به بهانه زاد روز استاد اخوان ثالث

قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
از کجا، وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، امّا، امّا
گِرد بام و درِ من
بیثمر می گردی.
از کجا، وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، امّا، امّا
گِرد بام و درِ من
بیثمر می گردی.
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیّار و دیاری ـ باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک!
در دلِ من همه کورند و کرند.
نه ز یاری نه ز دیّار و دیاری ـ باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک!
در دلِ من همه کورند و کرند.
دست بردار ازین در وطنِ خویش غریب.
قاصدِ تجربههای همه تلخ،
با دلم میگوید
که دروغی تو، دروغ؛
که فریبی تو، فریب.
قاصدِ تجربههای همه تلخ،
با دلم میگوید
که دروغی تو، دروغ؛
که فریبی تو، فریب.
قاصدک! هان، ولی . . . آخر . . . ایوای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی! کجا رفتی؟ آی . . .!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکسترِ گرمی، جائی؟
در اجاقی ـ طمعِ شعله نمیبندم ـ خُردک شرری هست هنوز؟
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی! کجا رفتی؟ آی . . .!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکسترِ گرمی، جائی؟
در اجاقی ـ طمعِ شعله نمیبندم ـ خُردک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم میگریند.
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم میگریند.
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۱۲/۱۴ ساعت 13:54 توسط راميار
|