® مرگ خوب است، مخصوصاً مرگ همسایه.

® همسایه چو همسایه بمیرد خوشش آید.

® آلو از آلو رنگ می‌گیرد، همسایه از همسایه پند.

® مرگ می‌خواهی برو لیبی.

® کشور همسایه هرچی شلوغ‌تر، ما را خوشتر.

® بچه همسایه زود عاقل و بالغ می‌شود.

® به ملا گفتند: خانه همسایه شلوغ است، گفت: من که گفته بودم!

گفتند: خانه خودت هم شلوغ است؟ گفت: شما را چه به این غلط‌ها؟

® ما گُلیم. همه همسایه‌ها خُلند.

® چه خوش می‌گفت: چلغوزی به چلغوز/ بیا همسایه‌داری از من آموِز

® مرگ همسایه ناز است.

® مرگ همسایه یک بار، شیون یک بار!

® همسایه اگر خوب بود که نمی‌مُرد.

® مرگ از رگ گردن به همسایه نزدیک‌تر است.

® مبارک، مرگش هم مبارک است.

® تا تریاق از فرنگ آرند، مبارک مُرده باشد!

® مُرده‌شور همسایه‌ای را ببرند که زودتر از ما نمیرد.

® عاقل آن باشد که عبرت گیرد از/ مرگ همسایه، ولی کو عاقلی؟

® آدمی که حسابش پاک است، از مرگ همسایه‌اش چه باک است؟

® مرگ آن همسایه نشانه حقانیت این همسایه است.

® کور از خدا چه می‌خواهد؟ مرگ همسایه.

® چه خوش می‌گفت یک چینی به روسی/ که: مرگ خر بود سگ را عروسی.

 

منبع : ابن محمود

پی نوشت:  منظور همسایه های دوران قاجار است