گاهی وقتها آدمها در موقعیت های مختلف کارهایی رو انجام میدند که شاید با اندیشه هاشون مغایرت داشته باشه . همه ی ما وقتی پا به کوهستان میگذاریم اول از همه از قوانین طبیعت پیروی می کنیم و بعد از آن برایش نهایت احترام را قائل می شویم .

ما کوهستان را دوست داریم و می ستاییم و موجوداتی که کوهستان را برای زندگی برگزیده اند برایمان به همان اندازه مقدس و محترم هستند .

اما تا بحال برای این کوهستان چه کرده ایم ؟

حال از کوهستان فرا تر برویم برای زیستبوم و محیطی که در آن زندگی میکنیم چه ؟

همه ی ما خواه نا خواه بروی  محیط زیست تاثیر میگذاریم چه مثبت و چه منفی !

اما امروز بنا به پیشنهاد دوست خوب و سبز اندیشم خانم سمیرا میخوام اعتراف بکنم و از این اعتراف به اعتراف سبز نام می برند که به واقع هم همینگونه است . این حرکت فرهنگی که دوستان ابداع نموده اند در نوع خود کاری ببسیار ارزشمند است و جای تحسین دارد و می تواند تاثیر گذار باشد حتی اگر فقط بروی خودمان تاثیر بگذارد .

اگر به دوران کودکی برگردیم مواردی بوده که بتوان از آن نام برد ...

دورانی که مهمترین مسدله برای کودکان بازیهایی بود که در کنار دوستان از آن لذت می بردیم و بعضاً این بازی ها تاثیراتی را بر جانداران می گذاشت .

 

  • خوب به یاد دارم برای سیر کردن جوجه های رنگی که هر ساله خریداری می کردیم مجبور می شدیم سر به کوه و بیابان بگذاریم  . یک تپه ای در نزدیکی خونه مون بود که مارمولک های بسیار در آنجا به چشم می خوردند و کل روز رو  ما به شکار این مارمولک ها می رفتیم . البته ناگفته نماند که از همان دوران هم حیات این موجودات برایمان مهم بود چون ما فقط به کندن دم شان بسنده می کردیم و این را خوب می دانستیم که دم شان روزی رشد می کند و ترمیم پیدا میکند !!!
  • در همان دوران کودکی زمانی که تعداد پروانه ها خیلی زیاد میشد همه ی بچه های محله یه جارو دستمون می گرفتیم و دنبال این پروانه ها میفتادیم و شکارشون می کردیم . گاهی بیش از 100 پروانه در روز شکار می کردم . الان که خوب فکر میکنم دو عامل رو در این کارم دخیل می بینم یکی نبودن تفرحات مناسب اون زمان و دیگری بازیگوشی و بیخیالی خودمون .
  • گاهی وقتا وقتی بارون می بارید یه پرنده وارد خونه میشد ما هم تمام در و پنجره ها رو میبستیم این بیچاره رو دنبال می کردیم اونم محکم خودش رو به در و دیوارو شیشه ی پنجره می کوبید و از اینکه وارد اینجا شده بود ابراز تاسف می کرد و شاید باران را به این دویدن ها و دنبال کردنها ترجیح میداد . بزرگتر که شدم و حیات و آرامش این موجودات برای خیلی مهم شد هم گاهی که چنین وضعی پیش میومد سعی میکردم که در رو براش باز کنم و همینطور پنجره اما باز هم اون ترس رو از چهرش می تونستم ببینم ! گاهی به خودم میگم که هنوز تو رو به یاد داره که اینگونه خودش رو با مظلومیت تمام به شیشه می کوبه
  • گاهی گرفتن موش  هم در نوع خودش برای ما خیلی جالب بود و یه تفریح درست و حسابی محسوب می شد .
  • از کارهای دیگه ای که میکردیم در دوران دبیرستان بود !

به همراه دوستانی که شرارت از وجناتشان پیدا بود سر کلاس معلم هایی که به قول بچه کمی مشنگ بودند ، یک نخ بلند را به پای خرمگسها می بستیم و سر کلاس با اونها  مثل بادبادک بازی می کردیم . و کلی از این کارمون کیف می کردیم !!

گاهی مگسه از دستمون در میرفت و کل کلاس رو برای گرفتنش به هم میریختیم .

  • در کل اگه بخوام در مورد کارهایی که به شدت ازشون پشیمون هستم بگم  باید منو به عنوان جنایتکار جنگی دستگیر کنن . اما اون زمان این کارها تنها تفریحاتی بود که میتونستیم انجام بدیم .

 

 

بعد از اینکه به دنیای کوهنوردی وارد شدم بزرگترین درسی که گرفتم همین حفظ محیط زیست و جاندارانشه و مطمئنم دوستان هم اینگون فکر می کنن امیدوارم این خاطرات بتونه  کمک بکنه به اینکه دیگه شاهد چنین اعمالی نباشیم .

از دوست خوبم خانم سمیرا مدیر وبلاگ گوزن زرد برای این دعوتش تشکر میکنم و تداوم و موفقیت در راه و آرمان های سبزش را آرزومندم .

منهم از این دوستان دعوت کردم که به ما بپیوندند .

آقای فواد وبلاگ ماگما ،

آقای مسعود عسگری وبلاگ طلوع سپید (فاتحان خورشید ) ،

خانم سونیا وبلاگ عشق کوهنوردی ،

آقای فرید صدقی وبلاگ کانون کوهنوردان آوراز مهاباد  ،

آقای فرامرز نصیری وبلاگ کلاغها