در این روزها که زمزمه های خوشایندی از گوشه و کنار خاورمیانه به گوش میرسد انگار باید غزل خدا حافظی را برای دیکتاتور علی خوند !

شاید روزهای آینده باید منتظر کشته شدن یا خودکشی و یا شایدم دستگیری معمر قذافی باشیم معمری که سرامد دیوانگان و توهم زدگان این عصر باشد . سخت بود اما شیرین وقتی رقص مردم یمن رو در صنعا از پشت شیشه ی تلویزیون میدیدم بی اختیار بغضی آمد و قطره اشکی که چشمانم را تار کرد انگار خویشاوندی عمیق با ان همنوعان یمنی داشتم ...

چه قدر دوست داشتم در این رقص و پایکوبی باشم چقدر دوست داشتم آن عکسهای اویزان عبدالله صالح را با دستان خود پایین بیاورم . چقدر دوست داشتم ...

امید دارم امیدی سرشار از اراده برای مبارزه برای هرانچه لبخند را بر لبان مردمان گوشه و کنار این دنیای پر از نفرت و خفقان می آورد برای فرزندان قامیشلی ، حلب ، صنعا ، ترابلس و ...

 

پی نوشت : البته مخلص آقای رئیس هم هستیم نوبت شما هم میرسه ...