از بهر روز عید ، سلطان محمود خلعت هرکسی تعیین می کرد . چون به طلحک رسید فرمود که پالانی بیارید و بدو دهید . چنان کردند . چون مردم خلعت پوشیدند ، طلحک آن پالان بر دوش گرفت و به مجلس سلطان آمد . گفت: ای بزرگان عنایت سلطان در حق من بنده از اینجا معلوم کنید که شما همه را خلعت از خزانه فرمود دادن و جامه ی خاص از تن خود برکند و در من پوشانید.

عبید زاکانی

پی نوشت : از این پس بخشی به مطالب وبلاگ افزوده خواهد شد تحت عنوان عبید نامه ( عبید زاکانی )  که با هدف یاد آوری و آشنایی هرچه بیشتر با سخنان این بزرگان و همچنین فاصله گرفتن از توهین های قومی که در قالب جوک و طنز در جامعه رونق گرفته است . رونقی که هر چه بیشتر به تفرقه و فاصله گرفتن اقوام  سرزمینمان از هم شده است و این مورد خوشایند افرادی است که از این عدم همبستگی سود می برند. اینگونه متنهای توهین آمیز در همبستگی مردم بدون شک تاثیرات منفی بسیار گذاشته است . امید که اینگونه طنزها ( عبید زاکانی ) را در یک حرکت فرهنگی پسندیده جایگزین جوکهایی شوند که فرهنگ و اصالت اقوام ایرانی را زیر سوال میبرد .