عبید نامه
جمعی قزوینیان به جنگ ملاحده رفته بودند ، در بازگشت هر یک سر ملاحده ای به چوب کرده می آوردند. یکی پایی بر چوب میآورد . پرسیدند این را که کشت: گفت من . گفتند چرا سرش نیاوردی ؟ گفت تا من برسیدم سرش برده بودند. خراسانی خری در کاروان گم کرد ، خر دیگری را بگرفت و بار بر او نهاد ! صاحب خر ، خر را بگرفت که از آن منست او انکار کرد ! گفتند خر تو نر بود یا ماده؟ گفت : نر ، گفتند این ماده است ، گفت: خر من نیز چنان نر هم نبود ! عبید زاکانی
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۱۲/۲۳ ساعت 23:49 توسط راميار
|