اشعار پراکنده
صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم وعابد چه فرق بود
تا اختيار كـــردي از آن، ايــــن فريـــق را؟
گفت آن گلیم خویش بدر می برد ز موج
وین سعی( جهد ) میکند که بگیرد غریق را
پی نوشت: از این پس بخشی در وبلاگ ایجاد شده است که بسته به دلمشغولی ها و حال احوال جامعه اشعاری پراکنده درج خواهد شد . بی پرده و بدون هیچ ملاحضه ای...
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۰۶/۱۰ ساعت 8:45 توسط راميار
|