سال 2003 خوب به یاد دارم فضا پیمایی به نام کلمبیا راهی فضا شد ! این فضا پیما متشکل از 7 فضا نورد از کشورهای  امریکا، هندوستان و یک اسرائیلی بودند . همیشه اخبارش رو پیگیری میکردم و در رویای خودم تحسینشون می کردم . خوب بیاد دارم اون زمان رادیو اسرائیل مصاحبه ی زنده ای ترتیب داد با این فضا نورد که در اون لحظه  پدر وی هم در استدیو بود .  پسر با شور و اشتیاق فراوان از به ثمر نشستن تلاشها و تمرینات چند سال اخیرش می گفت و این موفقیت رو به همه تبریک گفت . میگفت ما پا را فراتر از توانایی های انسان نهادیم و پدر این یک موفقیت بزرگه که تا آخر عمر از یاد نمی برم !

چند وقت پس از آن، درست روزی که این فضا پیما می خواست به زمین بازگردد ، پدر فضا نورد به رادیو اسرائیل برگشت و سرمست از به آغوش کشیدن فرزندش . آنچنان شور و شوق داشت انگار تمام دنیا در همین سفینه خلاصه شده است . و لحظاتی بعد در فرود فضا پیما حرارت زیاد ناشی از اتمسفر زمین باعث متلاشی شدن فضا پیما شد و  پدر سکوتی مرگ بار کرد .

پیچ رادیو باز بود اما فقط صدای سکوت می آمد ، صدای مرگی دلخراش از آغوشی که هیچ وقت فرزندش را نتوانست بپذیرد . پس از نیم ساعت پدر با صدایی بغض کرده گفت این راهی بود که خودش انتخاب کرد با آگاهی از این که ممکن است بازنگردد . پسر من پا را فراتر از توانایی های انسان گذاشت و در راه این هدفش جانش را از دست داد . من اندوهگینم و این جملات برایم سخت ترین جملات است . من قهرمانی را جلوی دید همه ی مردم دنیا از دست دادم که از خون من است و من را پدر صدا می زند اما به راهی که رفته احترام میگذارم. سپس بغض و سکوت و قطع شدن برنامه ی رادیویی !

ما مردمانی احساسی هستیم اما نمی شود پا را فراتر از توانایی های بشر بگذاری و انتظار حادثه نداشته باشی ! حرفهای بسیاری برای گفتن دارم اما منتظرم این غبار نا بجا اندکی فرو نشیند