چنان بخت از تورانیان برگشته بود ...
چند وقتی هست که گاهگداری یک آشنای قدیمی میاد و تو وبلاگ نظر میده و هرچه از دهان نا مبارکش بیرون می آید بارمان میکند به همین بهانه دوست داشتم داستان کوتاهی از شاهنامه را برایتان بازگو کنم که هم ایشان بدانند جایگاه خودشان را و هم دیگر دوستان ببینند که ما با چه موجوداتی سر و کار داریم ...
نمی دونم تا چه حد شاهنامه رو مطالعه می فرمایید اما یک شخصیتی به نام گرگین میلاد در شاهنامه بود که علاوه بر نامش که یه خورده آدم رو قلقلک میده و اسم طنزی داره شخصیت جالب توجهی هم داشت . توی جنگها همیشه از آخر سپاه میومد و همیشه هم سعی میکرد زیاد خودشو درگیر جنگ نکنه . اصولا جنگ با روحیاتش سازگار نبود و از ترس همیشه پشت دیگران خودش رو مخفی میکرد . حتی دیگه سپاهیان توران هم کاری به کارش نداشتن و توی کارزار هیچکسی سراغ گرگین را نمی گرفت یا اینکه مخفی شده بود یا دل تورانیان را به رحم اورده بود و رهایش کرده بودند .
این گرگین خان جوری شده بود که زبان زد خاص و عام شده بود و حتی سپاهیان توران هم گرگین رو میشناختن و همه می دونستن که چه رزمنده ی دلاوری توی سپاه ایران هست . ایرانیان هم برای گذراندن اوقات خود از داستانهای گرگین شنیدنی ها میگفتند البته گرگین بعد از جنگ شیرین سخن هر مجلسی بود و افتخاراتش از همگان بیشتر
روزگاری گذشت و جنگی در گرفت که تورانیان شکست سنگینی از ایرانیان خوردند به طوری که استاد فردوسی می فرماید :
چنان بخت از تورانیان برگشته بود که گرگین میلاد دو تن کشته بود
حال این داستان حکایت روزگار ماست ببنید کار من به کجا رسیده که جناب س . ع لب به گزاف گویی گشوده است و به شیرین سخنی می پردازد و از افتخاراتش می گوید .
قصد تخریب کردن گرگین خان خودمون رو ندارم اما چه کنیم که بازی روزگار است ...
این جمله هم فقط برای س.ع : آخه پسر خوب پیش قاضی و ملق بازی ؟
27.4