بخش نخست مهاجرت بزرگ

مهاجرت بزرگ «بخش دوم»

       4 - دو مسافر در یک کوپه ی قطار . هیچ نمی دانیم اهل کجا هستند و کجا می روند . همین قدر می بینیم که در این کوپه به راحتی ِ خانه ی خودشان جا خوش کرده اند . میز ، رخت آویز و قفسه ی بار را هم مال خودشان کرده اند . روی نیمکت های خالی روزنامه ، پالتو و کیف دستی ولو است . در باز می شود و دو مسافر جدید داخل می شوند . استقبالی از این دو صورت نمی گیرد . حتی در جمع تر نشستن ، جابازکردن و تقسیم قفسه ی بار آشکارا اکراه نشان می دهند .

آن دو مسافر اول ، حتی اگر همدیگر را نشناسند ، همبستگی عجیبی از خود نشان می دهند و در مقابل تازه وارد ها جبهه ای متحد می سازند. این کوپه قلمرو آنها بوده است و حالا باید از ان سهمی برای غیر قائل شوند . پس تازه واردان را به چشم متجاوز نگاه می کنند. تصور دو نفر اول از خودشان تصور انسانی بومی است که کل مکان را ملک طلق خویش می داند. چنین درکی هیچ پایه ی عقلانی ای ندارد ، اما تا بخواهی ریشه اش عمیق است.

با این حال کار به کشمکش آشکار نمی کشد و دلیل آن هم قواعدی است که مستقل از ارده ی آنان بر آنان حاکمیت دارد . عریزه ی قلمرو خواهی شان را از یک طرف ، مقررات راه آهن و از طرف دیگر هنجار های نانوشته مانند ادب مهار می کند . به همین خاطر به نگاهی مختصر و عذر خواهی ای زورکی و زیرلبی بسنده می کنند . به حضور تازه واردان گردن می نهند و به ان ها خو می گیرند . با این حال ، انگ و بدنامی ، هرچند اندک ، برای آن دو باقی می ماند .

در این مثال ساده قرائن و نشانه های ناموجه و نامعقول هست : کوپه ی قطار اقامتگاهی موقتی است ، مکانی صرفاً در خدمت جابه جایی ، جایی کاروانسرا وار . مسافر خود نافی مفهوم یکجانشینی است ؛ کسی قلمرو واقعی را با قلمرو مجازی عوض کرده و با این حال در دفاع از حریم موقتی خود هم خالی از خشمی فروخورده نیست .

       5 - هر کوچ و هجرتی به زد و خورد می انجامد و در این میان فرق نمی کند آدمها به چه دلیل و با چه هدفی دست به کوچ می زنند و آیا در این کار مختارند یا مجبور . خودخواهی ِ گروهی و نفرت از بیگانه خصایل ثابت انسان شناختی ای هستند که دست عقل و استدلال به عمق ریشه ی آن ها نمی رسد. جهان گیری این خصایل به معنای سبقت و قدمت آنها بر تمامی شکل های شناخته شده ی مناسبات اجتماعی است .

جوامع کهن برای تنگ کردن میدان  عمل ِ این خو ، پرهیز از خون ریزی های دائم و امکان پذیر ساختن حداقلی از امد و شد و داد و ستد میان طوایف و قبایل و اقوام مختلف ، برخی محارم و آیین های مهمان نوازی را وضع کرده اند . طبیعی است که در این تمهیدات بیگانگی را از بیگانه نمی گیرد ، بلکه بر عکس بر ان تاکید می کند . مهمان عزیز و محترم است ، اما نمی تواند کنگر بخورد و لنگر بیندازد .

        6- حال دو مسافر دیگر در ِ کوپه را باز می کنند . از این لحظه آن دو نفری که پیش تر آمده بودند تغییر مقام می دهند . دمی پیش آنها متجاوز بودند و غریبه ، ولی حال به یکباره بومی ، خودی و عضو طایفه ی یکجانشین می شوند و صاحبان کوپه اند و همه ی آن امتیازهایی را از آن خود می دانند که نو آمدگان بر خورداری از آن ها را حق مسلم خود می پندارند . این دفاع از قلمرو « موروثی » اندکی پیش به تصاحب در آمده امری نامعقول می نماید. نکته ی قابل توجه نبود هرگونه همدلی با نو آمدگان است که باید با همان مخالفتهایی بجنگند که پیشینیانشان جنگیده بودند و همان مراسم تشرف را بگذرانند که پیشینیانشان گذرانده بودند ؛ شگفت است فراموشکاری ای چنین سریع که آدمی در پس اصل خویش پنهان و انکار می کند .