عبید نامه : عمر
عمران نامی را در قم می زدند یکی گفت چون عمر نیست چراش می زنید؟ گفتند عمر است و الف و نون عثمان هم دارد .
سلطان محمود را در حالت گرسنگی بادنجان بورانی پیش اوردند خوشش آمد گفت : بادنجان طعامی است خوش !
ندیمی در مدح بادنجان فصلی پرداخت . چون سیر شد گفت بادنجان سخت مضر چیزی است . ندیم باز در مضرت بادنجان مبالغتی تمام کرد . سلطان گفت ای مردک نه این زمان مدحش می گفتی گفت من ندیم توام نه ندیم بادنجان ، مرا چیزی می باید گفت که ترا خوش آید نه بادنجانرا .
عبید زاکانی
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۱۱/۲۱ ساعت 18:47 توسط راميار
|