پیشتر در این وبلاگ در خصوص مجموعه مقالات هانس ماگنوس انسس برگر مطلبی تحت عنوان در ستایش بی سوادی ارائه شد . قصد دارم در ادامه ی این روند هر از گگاهی بخشی از مقالات کوتاه و بلند وی را به صورتی سریالی در یک صفحه ی جدا گانه ارائه نمایم .

مهاجرت بزرگ

1-     یک نقشه ی جهان . انبوهی از پیکانهای آبی و قرمز که مثل گردباد در هم می تنند و رو به جهت های مختلف دوباره از هم باز می شوند. این نقشه ی هواشناسی پوشیده از منحنی هایی است که سایه روشن رنگ هایش مناطق گوناگون فشار هوا را مشخص می کند : توده های کم فشار و پر فشار . چنین نقشه ای البته خوش منظره است ، با این حال بدون اطلاع از علم هواشناسی نمی توان تفسیرش کرد . طرحی است انتزاعی . ناچار است چیزی پویا را با ابزای ایستا نشان دهد . تنها فیلم می تواند نشان دهد مقصود آن چیست . جو معمولا توفانی است و پر طلاطم . خانه گزینی انسان بر کره ی خاک نیز همین وضع را دارد.

2-     حتی پس از گذشت یک قرن و اندی پژوهش های دیرین شناختی ، خاستگاه ِ « انسان خردمند » هنوز هم با قاطعیت مشخص نشده است . همین اندازه همسویی دست داده که این « نوع » نخستین بار در قاره ی آفریقا ظهور کرده است و سپس در موج هایی پی در پی کوچ هایی پیچیده و پر خطر ، در سراسر کره ی زمین پراکنده شده است . یکجا نشینی از ویژگی های پایدار ژنتیکی ِ این نوع نیست  و به نسبت خیلی دیر تر ، احتمالا با کشف کشاورزی ، در او شکل گرفته است . شیوه ی بنیادین زندگی ما شکار ، دانه اندوزی و شبانی – یعنی کوچ گری – بوده است و تنها با نظر به همین گذشته ی شبانی می توان برخی خصایل تباری ( آتاویسم ) انسان توضیحی یافت که در غیر این صورت معما باقی می ماند؛ از آن جمله خوی همه گیر« گردشگری » و عشق آتشین به اتومبیل .

3-     از داستان هابیل و قابیل می توان به چالش میان قبایل کوچ رو و یکجا نشین پی برد : « و هابیل شبانی پیشه کرد و قابیل کشاورز شد » . جنگ ِ آنها بر سر حدود و حریم به قتل می انجامد . اما نکته باریک داستان آن که یکجانشین پس از قتل خانه به دوش ، خود نیز خانه به دوش می شود :« بر زمین آوراه و سرگردان خواهی بود ...»

تاریخ انسان را می توان ظهور و نمود این تمثیل دانست . در هزاره های تاریخ ، گاه جوامعی یکجانشین شکل می گیرند که در نگاهی کلی و استثنا هستند ، چرا که قاعده ی کار انسان غارتگری ، تجارت برده ، تجاوز ، آدم ربایی ، تاراندن ، نفی بلد ، استعمار و بند و زندان بوده است . همیشه بخش بزرگی از انسانها زندگی را در سرگردانی ، کوچ یا فرار به سر برده اند – به دلایل گوناگون و به اجبار و اختیار – و فرجام این چرخه همیشه به ناچار تلاطم آمیز و روندش چنان پر هرج و مرج است که هرگونه برنامه ریزی و پیش بینی دراز مدت را ناممکن می سازد.


پی نوشت : این بخش از کتاب مهاجرت بزرگ به عنوان مقدمه ای از مباحث جامعه شناختی که هانس انسس برگر به ان پرداخته است را به عنوان نخستین بخش از مجموعه مقالات درج کرده ام امیدوارم بتوانم در ادامه این مباحث را تکمیل نمایم .