وداع با زمستان ....
فرخنده باد بر همگان مقدم بهار
نوروز جاودانه ترین جشن روزگار
حال فوق العاده عجیبی دارم.این حرف مال امروز و دیروز نیست
روز آخر هر سال رو همینجوری میگذرونم . توی خواب و بیداری . نمیدونم خوشحالم یا ناراحت. انگار همه ش منتظر یه اتفاق عجیب و غریب هستم. سال قدیمی در ساعت های آخر٬شبیه یه آدم محتضر میمونه که همه سعی دارن آخرین کارهایی رو که براش از دستشون بر میاد انجام بدن.
تمام روزهای سال گذشته٬وقت هایی که تلف کردم٬اتفاقات خوب و بدی که برایم افتاده ٬ همه و همه مثل یه فیلم از جلوی چشمم رد میشه.
خیلی به سرعت گذشت... نمیدونم به سرعت چه گذشت اما هر چی هست از برق و باد خیلی سریعتر بود! اصلا نفهمیدم چی شد . یعنی همش همینجوری میگذره؟
سال 87 سالی برای من سال پر هیاهو ، جنجالی و پر فراز و نشیب بود . با خیلی ها سر ستیز داشتم و به چالش بر خاستم . سالی بود برای شناختن درون آدمها ! سالی که خوب یا بد پر از تجربه بود و همین تجارب و حوادث بزرگترین درس زندگیم را به من دادند .
وقتی خوب به رفتارم و اعمالم در این یک سال گذشته فکر می کنم جز یک مورد از عملکردم خیلی راضیم !!!
الان کمتر از 2 ساعت به سال نو وقت باقیه و صدای تیک تیک ساعت رومیزیم به زمستان می گوید که زیاد فرصت ماندن نداری .
به هر حال عمر میگذرد و ما نیز هم . امروز برای اولین بار حسی را تجربه کردم میان خوشحالی و ناراحتی ... خودم هم نمیدانم کدام؟
نمی دانم چه در انتظارم است ؟ به هر حال :
هر چه پیش آید خوش آید ما که خندان می رویم
از تمام کسانی که افتخار همنوردیشان را داشتم و دمی خوش بودیم نهایت تشکر را دارم و برایشان آرزوی سلامتی و بهروزی دارم .
دوستانی که با کامنتهایشان گاهی لبخندی را بر لبانم می نشاندند .
آنانی که گاهی می آمدند و کوته سخنی می گفتند و می رفتند .
برای آنان که گاهی از زخم سخنانم آزرده خاطر شدند آرزوی موفقیت روز افزون دارم . ( نیش عقرب نه از بهر کین است .... اقتضای طبیعتش این است )
سخن عشق تو بی آنکه بر آید به زبانم
رنگ رخساره خبر می دهد از حال نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
باز گویم که عیانست چه حاجت به بیانم
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم
سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم
که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم ...
نوروزتان مبارک باد .