صبح نقل کُردی رامیار بشنفت و در کابوس بخفت و از ترس فرشید گاهی چشم بشکفت تا گزندی نایدش و کوس رسوایی بر بام نایدش!
گویند وبلاگ با شریکی سخت می نبشت پس روزی شریک گفت ای محمد رضا خیال کردی من چیستم؟ این توو این وبلاگ تو، من نیستم! "
ادامه را در وبلاگ طنز کوه به قلم فرشید داودی بخوانید