سرپرست وزارت ورزش : انتخابات فدراسیون را برگزار کنید

برای مردم مظلوم کردستان سوریه که اسیر درنده خویی اسلامگرایان ( النصره ) شده اند
لیتان نابینه وه .....
له گه رو تا ، ره شه بای سوله یمانین / در گلویتان بادهای سرد و ورزنده سلیمانی هستیم
له سه ر سینگتا ، تاشه به ردی ئاگری داغین / بر سینه هایتان صخره های کوهستان ئاگری هستیم
له چا و تانا ، شالاوی بابه گور گورین / در چشمهایتان جویبار های پرخروش باباگورگوریم
له دلتانا ، سه هولبه ندانی سابلاغین / در قلبهایتان یخبندان های سابلاغ هستیم
لیتان نابینه وه، لیتان نابینه وه / رهایتان نمی کنیم ، ره هایتان نمی کنیم ...
وه ک چون هه لو له نه چیر نابیته وه / همانند عقاب که شکار را رها نخواهد کرد
وه ک چون تور له ماسی نابیته وه / همانند تور که ماهی را رها نمی کند
وه ک چون ئاگر له کاو و پوش نابیته وه / همچون شررهای آتش که از کاه نمی گذرد
کاوه له چاره نوسی ئه ژده هاک / کاوه از سرنوشت ضحاک
گور له مردوو ، لافاو له هیزی رامالین / گور از مرده و سیلاب از نیروی ویرانگرش
سه رکه وتنمان له هه نده رین نابیته / افتخاراتمان در سرزمین های دور دست ...
لیتان نابینه وه ، لیتان نابینه وه / رهایتان نخواهیم کرد ، رهایتان نمی کنیم ...
لیتان نابینه وه ، لیتان نابینه وه ، لیتان نابینه وه
مقام : استاد مظهر خالقی
شعر : استاد شیرکو بیکس
...............
قندیل : کوهستانی مقدس در کردستان ...
سلیمانی : شهری در کردستان عراق
کوهستان ئاگری : آرارات کردستان ترکیه
باباگورگور : چشمه ای در کرکوک کردستان عراق
سابلاغ : شهر مهاباد کردستان ایران
یکی دو هفته پیش فرصتی دست داد تا برای اولین بار تجربه ی صعود یکی از این تپه های مریخی رو داشته باشم . ممکنه خیلی از ما از جاده هایی نظیر تبریز به اهر یا زنجان به بیجار ، گرمسار و ... گذشته باشیم و با این پدیده آشنا باشیم . اما همیشه برایم جذابیت خاصی داشته و هر بار که از کنارش رد می شدم بی اختیار مجذوبش می شدم همیشه ساختار تپه ها و یا دلیل پیدایش این نوع خاک و برامدگی سوال بر انگیز بود .
دلیل اینکه انها را تپه های مریخی می خوانند به گمانم ساختار نا متعارف و همچنین رنگ های عجیب و غریب آن باشد . خشک بودن و بدون پوشش گیاهی بودن آن نیز می تواند دلیل باشد بر این اسم .
دلیل این ساختار رو باید کارشناسان زمین شناسی توضیح بدهند اما گمان می کنم به دلیل مواد معدنی متنوعی که در این نوع خاک وجود دارد دارای رنگ آمیزی جالب توجهی هستند و البته وجود جریان های سطحی در فصل بهار و جنس نرم خاک که به سهولت جابجا می شود نیز بر این نقاشی بی بدیل زیبایی صد چندان افزوده است . گمان می کنم روزگاری این منطقه دارای رطوبت بسیار بوده است و شاید تغیرات اقلیمی در منطقه اکنون از ان به شوره زار و یا منطقه ای خشک و بدون آب و علف ساخته است .
در این سفر اخیر در جاده ی اهر فرصتی دست داد تا بتونم یکی از این تپه های رنگارنگ رو صعود کنم . تجربه ی لمس این پدیده رنگی برای من به عنوان یک کوهنورد تجربه ی جالبی بود . رویه ی خاک آن بسیار سفت بود اما با فشاری غیر متعارف کنده می شود و تقریبا تمام سطح خاک به صورت گیره هایی مشتی قابل استفاده بود . صعود از آن حتی در شیب های بالای 75 و 80 درجه به راحتی امکان پذیر بود و چنین صعودی در کوهای دیگر امکان پذیر نیست . من زمانی که برای اولین بار در این شیب صعود کردم سهولت صعود برایم تعجب بر انگیز بود که آن هم به دلیل ساختار گیره مانندش بر می گشت . اما به همان اندازه که صعود از شیب های تند آن آسان بود فرود از ان مشکل و خطرناک .
گیره ها همچون رنده به نظر می آمدند و کافی بود پایت سر بخورد تا به قول معروف تکه بزرگه ی انسان گوشش باشد ، این رنده ها و دندانه های سخت آن بدن انسان را تکه تکه می کنند . درست به یاد یومار می افتادم صعود آسان و فرود مشکل !
برای پایین امدن در شیب تند این تپه ها واقعا انسان دچار مشکل خواهد شد . اما توصیه می کنم چنین پدیده ی زیبایی را از دست ندهید برای دیدن این زیبایی های طبیعی می توانید در دامغان ، گرمسار ، تبریز و زنجان و ...از حضور در چنین منطقه ای لذت ببرید .
براي نقد هر اثر انساني، بايد نخست قوانين حاكم بر آن را شناخت و آنگاه در چارچوب آن اصول، وفاداري آن اثر را به ارزيابي نشست. اين اثر انساني ميتواند يك ايده هنري باشد، يك تئوري علمي يا يك روش اجرايي باشد كه در حوزههاي اجتماعي به عمل در ميآيد. در عرصه ورزش نيز سبكهاي متفاوتي وجود دارند كه ورزشكاران و مربيان وفادار به آن، بنا به اصول آن سبك، تاكتيكهاي ورزشي خود را از آن استخراج ميكنند. در عرصه كوهنوردي و هيماليانوردي نيز چنين است و ميتوان صعودهاي كلاسيك و صعودهاي سبكبار را به عنوان دو سبك اصلي و پرطرفدار در اين رشته برشمرد. تلاش براي نخستين صعودها در هيماليا كه از حدود يك قرن پيش آغاز شد به روش محاصرهيي انجام ميگرفت كه امروزه از آن با عنوان كلاسيك نيز ياد ميشود. در اين روش كوهنوردان زيادي در قالب يك تيم فعاليت ميكردند كه گاه تعداد اعضاي تيم به چند ده نفر ميرسيد. عدهيي براي آمادهسازي مسير صعود به نصب طنابهاي ثابت ميپرداختند؛ عدهيي ديگر تحت عنوان باربران ارتفاع در مسيرهاي آمادهشده تجهيزات كوهنوردي، اغذيه و كپسولهاي اكسيژن را به ارتفاعات بالاتر حمل ميكردند، برخي وظيفه دايركردن كمپها را بر عهده داشتند، عدهيي به عنوان تيم پشتيبان و امداد در كمپهاي بالاتر مستقر ميشدند و نهايتا چند نفري هم كارشان صعود نهايي و رسيدن به قله بود و اين افراد در طول صعود كمترين فعاليت بدني را انجام ميدادند تا انرژيشان براي حمله نهايي حفظ شود. بدين لحاظ اين تلقي هم بيمعني نبود كه صعود يك كوه نه با اتكا به توان فاتحان قله كه با تجميع انرژي كوهنوردان پرشمار يك تيم بزرگ انجام ميشد. اما در دو، سه دهه اخير، سبك ديگري در هيماليانوردي رواج يافت كه صعود سبكبار ناميده ميشود. اصل كلي حاكم بر اين سبك آن است كه كوهنورد تنها به اتكاي توان خود صعود ميكند يا به بياني ديگر هر صعودي در حد توان و مهارت فرد صعودكننده تعريف شود. در اين روش به خدمتگيري گروهاني از كوهنوردان و باربران براي صعود افرادي انگشت شمار از اعضاي تيم مجاز نيست. روح حاكم بر سبك صعود سبكبار، همكاريهاي تيمي را نيز تنها در قالب به اشتراك گذاشتن انرژي اعضاي تيم -كه همگي از حق برابر براي صعود برخوردار خواهند بود – معني ميكند؛ نه اينكه عده زيادي از افراد تيم، انرژي خود را به تعداد اندكي تفويض كنند. اين اصلي است كه كوهنورد وفادار به سبك صعود سبكبار، خود را به آن ملزم ميداند تا به واسطه اين محدوديت خودخواسته، به تواناييهاي خودش بيشتر متكي باشد، عيار و خلوص تلاش انساني خود را در برابر كوهستان بالا ببرد و بهرهجويي يكجانبه از انرژيهاي ديگران را براي صعود خود به حداقل برساند. البته پر واضح است كه در اين سبك صعود، كوهنورد خطرپذيري بيشتري را نيز آگاهانه انتخاب ميكند. روش صعود سبكبار در قلههاي 8000 متري هيماليا، نخستينبار توسط رينولد مسنر و پيتر هابلر در سال 1975 در صعودبه قله گاشربروم 1 به كار گرفته شد. مسنر چند سال بعد به همراهي هانس كامرلندر، به همين روش تراورس بزرگي بين قلل گاشربروم 1 و 2 انجام داد. ايندو در مدت نزديك به يك هفته، با حداقل تجهيزات و غذا كه تنها براي زندهماندنشان كفايت ميكرد، چندين شب در ارتفاعات نزديك به 8000 متر شبماني كردند و پس از صعود دو قله، از مسيري دشوار و خطرناك پايين آمدند و بدينسان به اين تابوي كوهنوردي پايان دادند كه قلههاي 8000 متري را تنها با فعاليت گروههاي پر تعداد و برقراري كمپهاي متعدد، قابل دستيابي ميدانستند. سومين برنامه گشايش مسير ايران بر قله 8051 متري برودپيك نيز از آغاز بر اصول كلي صعودهاي سبكبار طراحي شده بود. تيم باشگاه آرش نخستينبار در سال 1388 مسير خود را از كمپ اصلي تا كمپ سوم گشايش كرد. برنامه آن سال اگرچه با ثابتگذاري، صعودهاي رفت و برگشتي و برقراري چند كمپ مياني انجام شده بود اما اصل مهم كوهنوردي سبكبار كه همانا اتكاي اعضاي تيم به توان خود و عدم استفاده از باربران ارتفاع است، در آن رعايت شده بود. سال 1390 تلاشي براي ادامه گشايش مسير انجام شد كه موفق نبود تا اينكه امسال دوباره تيم باشگاه آرش به منطقه رفت و پس از صعود و حمل بار از مسير عادي تا كمپ سوم، تلاش نهايي خود براي گشايش مسير تا قله اصلي را به مرحله اجرا درآورد. در حمله نهايي، ابتدا هر 5 نفر اعضاي تيم بر آن بودند كه همگي در صعود شركت كنند اما در روز دوم، دو نفر به خاطر خستگي يا مشكلاتي مشابه از ادامه صعود انصراف داده و به كمپ سوم برميگردند و عملا آيدين بزرگي، پويا كيوان و مجتبي جراحي، سه نفر از اعضاي جوان تيم، گشايش نهايي مسير را بر عهده ميگيرند. ايشان پس از سه شبماني در ارتفاعات بين 7300 تا 7800 متر، عصر روز چهارم، از مسيري جديد به قله برودپيك ميرسند، آنگاه بازگشت را از مسير عادي پيش ميگيرند كه متاسفانه در فرود از قله فرعي برودپيك دچار اشتباه شده، به ميان صخرههايي غيرقابل عبور، خارج از مسير عادي منحرف ميشوند و بعد از يكي، دو روز تلاش بيسرانجام، با پايان يافتن آذوقه، كپسولهاي گاز و پارهشدن چادرشان زمينگير شده و با وجود مقاومتي مثال زدني در مرگي تدريجي جان ميبازند. در بررسي اشتباهات برنامه، صحبتهاي مختلفي شده است. در اين ميان، برخي نظرات اساسا با سبك صعودي كه اين تيم براي خود انتخاب كرده بود مغايرت دارد. مثلا ميگويند چرا يك گروه قوي پشتيبان از قبل در نظر گرفته نشده بود يا اينكه بايد افراد ديگري در اين تيم حضور داشتند كه به موازات گشايشگران، از مسير عادي، قله را صعود و در بازگشت ايشان را تا كمپهاي پايين همراهي ميكردند. عدهيي به اينكه صعود با حداقل امكانات شبماني و آذوقه طرحريزي شده بود ايراد ميگيرند و اساسا بيواك در ارتفاعات بالا را كاري دور از عقل ميدانند. بعضي نيز مدعي هستند اين جوانان، چون پيشتر تجربه صعود به ارتفاعات 8000 متري را نداشتند، اساسا نبايد به اين برنامه اعزام ميشدند. به نظر من اينگونه پيشنهادات بعد از واقعه، نه تنها با شيوه سبكباري كه افراد اين تيم، آگاهانه انتخاب كرده بودند مغايرت دارد بلكه تواناييهاي ارزشمند اين كوهنوردان را نيز دانسته يا ندانسته انكار ميكند. به جرات ميتوان گفت ايشان در سالهاي گذشته، توانايي خود را تا بالاترين سطوح كوهنوردي ايران ارتقا داده بودند. دشوارترين صعودهاي فني و زمستاني را تجربه كرده بودند و تلاشهاي درخوري در صعود ارتفاعات 7000 متري هيماليا داشتند. به واقع صعودهايي كه آيدين بزرگي و پويا كيوان در يك سال اخير و تا پيش از برنامه برودپيك انجام داده بودند، اگر نه بيهمتا، اما كارهايي بودند كه شايد هر 10 سال يك بار در عرصه كوهنوردي ايران با آن مواجه بودهايم. انتخابي نيز كه اين سه تن و ديگر اعضاي تيم در شيوه دشوار و خطرپذير صعود سبكبار داشتند با آگاهي درست بر تواناييها و انگيزههاي بالاي خودشان بود و تصميمي حرفهيي و قابل احترام است. به پايان رساندن گشايش مسير و از آن دشوارتر مقاومت جانانهيي كه اين قهرمانان در روزهاي حادثه از خود نشان دادند گواه گويايي است بر ارزيابي درستي كه ايشان از تواناييهاي خود داشتند.
نتيجه
بايد توجه داشت كه در بررسي اشتباهات اين صعود، نبايد اصالت شيوه ممتاز كوهنوردي آن را مخدوش كرد. به نظر من ايرادهاي اين صعود را كه به حادثه تلخ بيبازگشت آيدين و پويا و مجتبي انجاميد، بايد اما در جايي ديگر جست. اشتباهاتي اجتنابپذير كه ميتوانست با وجود وفاداري به سبك خودخواستهشان رخ ندهد و امروز اين قهرمانان در كنار ما باشند. مواردي نظير تصميمگيري ديرهنگام ايشان به بازگشت يا مسيريابي اشتباه در پايين آمدن از قله فرعي، يا ارتباط راديويي با سرپرست كه به خاطر نقص بيسيم در حساسترين لحظهها قطع شده بود يا هرآنچه بعد از شنيدن گزارش بازماندگان اين تيم به آن پي ببريم. اشتباهاتي كه احتمالا پيش از اين نيز در كوهنوردي رخ دادهاند و يقينا بسياري از آنها با پيشانديشي و دقت به جزييات، قابل رفع ميباشند. گو اينكه بعضي اوقات نيز با وجود برنامهريزيها باز به سبب خطاهاي انساني، كوهنوردان مرتكب آن ميشوند. اما واقعيت آن است كه شرايط دشوار كوهستان گذشتي ندارد و يك اشتباه كوچك، ميتواند دومينوي مرگ كوهنورد را به حركت بيندازد.
سهند عقدایی
عکس: تصاویر همایش بزرگداشت تیم برودپیک ( حمید محمد نظر )
فرقی ندارد عطر گل با بوی نفتالین
برای بادها
شکل هماند اسفند و فروردین ؛
منم اینجا
که هر وقتی و هر جایی و هر عطری و هر چیزی
برایم حس و حال دیگری دارد
روز خبرنگار مبارک
چه فقدان دردناکی شیرکو !
هنوز زمزمه ی دوران نوجوانیم را فراموش نکرده ام دورانی طلایی که با اشعار بزرگ مردی چون تو لحظه به لحظه ی آن شور انقلابی را تجربه کرده ام . شیرکو خاطرات من آمیخته است با بند به بند شرهایت ! هنوز مو بر بدنم سیخ می شود وقتی می خوانمت !
از ترانههای من اگر
گل را بگیرند
یک فصل خواهد مرد
اگر عشق را بگیرند
دو فصل خواهد مرد
و اگر نان را
سه فصل خواهد مرد
اما آزادی را
اگر از ترانههای من،
آزادی را بگیرند
سال، تمام سال خواهد مرد.
شیرکو فراموش کردی ! فراموش کردی بنویسی ار ترانه های کردستان اگر شیرکو بی کس را بگیرند شعر می میرد ، عشق می میرد ، رود می میرد و تمام سال باید به عکس گوشه ی طاقچه ام نگاه کنم و طنین صدایت را در ذهنمان مرور کنیم ! می گفتی :
از میان همه روزها اگر
روزی آفتابی بمیری
بسا باز به گونه انعکاس یکی پرتو زاده شوی
تو یقین داشته باش برای ما نخواهی مرد اما هر روز در دل شاعران جوانی که تو را دوست دارند انعکاسی باشکوه خواهی داشت . شیرکو تو جاودانه شده ای و من امشب با ماتم این داغ گران تمام شب اشعارت را مرور خواهم کرد .
به یاد آر
پرنده اگر پرواز میکند
فقط به خاطر آسمان آبی نیست
چشمه اگر میجوشد
فقط برای رسیدن به رودخانه نیست
درخت اگر سایه دارد
فقط به دلیل شاخ و برگاش نیست
اسب اگر میتازد
فقط از ترس تازیانه راکب نیست
باد اگر میوزد
فقط برای رقص جنگل نیست
و تو اگر شعرهای مرا میخوانی
فقط به بهانه نام شیرکو بیکس نیست
ماموستا شیرکو بیکس از شاعران بزرگ کرد که به عنوان «امپراتور شعر دنیا» لقب داشت، ساعاتی پیش در سن 71 سالگی درگذشت.
شیرکو بیکس از شاعران برجسته کردستان عراق که در سال 1319 در شهر سلیمانیه به دنیا آمد. در سال 1968 نخستین مجموعه شعر خود را به نام مهتاب شعر به چاپ رسانید.
او جزو شاعران نسل دوم کردستان عراق و از هم نسلان عبدالله پهشیو، لطیف هلمت و رفیق صابر است.
شیرکو بیکس پر کار و خستگی ناپذیر که بیشتر به مفهوم ادبی جهانی در اذهان اهل فن جایی گرفته است و با آنکه در نقد، داستان و ترجمه توانایهایی در خور و شایسته بود، اما کار شعر، سرنوشت محوری قلم او را رقم میزد.
ماموستا شیرکو بیکس سالها از راه ادبیات و سرودن شعر به مبارزه در راه ازادی اشاره کرد.
سختکوشی و پیگیری این شاعر جهانی در سیطره فرهنگ، ادبیات و شعر کوردی به او شخصیتی غول آسا و عاصی بخشیده است. شاعر چیره دست فارس زبان روزگارمان سیدعلی صالحی سالها پیش شیرکو بیکس را امپراتور شعر دنیا نامیده است.
آثار شیرکو غنی و بسیارند، در سال 1968 میلادی نخستین مجموعه شعر وی با عنوان «درخشندگی شعر» منتشر شد و صاحب آثاری چون آئینههای کوچک، بامداد، من عطشم را با آتش فرو مینشانم، کاوه آهنگر، سپیده دم، پیرمرد و دریا، دو سرود کوهی، رودخانهها، عقاب، کجاوه گریهها، صلیب و مار و روزشمار شاعر و مجموعه مقالات، ترجمهها و غیره است.
شیرکو بیکس در سال 88-1987 میلادی از دست «انگوار کارلسن» نخست وزیر سوئد جایزه جهانی «توخولسکی» مدال افتخار در ادبیات را دریافت کرد و همچنین در فلورانس ایتالیا، بزرگترین انجمن مدنی به او لقب «همشهری» داده است.
اشعار شیرکو تاکنون به زبانهای آلمانی، فرانسه، ایتالیایی، سوئدی، نروژی، عربی، فارسی و غیره ترجمه شده است و بعضی از اشعار او انتخاب شده و در کتابهای درسی چند کشور برای تدریس گنجانده شده است
رضا زارعی در وبلاگ خودش اینچنین نوشت :
"هفته گذشته و پس نگارش مطلب راز حیات که طی آن به نگاه دو طیف کوهنورد ایرانی و لهستانی به قانون حیات پرداختم، فرد معلوم الحالی که سالها از توبره صدا و سیمای این مملکت ارتزاق می کرد و به واسطه ای دست و دهانش کوتاه شد همچون سگی ترسو در صفحه فیس بوک خود اقدام به فحاشی و لگ زدن نمود! او که در زمان حضورش در ایران همچون ناتوانها تنها با نمایشهای مسخره خود دیگران را به سخره می گرفت اینک همچون سگ پاسبان سر از درب باشگاه آرش در آورده! و هرکه را خارج از تفکرات ایشان نقدی را روا می دارد با دندان می گزد.
اگرچه می دانم اقدامات شنیع این فرد بزدل از سوی باشگاه آرش نیست اما سکوت ایشان در مورد حرکات وی نشان از تایید آن دارد. از این رو ضمن احترام به دوستانم در باشگاه آرش اعلام می دارم حتی با وجود لاتهای بی سرو پایی چون ایشان لحظه ای در نقد برنامه و حادثه برودپیک در زمان مقتضی تردید نخواهم کرد.
لطفن سگهای جلوی درب باشگاهتان را ببندید..."
رضا زارعی از جمله مربیان صاحب نام فدراسیون کوهنوردی است که سالهاست به عنوان خط دهنده و مشاور فدراسیون کوهنوردی فعالیت می کند . رضا زارعی شاید یکی از تراز اول ترین مربیان کشور است اما مسبوق به سابقه است در مواجه با هر نوع پرسشگری و یا انتقاد به سهولت از الفاظ رکیک استفاده میکند . وی پیشتر نیز در جریان پرسشگری در خصوص ماکالو خطاب به وبلاگ نویسان در وبلاگش نوشت :
اگر به طرف هر سگی که پارس می کند سنگی پرتاب شود هیچ گاه به مقصد نمی رسیم !
و بعد ها در گفتگویش با سهند عقدایی با ادبیاتی رکیک که در این قسمت می توانید ملاحظه کنید پاسخ وی را داد . اکنون روی سخنش با یکی دیگر از کوهنوردان است البته گفتگوی آقای زارعی با جواد گیاه شناس رو هم نباید فراموش کرد. آیا براستی این ادبیات شایسته ی رضا زارعی است ؟ به نظر شما عنوان کردن چنین الفاظ رکیکی در فضای عمومی اقدامی درخور شان یک مربی است؟
شهرام عباس نژاد:
" روز پنجشنبه 3 مرداد برای آخرین تمرین قبل از علم کوه رفتیم پل خواب . مهدی فرهادی ، جمال کبیر رضایی و فرح منصوری هم با ما رسیدند . رفتیم بالا من و هم طنابم چون سحری خورده بودیم بدون معطلی رفتیم سراغ تمرین . هفته قبل 14 طول صعود کرده بودیم و این هفته بیشتر میخواستیم بعلاوه کمی مرور فنی تکنینک های امداد و نجات دو طنابه . هم طنابم در کمال خونسردی کوییک دراو ها را از کمر من قاپید و گفت سر طناب 50 متر اول اون بره . این اتفاق هم افتاد . صعود انجام شد و نوبت من شد . حرکت کردم دست در شکاف دولفر اول سیسخت و پا از زمین جدا شد اومد روی سنگ (کفشهایم گشاد تر از همیشه بود برای پوشیدن با جوراب کوه برای علم کوه تهیه کرده بودم ) جوری که انتظارش رو نداشتم سر خوردم . با کش طناب پاهام رفت زیر کلاهک مانند اول مسیر و با کش دو ظناب برگشتم بالا . پای راست بین زمین و سنگ لاخ شد و استخون زد بیرون . شکستگی باز درشت نی + نازک نی"
دوست خوبمان شهرام عباس نژاد متاسفانه همانطور که شرح حادثه را به قلم خودش خواندید در پل خواب کرج دچار حادثه شده بود . برای شهرام عزیز آرزوی تندرستی دارم . شهرام از جمله مربیان و دیواره نوردان بسیار خوب کشور است که وجودش در این دنیای مجازی همیشه سودمند و ماندگار بوده و به شخصه ازش آموختنی های فراوانی هدیه گرفته ام . شهرام مواظب خودت باش پسر
با تشکر از سهند عزیز
این روزها دست و دلم به نوشتن نمی رود ، دلایلش شاید ! شاید همه ی مسمومیت این روزهاست . انچنان غبار الود است که ترجیح میدهم هیچ چیزی را نخوانم و گاهی اگر از سر کنجکاوی و اتفاق متنی را می خوانم بیشتر مصمم می شوم کمی دور شوم . دورشوم از این هوای پر از دی اکسید !!!
بچه ها رفتند اما همه می خواهند از نادانسته هایشان بنویسند ترجیح میدهند از چیزهایی که هنوز گزارشی از اعضای باقی مانده ی تیم منتشر نشده است خرگوشی ، کبوتری بیرون بیاورند .
پویا، ایدین و مجتبی خرگوش های شعبده نیستند لطفا کلاه هایتان را غلاف کنید . باور کنید تیشه به زخم می زنید . بگذارید تا ارائه ی گزارش تیم کمی خانواده های داغدار این عزیزان با فرزندانشان عاشقانه و مادرانه وداعی ارامش بخش کنند . وداعی قهرمانانه و جسورانه . این حق این مادران است کم تیشه به زخم هایشان بزنید ، شعبده بازی را بگذارید برای فردا ، بدجور این هوا به اکسیژن نیاز دارد ! بدجور ...
کامنت زیر از جناب آقای دکتر صادقی رایزن فرهنگی ایران در پاکستان در پست قبلی درج شده است اما حاوی نکات بسیار خوبی است . به درستی که می باید صداو سیما تحت تاثیر جولان فدراسیون و زیاده خواهی های این ارگان بی ارزش قرار نگیرد و انچنان که شایسته ی این قهرمانان است برای این اقدام ارزشمندشان ارج و احترام قائل باشد و ان را بازتاب دهد .
با سلام و درود به قهرمانان ملی فاتح مسیر ایرانیان بر قله برادپیک و خانواده های محترم آنان
بارها این صفحه رو باز کردم و خواستم چیزی بنویسم اما نشد . هر بار نوشتم و پاک کردم نوشتم و پاک کردم . باورش سخته آیدین چقدر جسورانه جنگید اما کسی نتوانست به یاریش بشتابد . سخت است مجتبی و پویا با آن رویای بزرگ خداحافظی کرده باشند . سخت است باور اینکه رویای همه ی ما اینچنین تراژدی در انتظارش باشد . بلاخره ما در ابتدای راه هستیم بچه ها کار بزرگی کردن و همین به تلخی این تراژدی افزوده بود . خیلی تفاوت هست بین مرگی که بدون تلاشی جانانه و در اثر اشتباه فردی صورت میگیرد و یا مرگ سهل و آسان برخی از هیمالیانوردان تا مرگی اینچنین بلند پروازانه !
آیدین تو یک قهرمان بودی مجتبی و پویا مردانه تلاش کردید . در ذهمن من شما قهرمانید و من امروز در اول مرداد ماه 92 درست روزی که باید به استقبالتان در فرودگاه می امدم با اندوهی که سراسر وجودم را فراگرفته به شما بدرود میگویم و تلخی این تلاش ارزنده برای همیشه در دلم باقی خواهد ماند اما یقین داشته باشید شما قهرمانانه رفتید و قهرمان باقی ماندید .
عمیقا دوست داشتم می آمدید و چشم در چشم با لبخندی عمیق این قهرمانی را به شما شادباش می گفتم اما هنوز هم دیر نیست . ایدین ، پویا و مجتبی قهرمانیتان تا ابد در دلهایمات جاودان خواهد بود
روحتان شاد و یادتان گرامی