وزیر معذرت خواست همین کافیه !
تو یه روستایی سر یک موضوعی بحث میشه ، هرکی یه حرفی میزنه آخر سر انقدر بلبشو می شه و سرو صدا بلند میشه یکی داد میزنه؛ : ساکت ، ساکت ... دیگه کسی حق گه خوردن نداره جز کدخدا !!!!
.......................
این وسط دلم به حال بچه های شین آباد سوخت
تو جریان صعود قلم توی روستای گزگسک که نزدیک شین آباد در منطقه ی پیرانشر بود با پرستو ابریشمی که در حال عکاسی بود قصد داشتیم به روستای دیگری در پیرانشهر بریم که موضوعی نظر پرستو رو به خودش جلب کرد . دبستان این روستا یک کانکس بود ، یک کانکس سرد و کوچیک که وقتی تعجب پرستو رو دیدم، غمی سراسر وجودم رو گرفت .
واقعا برای من و مردم این دیار انقدر عادی شده بود که یک لحظه به ذهنم نرسید که این مدرسه یه چیزیش غیر عادیه ! دلم گرفت ، پرستو از اون مدرسه عکس گرفت و نمی دونم هنوز هم اون عکس رو داره یا نه اما وقتی تو اخبار شنیدیم که نماینده های مجلس دارند امضاهاشونو پس می گیرند غمم به نفرتی عمیق تبدیل شد . نفرت از تمام اون چیزهایی که در این سالیان من و مردمم رو آزار داد نفرت از هرچیزی که به آن رنگ قداست دادند ...