برودپیک ایرانی!

برودپیک ایرانی

کمیسیون حوادث یا آش شله قلمکار ؟!؟ (برودپیک)

گزارش کمیسیون حوادث فدراسیون در خصوص حادثه برودپیک روز گذشته درج شد که چند نکته ی جالب توجه در این خصوص ذهن من رو مشغول کرد .

1-      1-دادگاهی بدون حضور متهم

در هیچ جای دنیا دادگاهی بدون حضور متهم برگزار نمی شود اما در کمیسیون حوادث فدراسیون نه اعضای تیم حضور داشتند و نه مسئولان باشگاه خوب این چه قضاوتی است که نباید متهم خودش حضور داشته باشد ؟ فرض کنیم تمام قصور متوجه باشگاه و یا تیم باشد آیا حضور آنها در کمیسیون چه خطری برای بیانیه خواهد داشت؟ آنها حق دفاع کردن از خود را ندارند؟

کمیسیون حوادث فدراسیون که در متن بیانیه به آن اشاره شده است در دوران محمود شعاعی چندین بار در خصوص حوادث مختلف تشکیل جلسه داد ، از مانسلو ، تیلی چو ، نانگاپاربات و ... گرفته تا این آخری که برودپیک بود و در کل این ماجراها نتیجه ای مشخص گرفته نشد آنچیزی که مشخص است صرفا متنی نوشته شود اشکالی هم ندارد چه کسانی این را نوشته باشند فقط بنویسید تا چیزی نوشته باشیم .

روالی که هرچند طنز به نظر می رسد اما واقعیت فدراسیون است کمیسیون هایش .

2-     2- تعدد افراد کارشناس (!) که بعضی ها حتی یک بار هیمالیانوردی رو هم تجربه نکرده اند

جالب ترین نکته ای که در این کمیسیون وجود دارد کارشناسان آن است تعداد زیادی از کوهنوردان کشور را در کسوت کارشناس دعوت کرده اند که بعضی ها حتی به هیمالیا نرفته اند اما کارشناسی کرده اند تا آش شله قلمکار فدراسیون تکمیل شود . جالب اینجاست اعضای تیم سه بار تجربه ی برودپیک را داشته اند اما کارشناسانی که نشسته اند یک بار هم آن حوالی برای تفریح هم که شده نرفته اند .

واقعا اگر فدراسیون کوهنوردی انتظار دارد کمیسیون با نظرات غیر کارشناسی این افراد که خود تجربه ی بسیار ضعیفی دارند مورد قبول عموم باشد اشتباه بزرگی کرده است . تعداد اندکی از این خیل عظیم کارشناسان تا بحال پایشان به کشور پاکستان باز شده هیمالیا پیشکش !

3-    3-  خطر از بیخ گوش فدراسیون جدید  پرید

از خوش اقبالی زارعی می توان همین را گفت که این کمیسیون به نام شعاعی نوشته شده است و وی می تواند نفس راحتی بکشد اما باید بنشینیم ببینیم نفراتی که در فدراسیون فعلی مورد استفاده گرفته می شود چه افرادی هستند این گزارش کمیسیون نیز صرفا جهت خالی نبودن عریضه در بایگانی فدراسیون درج می شود

 


پی نوشت : بعضی از اسمهای که در متن نوشته شده است و از آنان به عنوان کارشناس (!) نام برده اند بی اختیار من را می خنداند . مملکت گل و بلبل همین است یک روز که از خواب بیدار می شوی فردا همه کارشناس شده اند و چالش بر انگیز ترین صعود را کارشناسی می کنند . خودمونیم کی به کیه ؟؟؟ والا ...

برودپیک ایرانی ادامه دهنده ی تفکر غالب کوهنوردی ایران ...

صعود به هر قیمتی ، این جمله شاید جمله ی ساده ای به نظر بیاید اما بخش جدایی ناپذیر افکار ایرانیان در صعود های بلند است . فارغ از دشوار بودن صعود یا نوع و نحوه ی صعود این تفکر گریبان هیمالیانوردی کشور را گرفته است .

صعود دردناک برودپیک و جادثه ی مرگ سه جوان تلاشگر آن پیامدهای فراوانی برای کوهنوردی کشور خواهد داشت دست کم می توان  به هزینه های فرصتی که در آینده همین جوانان می توانستند رقم بزنند میتوان اشاره کرد.

شاید علل این تفکر به عوامل متعددی برگردد که قصد دارم بر روی تمامی علل آن به شکلی مجزا بپردازم . اما نخستین علت آن را می توان انتظار بالای جامعه و فشار روانی ناشی از کنش ها جامعه و واکنش های کوهنوردان دانست . به طور مثال در صعود برودپیک نامه ای از آیدین بزرگی منتشر شد که هم انتظارات رو بالا برد و هم اینکه فشار روانی زیادی به خود آیدین وارد کرده است .

تلاش برای اثبات توانایی ها و پارا فراتر گذاشتن از توان خود با امکاناتی بسیار محدود نتیجه اش می شود یا یک موفقیت روی لبه ی تیغ یا یک تراژدی دردناک !

این فشار از طریق هم باشگاهی ها و یا به طور کلی هم صنفی ها هم به شکلی دیگر نمود پیدا خواهد کرد . یک ورزشکار در محیط زندگی خود همواره در تلاش است مطالبات بخش های وسیعی از جامعه را بر آورده کند . رقیبان ، دوستان ، هم قطاران ، هم باشگاهی ها ، جامعهی کوهنوردی و حتی اثبات قدرت خود به جامعه ای که در خلاف جهت آن حرکت میکند که در مورد برودپیک می توان به فدراسیون اشاره کرد .

همه ی اینها انتظارات فراوانی در  خود فرد به وجود می آورد و این انتظارات در 100 متری زیر قله با اقرار به تخلیه ی انرژی و تماس با بیس کمپ و سرپرست برنامه نمایان می شود اما فشار و انتظار انچنان بالاست که فرد اقدام به تلاشی انفجاری و فراتر از تصمیمات منطقی می نهد چراکه موفقیت را چندان دور از دسترس نمی داند .

ایدین ، پویا ، مجتبی قربانی تفکر غالب جامعه ی کوهنوردی شدند تفکری که در لابلای کامنتها می توان مشاهده کرد . این نوع تفکر در اغلب هیمالیانوردان ما دیده می شود. اگر بخواهم مثال های دیگری بزنم می توانم به صعود عةیم قیچی ساز به آناپورنا اشاره کنم در این صعود اغلب کوهنوردان از صعود منصرف شدند و در خبرها آمد که تلاش بر روی آناپورنا به دلیل خطرناک بودن و ریزش بهمن خاتمه یافته است اما در کامنتهای وبلاگ های کوهنوردی هم زبانان عظیم انتظارات بیشتری داشتند به یاد دارم برخی از این کامنت ها با این مضمون بودند " ایشالا آقا عظیم صعود میکنه و منصرف نمی شه "

و همین طور هم شد عظیم به تلاشش در شرایطی بسیار خطرناک ادامه داد و بروی لبه ی تیغ موفق بازگشت !

برای این کامنت نویس هیچ هزینه ای نخواهد داشت که انتظارات خود را بنویسد اما نتیجه اش در آناپورنا می شود موفقیتی شکننده و در برودپیک می شود تراژدی ! و این واقعیت های دردناک کوهنوردی کشورمان است .

شاید در سالهای اخیر تلاش محمود شعاعی بر روی ماکالو را می توان منطقی تر از همه دانست که اگر گفته های وی در خصوص این صعود بر مبنای صداقت بوده باشد الگوی مناسبی است برای هیمالیانوردان البته اگر دلیل بازگشتش ضعف قوای جسمی نبوده باشد .

به هر جهت مادامی که این تفکر در بین کوهنوردان و جامعه ی کوهنوردی اصلاح نشده باشد برودپیک ها رخ خواهد داد و ما اعتمادی فر ها ، اوراز ها ، اسفندیاری ها ، نعمتی ها ، ناصری ها و آیدین ها را به سهولت از دست می دهیم و باید بنشینیم در باب این که اینها حادثه بوده است یا فاجعه جدل کنیم . 

پیرامون حادثه ی برودپیک و مطلب کوه نامه  !

سایت کوه نامه مطلبی را روی سایت خودش درج کرده که به انتقاد از مطلب مربوط به حادثه پنداشتن واقعه ی برودپیک در این وبلاگ پرداخته است.متاسفانه نویسنده ی سایت رو نمی شناسم و آشنایی کافی با قلم و افکارش ندارم اما لازم دونستم توضیحی هرچند کم و مختصر برای این نویسنده ی عزیز بنویسم .

ایشان در قسمتی از مطالبشان ضمن حمایت از واژه ی فاجعه برای برودپیک عنوان کرده اند که حادثه خواندن برودپیک برای تطهیر این برنامه است .

ببینید بنده هیچ بده بستانی با آرشی ها ندارم و نه خیری از باشگاه آرش به بنده رسیده است و نه شری ! لزومی هم نه به حمایت بنده هست و نه تقابل اما من به عنوان یک شخص در فضای وبلاگ به عنوان یک فضای شخصی حق دارم افکارم رو منتشر کنم این افکار ممکن است باب طبع دوستان باشد یا خیر ! از نظر من اهمیتی ندارد چند درصد از جامعه موافق یا مخالف دیدگاهای بنده هستند چیزی که اهمیت دارد بیان این افکار است .

اجازه بدهید از این جا شروع کنم در یک حادثه ی سیل ممکن است 20 نفر کشته شوند این حادثه تفاوت فاحشی با بمب شیمیایی دارد . اولی حادثه است و دومی فاجعه و یا به قول این دوستمان جنایت !

عده ای کوهنورد ایرانی تلاش کردند در گوشه ای از این فضای کوهنوردی قدمی بردارند تا شاید اندکی انتظارات و سطح کوهنوردی کشور تغییر کند در این راه هم کشته شدند و اینکه آیا توانستند این تغییر را ایجاد کنند یا خیر مد نظر این مقال نیست اما با مرگشان هیچ خللی در کوهنوردی ایجاد نکردند . کوهنوردی مسیر خودش را درست یا غلط دارد می پیماید و مادامی می توانیم این واقعه را فاجعه بنامیم که حداقل تاثیری مخرب در هیمالیانوردی گذاشته باشند . درصورتی که چنین نبود .

مرگ این سه کوهنورد برای ما به لحاظ احساسی بسیار آزار دهنده بود اما سه نفر کوهنورد در سطح بالای کوهنوردی جانشان را از دست داده اند امری که در بسیاری از تلاشهای کوهنوردان دنیا نمونه اش قابل ذکر است . هیچ فاجعه ای نیست کوهنوردی دارد مسیر خودش را طی می کند .

همه در تلاش بودند نجاتشان دهند و خودشان هم برای زنده ماندن تلاش کردند . به طور مثال اگر روز نخست آیدین نفرات رو جا می گذاشت شاید اکنون زنده بود اما ماند و تا روز آخر تلاشی برای جا گذاشتن دو نفر دیگر نکرد . این نشان از انسانی بودن این واقعه است .

ببینید واژه ها را نباید اغراق آمیز به کار ببریم ما کوهنوردیمان حرفه ای نیست و برای حرفه ای شدن باید هزینه بپردازیم .حال این هزینه می تواند صرف کردن وقت و زمان باشد یا هزینه های انسانی ! ما در مسیر آزمون و خطا گام بر می داریم یا دست کم تجربه ی مسیری که دیگران رفته اند یا موفق و یا نا موفق!

همیشه برای پاسخ دادن به افکار بنده « ترول » ها سعی می کنند ارتباط بین بنده و آقای بابازاده را پر رنگ کنند یا حتی پا را فراتر می نهند و می گویند اگر برای فدراسیون بود چنین و چنان کرده بودید. درصورتی که تا بحال چنین چیزی رخ نداده است به طور مثال در مرگ دکتر بهالو در این وبلاگ کوچکترین مطلبی در خصوص مقصر دانستن فدراسیون درج نشد . یک خطای انسانی پیش آمد و دکتر بهالو با بازکردن خود از طناب ثابت سر می خورد و سقوط می کند و یک حادثه ی تلخ پیش می آید آن زمان انتقاداتی که به فدراسیون بود نه در خصوص حادثه بود بلکه در خصوص سیاست های غلط فدراسیون در یک بام و دو هوایش بود که تا قبل از حادثه بهانه ی پزشک نداشتن برای تیم نانگا ورد زبانشان بود و بعد از واقعه چنین حرفی بر زبانشان نیامد .در هر صورت  نمی توان آن حادثه را فاجعه دانست این یک حادثه است تنها تفاوتش در تعداد نفرات آن است . اگر 10 نفر هم جانشان را از دست می دادند چه به لحاظ خطای انسانی و یا طبیعی بازهم نمی توان گفت فاجعه ! فاجعه واژه ی بسیار بسیار اغراق آمیزی است .

در مطلب نویسنده ی کوه نامه نوشته شده است :

« مخلص کلام: برودپیک گشایش مسیر شد، در این میان ناخواسته تمامی نفرات گشایش کننده جانشان را از دست دادند! سرپرستان برنامه و باشگاه آرش تمامی تلاش خود را برای نجات آن ها به کاربستند( در این شکی نیست که آنچه که در توان بود در میان گذاشتند) و همینطور رامین شجاعی شجاعانه مسئولیت این رویداد را بر عهده گرفت و برنامه را خالی از اشتباه ندانست»

پس با این مخلص کلام که همگی بر ان اتفاق نظر داریم می توانیم بگوییم این واقعه ، حادثه ی دلخراشی بود که تا سالها فراموش نخواهیم کرد اما فاجعه برای کوهنوردی ایران نبود و کوهنوردی ایران مسیر خودش را مثل گذشته  طی می کند. 

برودپیک فاجعه نبود یک حادثه بود

ممکن است حادثه ی برودپیک از نظر افرادی یک واقعه ی فاجعه بار باشد و یا یک حادثه ی کوهنوردی!  اما چیزی که من به عنوان یک مشاهده گر دیدم فاجعه نبود . از نظر من فاجعه تعاریف دیگری دارد . در کوهنوردی امروز چیزی که از اهمیت بالایی بر خوردار است به چالش کشیدن شرایط سخت توسط انسانهاست. کوهنوردان ایرانی برودپیک توانایی های انسان را محک زدند و خواستند این توانایی ها را در کفه ی ترازو بسنجند . برایش تلاش کردند و جانشان را از دست دادند . این واقعه یک حادثه بود و نه یک فاجعه !

فاجعه از نظر من می تواند پا نهادن انسان بر روی جان دیگران باشد برای بقای خود . فاجعه می تواند نادیه گرفتن جان همنوردان باشد ، فاجعه می تواند برای دستیابی به قله ، جان همنوردان را کم اهعمیت فرض کردن باشد . اما چنین چیزی در برودپیک رخ نداد . همه چیز طبیعی بود ، صعود برایش تلاش شد ، صعود شد و دست آخر فرود با حادثه ای پایان یافت و این یک برنامه ی کوهنوردی چالش بر انگیز بود که منجر به حادثه شده است .

بهتر است برای بیان دیدگاهایمان از کلمات اغراق آمیز کمتر استفاده کنیم . نقد می تواند به خودی خود تاثیر پذیر باشد اما استفاده کردن از این واژگان اغراق آمیز بدون شک نقد را تاثیر پذیر تر نخواهد کرد و صرفا مخاطب به این نتیجه می رسد که شاید این نقد پر باشد از اغراق و غلو !

البته استفاده کردن از این نوع تعاریف و اصطلاحها ناشی از احساسی بودن جوامع ماست . ما در جامعه ای احساسی زندگی می کنیم و این واژگان جایگاه مخصوصی در زندگیمان دارد . 

به طور مثال اگر فرود موفقیت آمیز بود اینبار به جای فاجعه و ... از تعاریفی مثل ابر مردان کوهستان ، اسطوره های کوهنوردی و ... استفاده می شد . هر دو سوی این ماجرا اغراق های بی موردی است که فقط در جوامع ما رخ می دهد . بزرگ نمایی در حد غیر قابل تصور بخشی از زندگی ، نوشته ها و افکار ما ایرانیان است. 

باری به هر جهت مخاطب توان تشخیص دارد و ما به عنوان افرادی که گاه گداری دست به قلم می بریم باید به سطح شعور مخاطب احترام بگذاریم . آنها از ما بیشتر می فهمند . 

سخنی در خصوص رامین شجاعی : جهانگیر خان صوراسرافیل

نمی دونم تا چه حدی مخاطبان با جهانگیر صوراسرافیل آشنا باشند اما همین بس که در اوایل مشروطه روزنامه ای داشت که ملقب شد به روزنامه ی صرواسرافیل !

جهانگیر خان از نویسنده های صاحب نام دوره خودش بود و چندین بار دفتر روزنامه ی صوراسرافیل بسته شد و یا دفترش رو بهم ریختند . باری به هرجهت دوران پرتنشی رو در دوره ی مشروطه خواهی ایرانیان تجربه کرد . این روزها فضای کوهنوردی ایران بی شباهت با آن دوران نیست هرچه فکر میکنم به یاد این چهره می افتم .

مردمی که همه پیگیر انقلاب مشروطه هستند بدون اینکه بدونن اصلا این انقلاب مشروطه چه چیزی هست . 

یک روز روزنامه ی صوراسرافیل تیتری عجیب زد !

« مردم ایران آزادی می خواهند »

تیتر انقدر عجیب و غریب بود که پس از یک قرن هنوز هم برای بسیاری قابل فهم نیست . خوب طبیعی بود اصلا اطلاعی از این واژه نداشتند تنها از واژه ی مشروطه شنیده بودند یا برایشان مهم نبود !

مردمی که اهل نوشتن نیستند خوب چه نیازی به آزادی مطبوعات دارند ؟ مگر آزادی مطبوعات میشود یک قرص نان جو؟

دلیل این تفکر غالب نبود نویسنده بود . بعدها مشخص شد نه خیر ! مردم ایران آزادی نمی خواهند بلکه این جهانگیر خان صوراسرافیل است که آزادی می خواهد ، آزادی بیان ، آزادی مطبوعات و آزادی اندیشه ...

حکایت رامین شجاعی من رو به یاد جهانگیر خان می اندازد ، می خواهد خودش را به آب و آتش بزند تا واژه هایی نظیر صعود دشوار و .. را به جامعه تزریق کند غافل از آنکه کسی چنین دغدغه ای ندارد ! رامین تلاش می کند به جای پاسخی شتابزده نخست آگاهی عمومی را بالا ببرد سپس گزارش کند در حالی که سطح عمومی معلومات در جامعه ای که نویسنده ندارد (!) بعید است تکانی محسوس بخورد .  کوهنوردان ایران کار نو می خواهد اما حاضر نیستن برایش هزینه بپردازند . درست مثل ایرانیان دوران مشروطه ... طبیعی است که عاملان انقلاب را به سوی چوبه ی دار می کشند.

ناگفته نماند جهانگیر صوراسرافیل سرش بالای دار رفت چون تفکراتش با عموم مردم همسو نبود سرنوشتی که بعید نیست به نحوی برای رامین شجاعی هم اتفاق بیوفتد . 

فضا پیمای کلمبیا و شباهت هایش با صعود برودپیک !

سال 2003 خوب به یاد دارم فضا پیمایی به نام کلمبیا راهی فضا شد ! این فضا پیما متشکل از 7 فضا نورد از کشورهای  امریکا، هندوستان و یک اسرائیلی بودند . همیشه اخبارش رو پیگیری میکردم و در رویای خودم تحسینشون می کردم . خوب بیاد دارم اون زمان رادیو اسرائیل مصاحبه ی زنده ای ترتیب داد با این فضا نورد که در اون لحظه  پدر وی هم در استدیو بود .  پسر با شور و اشتیاق فراوان از به ثمر نشستن تلاشها و تمرینات چند سال اخیرش می گفت و این موفقیت رو به همه تبریک گفت . میگفت ما پا را فراتر از توانایی های انسان نهادیم و پدر این یک موفقیت بزرگه که تا آخر عمر از یاد نمی برم !

چند وقت پس از آن، درست روزی که این فضا پیما می خواست به زمین بازگردد ، پدر فضا نورد به رادیو اسرائیل برگشت و سرمست از به آغوش کشیدن فرزندش . آنچنان شور و شوق داشت انگار تمام دنیا در همین سفینه خلاصه شده است . و لحظاتی بعد در فرود فضا پیما حرارت زیاد ناشی از اتمسفر زمین باعث متلاشی شدن فضا پیما شد و  پدر سکوتی مرگ بار کرد .

پیچ رادیو باز بود اما فقط صدای سکوت می آمد ، صدای مرگی دلخراش از آغوشی که هیچ وقت فرزندش را نتوانست بپذیرد . پس از نیم ساعت پدر با صدایی بغض کرده گفت این راهی بود که خودش انتخاب کرد با آگاهی از این که ممکن است بازنگردد . پسر من پا را فراتر از توانایی های انسان گذاشت و در راه این هدفش جانش را از دست داد . من اندوهگینم و این جملات برایم سخت ترین جملات است . من قهرمانی را جلوی دید همه ی مردم دنیا از دست دادم که از خون من است و من را پدر صدا می زند اما به راهی که رفته احترام میگذارم. سپس بغض و سکوت و قطع شدن برنامه ی رادیویی !

ما مردمانی احساسی هستیم اما نمی شود پا را فراتر از توانایی های بشر بگذاری و انتظار حادثه نداشته باشی ! حرفهای بسیاری برای گفتن دارم اما منتظرم این غبار نا بجا اندکی فرو نشیند 


سهند عقدایی : روزنامه اعتماد

براي نقد هر اثر انساني، بايد نخست قوانين حاكم بر آن را شناخت و آنگاه در چارچوب آن اصول، وفاداري آن اثر را به ارزيابي نشست. اين اثر انساني مي‌تواند يك ايده هنري باشد، يك تئوري علمي يا يك روش اجرايي باشد كه در حوزه‌هاي اجتماعي به عمل در مي‌آيد. در عرصه‌ ورزش نيز سبك‌هاي متفاوتي وجود دارند كه ورزشكاران و مربيان وفادار به آن، بنا به اصول آن سبك، تاكتيك‌هاي ورزشي خود را از آن استخراج مي‌كنند. در عرصه‌ كوهنوردي و هيماليانوردي نيز چنين است و مي‌توان صعودهاي كلاسيك و صعودهاي سبكبار را به عنوان دو سبك اصلي و پرطرفدار در اين رشته برشمرد. تلاش براي نخستين صعودها در هيماليا كه از حدود يك قرن پيش آغاز شد به روش محاصره‌يي انجام مي‌گرفت كه امروزه از آن با عنوان كلاسيك نيز ياد مي‌شود. در اين روش كوهنوردان زيادي در قالب يك تيم فعاليت مي‌كردند كه گاه تعداد اعضاي تيم به چند ده نفر مي‌رسيد. عده‌يي براي آماده‌سازي مسير صعود به نصب طناب‌هاي ثابت مي‌پرداختند؛ عده‌يي ديگر تحت عنوان باربران ارتفاع در مسيرهاي آماده‌شده تجهيزات كوهنوردي، اغذيه و كپسول‌هاي اكسيژن را به ارتفاعات بالاتر حمل مي‌كردند، برخي وظيفه دايركردن كمپ‌ها را بر عهده داشتند، عده‌يي به عنوان تيم پشتيبان و امداد در كمپ‌هاي بالاتر مستقر مي‌شدند و نهايتا چند نفري هم كارشان صعود نهايي و رسيدن به قله بود و اين افراد در طول صعود كمترين فعاليت بدني را انجام مي‌دادند تا انرژي‌شان براي حمله‌ نهايي حفظ شود. بدين لحاظ اين تلقي هم بي‌معني نبود كه صعود يك كوه نه با اتكا به توان فاتحان قله كه با تجميع انرژي كوهنوردان پرشمار يك تيم بزرگ انجام مي‌شد. اما در دو، سه دهه‌ اخير، سبك ديگري در هيماليانوردي رواج يافت كه صعود سبكبار ناميده مي‌شود. اصل كلي حاكم بر اين سبك آن است كه كوهنورد تنها به اتكاي توان خود صعود مي‌كند يا به بياني ديگر هر صعودي در حد توان و مهارت فرد صعودكننده تعريف ‌شود. در اين روش به خدمت‌گيري گروهاني از كوهنوردان و باربران براي صعود افرادي انگشت شمار از اعضاي تيم مجاز نيست. روح حاكم بر سبك صعود سبكبار، همكاري‌هاي تيمي را نيز تنها در قالب به اشتراك گذاشتن انرژي‌ اعضاي تيم -كه همگي از حق برابر براي صعود برخوردار خواهند بود – معني مي‌كند؛ نه اينكه عده‌ زيادي از افراد تيم، انرژي خود را به تعداد اندكي تفويض كنند. اين اصلي است كه كوهنورد وفادار به سبك صعود سبكبار، خود را به آن ملزم مي‌داند تا به واسطه‌ اين محدوديت خودخواسته، به توانايي‌هاي خودش بيشتر متكي باشد، عيار و خلوص تلاش انساني خود را در برابر كوهستان بالا ببرد و بهره‌جويي يك‌جانبه از انرژي‌هاي ديگران را براي صعود خود به حداقل برساند. البته پر واضح است كه در اين سبك صعود، كوهنورد خطرپذيري بيشتري را نيز آگاهانه انتخاب مي‌كند. روش صعود سبكبار در قله‌هاي 8000 متري هيماليا، نخستين‌بار توسط رينولد مسنر و پيتر هابلر در سال 1975 در صعودبه قله گاشربروم 1 به كار گرفته شد. مسنر چند سال بعد به همراهي هانس كامرلندر، به همين روش تراورس بزرگي بين قلل گاشربروم 1 و 2 انجام داد. اين‌دو در مدت نزديك به يك هفته، با حداقل تجهيزات و غذا كه تنها براي زنده‌ماندن‌شان كفايت مي‌كرد، چندين شب در ارتفاعات نزديك به 8000 متر شب‌ماني كردند و پس از صعود دو قله، از مسيري دشوار و خطرناك پايين آمدند و بدين‌سان به اين تابوي كوهنوردي پايان دادند كه قله‌هاي 8000 متري را تنها با فعاليت گروه‌هاي پر تعداد و برقراري كمپ‌هاي متعدد، قابل دستيابي مي‌دانستند. سومين برنامه‌ گشايش مسير ايران بر قله 8051 متري برودپيك نيز از آغاز بر اصول كلي صعودهاي سبكبار طراحي شده بود. تيم باشگاه آرش نخستين‌بار در سال 1388 مسير خود را از كمپ اصلي تا كمپ سوم گشايش كرد. برنامه‌ آن سال اگرچه با ثابت‌گذاري، صعودهاي رفت و برگشتي و برقراري چند كمپ مياني انجام شده بود اما اصل مهم كوهنوردي سبكبار كه همانا اتكاي اعضاي تيم به توان خود و عدم استفاده از باربران ارتفاع است، در آن رعايت شده بود. سال 1390 تلاشي براي ادامه‌ گشايش مسير انجام شد كه موفق نبود تا اينكه امسال دوباره تيم باشگاه آرش به منطقه رفت و پس از صعود و حمل بار از مسير عادي تا كمپ سوم، تلاش نهايي خود براي گشايش مسير تا قله‌ اصلي را به مرحله‌ اجرا درآورد. در حمله‌ نهايي، ابتدا هر 5 نفر اعضاي تيم بر آن بودند كه همگي در صعود شركت كنند اما در روز دوم، دو نفر به خاطر خستگي يا مشكلاتي مشابه از ادامه‌ صعود انصراف داده و به كمپ سوم برمي‌گردند و عملا آيدين بزرگي، پويا كيوان و مجتبي جراحي، سه نفر از اعضاي جوان تيم، گشايش نهايي مسير را بر عهده مي‌گيرند. ايشان پس از سه شب‌ماني در ارتفاعات بين 7300 تا 7800 متر، عصر روز چهارم، از مسيري جديد به قله‌ برودپيك مي‌رسند، آنگاه بازگشت را از مسير عادي پيش مي‌گيرند كه متاسفانه در فرود از قله فرعي برودپيك دچار اشتباه شده، به ميان صخره‌هايي غيرقابل عبور، خارج از مسير عادي منحرف مي‌شوند و بعد از يكي، دو روز تلاش بي‌سرانجام، با پايان يافتن آذوقه، كپسول‌هاي گاز و پاره‌شدن چادرشان زمينگير شده و با وجود مقاومتي مثال زدني در مرگي تدريجي جان مي‌بازند. در بررسي اشتباهات برنامه، صحبت‌هاي مختلفي شده است. در اين ميان، برخي نظرات اساسا با سبك صعودي كه اين تيم براي خود انتخاب كرده بود مغايرت دارد. مثلا مي‌گويند چرا يك گروه قوي پشتيبان از قبل در نظر گرفته نشده بود يا اينكه بايد افراد ديگري در اين تيم حضور داشتند كه به موازات گشايشگران، از مسير عادي، قله را صعود و در بازگشت ايشان را تا كمپ‌هاي پايين همراهي مي‌كردند. عده‌يي به اينكه صعود با حداقل امكانات شب‌ماني و آذوقه طرح‌ريزي شده بود ايراد مي‌گيرند و اساسا بيواك در ارتفاعات بالا را كاري دور از عقل مي‌دانند. بعضي نيز مدعي هستند اين جوانان، چون پيش‌تر تجربه‌ صعود به ارتفاعات 8000 متري را نداشتند، اساسا نبايد به اين برنامه اعزام مي‌شدند. به نظر من اين‌گونه پيشنهادات بعد از واقعه، نه تنها با شيوه‌ سبكباري كه افراد اين تيم، آگاهانه انتخاب كرده بودند مغايرت دارد بلكه توانايي‌هاي ارزشمند اين كوهنوردان را نيز دانسته يا ندانسته انكار مي‌كند. به جرات مي‌توان گفت ايشان در سال‌هاي گذشته، توانايي خود را تا بالاترين سطوح كوهنوردي ايران ارتقا داده بودند. دشوارترين صعودهاي فني و زمستاني را تجربه كرده بودند و تلاش‌هاي درخوري در صعود ارتفاعات 7000 متري هيماليا داشتند. به واقع صعودهايي كه آيدين بزرگي و پويا كيوان در يك سال اخير و تا پيش از برنامه برودپيك انجام داده بودند، اگر نه بي‌همتا، اما كارهايي بودند كه شايد هر 10 سال يك بار در عرصه‌ كوهنوردي ايران با آن مواجه بوده‌ايم. انتخابي نيز كه اين سه تن و ديگر اعضاي تيم در شيوه‌ دشوار و خطرپذير صعود سبكبار داشتند با آگاهي درست بر توانايي‌ها و انگيزه‌هاي بالاي خودشان بود و تصميمي حرفه‌يي و قابل احترام است. به پايان رساندن گشايش مسير و از آن دشوارتر مقاومت جانانه‌يي كه اين قهرمانان در روزهاي حادثه از خود نشان دادند گواه گويايي است بر ارزيابي درستي كه ايشان از توانايي‌هاي خود داشتند.

نتيجه

بايد توجه داشت كه در بررسي اشتباهات اين صعود، نبايد اصالت شيوه‌‌ ممتاز كوهنوردي‌ آن را مخدوش كرد. به نظر من ايرادهاي اين صعود را كه به حادثه‌ تلخ بي‌بازگشت آيدين و پويا و مجتبي انجاميد، بايد اما در جايي ديگر جست. اشتباهاتي اجتناب‌پذير كه مي‌توانست با وجود وفاداري به سبك خودخواسته‌شان رخ ندهد و امروز اين قهرمانان در كنار ما باشند. مواردي نظير تصميم‌گيري ديرهنگام ايشان به بازگشت يا مسيريابي اشتباه در پايين آمدن از قله‌ فرعي، يا ارتباط راديويي با سرپرست كه به خاطر نقص بي‌سيم در حساس‌ترين لحظه‌ها قطع شده بود يا هرآنچه بعد از شنيدن گزارش بازماندگان اين تيم به آن پي ببريم. اشتباهاتي كه احتمالا پيش از اين نيز در كوهنوردي رخ داده‌اند و يقينا بسياري از آنها با پيش‌انديشي و دقت به جزييات، قابل رفع مي‌باشند. گو اينكه بعضي اوقات نيز با وجود برنامه‌ريزي‌ها باز به سبب خطاهاي انساني، كوهنوردان مرتكب آن مي‌شوند. اما واقعيت آن است كه شرايط دشوار كوهستان گذشتي ندارد و يك اشتباه كوچك، مي‌تواند دومينوي مرگ كوهنورد را به حركت بيندازد.

سهند عقدایی


عکس: تصاویر همایش بزرگداشت تیم برودپیک ( حمید محمد نظر )

کارتون مانا نیستانی ( برودپیک )

با تشکر از سهند عزیز

حال و هوای این روزهایم

این روزها دست و دلم به نوشتن نمی رود ، دلایلش شاید ! شاید همه ی مسمومیت این روزهاست . انچنان غبار الود است که ترجیح میدهم هیچ چیزی را نخوانم و گاهی اگر از سر کنجکاوی و اتفاق متنی را می خوانم بیشتر مصمم می شوم کمی دور شوم . دورشوم از این هوای پر از دی اکسید !!!

بچه ها رفتند اما همه می خواهند از نادانسته هایشان بنویسند ترجیح میدهند از چیزهایی که هنوز گزارشی از اعضای باقی مانده ی تیم منتشر نشده است خرگوشی ، کبوتری  بیرون بیاورند . 

پویا، ایدین و مجتبی خرگوش های شعبده نیستند لطفا کلاه هایتان را غلاف کنید . باور کنید تیشه به زخم می زنید . بگذارید تا ارائه ی گزارش تیم کمی خانواده های داغدار این عزیزان با فرزندانشان عاشقانه و مادرانه وداعی ارامش بخش کنند . وداعی قهرمانانه و جسورانه . این حق این مادران است کم تیشه به زخم هایشان بزنید ، شعبده بازی را بگذارید برای فردا ، بدجور این هوا به اکسیژن نیاز دارد ! بدجور ...

فاتحان ، قهرمانانه رفتید

بارها این صفحه رو باز کردم و خواستم چیزی بنویسم اما نشد . هر بار نوشتم و پاک کردم نوشتم و پاک کردم . باورش سخته آیدین چقدر جسورانه جنگید اما کسی نتوانست به یاریش بشتابد . سخت است مجتبی و پویا با آن رویای بزرگ خداحافظی کرده باشند . سخت است باور اینکه رویای همه ی ما اینچنین تراژدی در انتظارش باشد . بلاخره ما در ابتدای راه هستیم بچه ها کار بزرگی کردن و همین به تلخی این تراژدی افزوده بود . خیلی تفاوت هست بین مرگی که بدون تلاشی جانانه و در اثر اشتباه فردی صورت میگیرد و یا مرگ سهل و آسان برخی از هیمالیانوردان تا مرگی اینچنین بلند پروازانه !

آیدین تو یک قهرمان بودی مجتبی و پویا مردانه تلاش کردید . در ذهمن من شما قهرمانید و من امروز در اول مرداد ماه 92 درست روزی که باید به استقبالتان در فرودگاه می امدم با اندوهی که سراسر وجودم را فراگرفته به شما بدرود میگویم و تلخی این تلاش ارزنده برای همیشه در دلم باقی خواهد ماند اما یقین داشته باشید شما قهرمانانه رفتید و قهرمان باقی ماندید . 

عمیقا دوست داشتم  می آمدید و چشم در چشم با لبخندی عمیق این قهرمانی را به شما شادباش می گفتم اما هنوز هم دیر نیست . ایدین ، پویا و مجتبی قهرمانیتان تا ابد در دلهایمات جاودان خواهد بود 

روحتان شاد و یادتان گرامی 

آیدین زنده است ساعت 19:30

ایدین ساعت 19:30 زنگ زد و هنوز زنده است . استقامت این مرد بزرگ ستودنی است امیدها زنده شد 

آیدین امروز ساعت13:30

کوه نیوز خبر داد که ساعت 13:30 با ایدین تماس برقرار شده و اونها هنوز زنده هستند .امید و ترس امید و ترس

همچنان امیدوارماندیم.قهرمانان مقاومت کنید

قهرمانان خدا نگهدار

آخرین تماس و علایم حیات روز جمعه ساعت 10 صبح 



قهرمانان خدا نگهدار 

بچه ها مقاومت کنید

لحظات سختی است . امشب شب پر التهابی است شبی سخت برای ما و سه مرد بزرگ برودپیک ! چشم به عقربه های ساعت دوخته ام دقایق پشت سر هم می گذرد و امید همچنان زنده است ، مقاومت کنید چشمان همه ی ما به نفسهای شماست . ایدین ، پویا ، مجتبی عزیز مقاومت کنید 

پی نوشت : این دو روز مرتب به مانیتور چشم دوخته ام . حتی جرات ندارم به کیومرث بابازاده زنگ بزنم  نکند لحظه ای ذهنش منحرف شود تا فقط به فکر امداد باشند فقط . 


آرشی ها چشم انتظار خبر سلامتیتان هستیم

تیم آرش 5 بار در ارتفاع بالا مجبور به بیواک شده اند ، خستگی مفرط ، ارتفاع بالا ، تخلیه ی انرژی و مسیر اشتباه، کمبود اذوقه و تجهیزات ناکافی  همه عواملی است که ما را نگران کرده است . امیدوارم وضعیت ارام شود و شاهد بازگشت پیروزمندانه ی عضو مصدوم تیم باشیم . بی شک لحظات دلهره اوری است و همه ی ما تا رسیدن خبر تندرستی تمامی نفرات چشم از مانیتور و تلفنمان بر نخواهیم داشت . بی صبرانه منتظر خبر تندرستیشان هستیم . 

شک ندارم با درایت مسئولین باشگاه ارش و شخص کیومرث بابازاده از این طوفان به سلامت عبور میکنیم . 

عکس: کوه نیوز

مسیر ایران در برودپیک ، کابوس فدراسیون کوهنوردی !!!

برودپیک صعود شد این مفهوم اس ام اسی بود که از کیومرث بابازاده دریافت کردم . بله به همین سادگی ! برودپیک از مسیری نو به نام ایران صعود شد کاری که به اعتراف اعضای تیم یک کابوس است برای فدراسیون . فدراسیونی که هرچه در توان داشت برای مانع تراشی بکار برد. صعود شدن برودپیک از مسیر جدید یعنی خط بطلان کشیدن بر روی تمام فعالیتها و تبلیغات و هیاوهوی فدراسیون در این سالیان ! یعنی اوج اراده ی جوانان عاشق ایرانی که نه به دنبال شعار های ادئولوژیک بودند و نه رویای معروفیت داشتند . جوانانی که فقط عاشق بودند و این عشق امروز خواب چندین ساله ی فدراسیون کوهنوردی را به کابوسی دهشتناک تبدیل کرذده است . کابوسی که با تمام فعالیتهای آتی اش همواره دست به گریبان خواهد بود . 

تبریک به بابازاده پیر کوهنوردی ایران که جانانه ایستاد تبریک به رامین که مدیر کارکشته و صبور بود و تقدیم به یکایک اعضای تیم که شجاعانه ، بی پروا و جسورانه بر قله ی افتخار ایستادند . 

شهد این پیروزی بزرگ بر فرزندان ارش کمانگیر و تمام کوهنوردان ایران زمین گوارا باد 

زنده باد باشگاه کوهنوردان آرش 

عکس: کوه نیوز

در « آن روی سکه » به دنبال «حقیقت » نباشید !



عنوانی که محمد حسن نجاریان برای کتاب آتی خود در نظر گرفته است کتابی که پس از یک دهه نوشته می شود . شرح حالی از پرواز زنده یاد محمد اوراز در قله ی گاشربروم 1 . سابقه ی نوشتن کتاب در خصوص هیمالیانوردی ایران همواره همراه بوده است با اغراق و بزرگ نمایی . شاید بزرگنمایی های غیر عادی ، اندک نویسنده های حوزه ی کوهنوردی آنچنان غیر معمول است که نمی بایست از آن گذشت .

کتاب هیولای سیاه نوشته رضا زارعی عضو تیم ملی کوهنوردی ایران در یک دهه ی گذشته  نمونه ای از اولین کتابهای آمیخته با دروغ است به شکلی که آنچنان رویا پردازی و شخصیت پردازی شده است که نمی توان به سهولت آنها را پذیرفت . رضا زارعی شرح حال صعود کوهنوردان ایرانی را به قله ی ماکالو در این کتاب درج کرده است که به نظر می رسد بیشتر هدفش تبلیغات برای فدراسیون و دریافت مزایای قهرمانی است اما نوشتن کذبیات صرفا برای منافع شخصی بارزترین برداشتی است که میتوان از این کتاب داشت . سال 1391 رضا زارعی معترف شد که برخی از مطالب این کتاب و صعود به ماکالو توسط تیم ملی واقعیت ندارد و آنها بر خلاف عنوان کردن صعود ماکالو هرگز به این قله صعود نکرده بوند .

اما اورست کوهی فراتر از ابرها نیز  کتاب دیگری است که در خصوص صعود تیم ملی کوهنوردی ایران به قله ی اورست به قلم بازهم رضا زارعی به همراه همایون بختیاری منتشر شد این کتاب سرنوشتش چندان با صعود ماکالو تفاوت ندارد . رویاپردازی های بیش از حد ، بزرگنمایی ها و نهایتا صعود به قله و فریاد های زنده باد ایران و ... و صد البته در این کتاب عنوان شد 4 نفر موفق به صعود قله ی اصلی شده است که صرفا صعود جلال چشمه قصابانی در این صعود مسجل شد و ماباقی نفرات عکسی بالاتر از قله جنوبی از آنها منتشر نشد .

کتاب رویای صعود از محمد حسن نجاریان نیز شرح حال صعود کارگران ایران به قله ی برودپیک بود ، که به شخصه با برخی از اعضای تیم گفتگو کردم و همگی از دروغها و بزرگنمایی های غیرعادی که معمولا در نوشته های نجاریان به چشم می خود می گفتند . و حتی به کنایه اظهار داشتند که ممکن است این کتاب را در خواب نوشته باشد . باری به هر جهت رویای صعود برودپیک نیز چندان منطبق با واقعیت های صعود نبوده است که اتفاق نظر برخی از اعضای تیم همگی بر این موضوع صحه می گذارد .نوشته های نجاریان عموما بر مبنای ادبیاتی شبیهه رمان و یا یک اثر ادبی همچون شاعران و رویا نویسان دهه های گذشته است . کودکانه در رویا سیر کردن بدون در نظر گرفتن واقعیات رخ داده از ویژگی های بارز نوشته های نجاریان است .

در گزارش صعود با مانسلوی نجاریان که منجر به مرگ عیسی میر شکاری شد هرگز  از واقعیت مرگ عیسی که همان کنده شدن کارگاه و ضربه ی مغزی عیسی بود سخن به میان نیامد و نجاریان با چند شعر و اغراق در گزارش از این موضوع که اصلی ترین قسمت گزارش بود به سرعت گذشت.

کتاب ان روی سکه یقینا با چنین ادبیات و رویکردی متفاوت نیست . در روزهای اول مرگ اوراز صحبت های عجیب غریبی از سوی اعضای تیم شد که بعدها همه ی آنها تکذیب شد . آن زمان عامل مرگ اوراز را سقوط در بهمن عنوان کردند که با گذشت 5 سال از مرگ اوراز مشخص شد دلیل مرگ اوراز نه سقوط از بهمن بلکه سقوط به دلیل کنده شدن کارگاه بسته شده توسط دو تن از اعضای تیم بود ( ح ن – ر ب ) و محمد اوراز مرگش به دلیل شدت جراحت وارده در اثر سقوط بود و منجر به ضربه ی مغزی شده بود . اما این واقعیات هیچ گاه از زبان نجاریان شنیده نشد با اینکه پس از مشخص شدن ماجرا خود وی اظهار داشت در زمان کنده شدن کارگاه وی حضور نداشته است و اگر می بود اوراز الان زنده بود .

با این فرض که اگر نجاریان در ان امداد می بود اوراز زنده بود می بایست تمام این سالها مخفی کاری به یک باره فراموش شود چون وی در ان جریان حضور نداشته است و دلیل عدم اعلام واقعیت را نبودن در زمان وقوع حادثه عنوان کرده است . دلیل ی که هیچگاه مورد قبول جامعه ی کوهنوردی قرار نخواهد گرفت . 

 اگر مختصرا به چند صعود از جمله اورست ، گاشربروم دو ، ماکالو و حتی لوتسه  نیم نگاهی بیاندازیم خواهیم دید در همه ی این صعود ها  پای نجاریان هم در گیر بوده است و در تمام این صعود ها هیچ گاه حرفی از  حقیقت از نجاریان در خصوص صعود های نکرده یش نشنیدیم .


 توصیه میکنم چنانچه دوستان به کتابهای ماجراجویانه و تخیلی آمیخته با عبارات ادبی علاقه مند هستند کتاب «آن روی سکه» را از دست ندهند اما اگر به دنبال حقیقت هستید یقینا حقیقتی در میان خطوط این کتاب نمی توان یافت!


عکس: کوهنوشت


باشگاه ارش به فدراسیون کوهنوردی هشدار داد

باشگاه کوهنوردان ارش که در تلاش است اولین مسیر ایرانیان را بر روی یکی از قلل هیمالیا گشایش نماید امروز پس از درج خبر اعزام 5 تن از کوهنوردان این باشگاه به برودپیک طی هشداری  از فدراسیون کوهنوردی خواست هرچه سریعتر خبر مربوط به اعزام این تیم به برودپیک را از سایت خود حذف نماید . 

گفتنی است فدراسیون کوهنوردی امروز در اطلاعیه ای خبر از تلاش تیم آرش برای گشایش کامل مسیر داده بود در عین حال تمام توان خود را برای مانع تراشی برای تیم به کار بسته بود . باشگاه ارش معتقد است فدراسیون کوهنوردی در دو تلاش اخیر هدف و برنامه ی وسیعی برای ممانعت از این برنامه داشته است و گشایش مسیر بر روی برودپیک را به مثابه زیر سوال بردن تمام فعالیتهای خود می پندارد . 


این صعود برای شما کابوس است برای ما رویا ( آیدین بزرگی )

من وتو يكي دهانيم
كه با همه آوازش، به زيباتر سرودي خواناست.

من و تو يكي ديدگانيم

كه دنيا را هر دم، در منظر خويش تازه‌تر مي‌سازد.

نفرتي

از هر آنچه بازمان دارد، از هر آنچه محصورمان كند، از هر آنچه واداردمان، كه به دنبال بنگريم.

دستی

 که خطی گستاخ به باطل می‌کشد.

 من و تو يكي شوريم

از هر شعله‌ اي برتر، كه هيچ گاه شكست را بر ما چيرگي نيست
چرا كه از عشق رویینه تنيم.

و پرستوئي كه در سرپناه ما آشيان كرده است

با آمد شدني شتابناك
خانه را از خدائي گمشده لبريز مي‌كند.

شاملو

این ماییم، دوباره اینجاییم. با هم هستیم ولی تنهاییم. اینجاییم نه از برای خودخواهی، نه از برای خودنمایی، اینجاییم از سر عشق، اینجاییم از سر شور، از سر غرور. اینجاییم از برای رشد، از برای اوج، از سر جنون، اینجاییم برای پایان، پایان یک آغاز، پایانی که آغازی بلند پروازانه تر را نوید دهد. پایانی که پایان نیست، که شالوده ی آغاز است، که پشتوانه ی آغاز است، که تیر خلاصی است بر نتوانستن ها، بر خود کم بینی ها، بر در حصار ماندن ها، بر گرفتار تکرار شدن ها. آری تیر خلاصی است بر ماندن ها، نرفتن ها، نرسیدن ها، غروبی است برای این فرسایش ها و طلوعی است برای ریشه زدن ها، برای شکوفه دادن ها. بوی خوش تغییر است و مهر ابطال است بر راکد بودن ها.

می خواهیم مال خودمان باشد، راه خودمان باشد، مسیر خودمان باشد، طناب خودمان باشد، از نفس و عرق خودمان باشد. می خواهیم توانستن را معنی کنیم، می خواهیم تغییر را زندگی کنیم، می خواهیم خواستن را بفهمیم، خواستن را بخواهیم. می خواهیم روی آن بزرگ مردی را سفید کنیم که مویش در این راه سفید شد، که قلبش در این راه شکست، که روحش در این راه درد کشید. می خواهیم پیرمردی را شاد کنیم که بغض به گلو نشسته اش فریاد شد، و فریادش به دادگاه برده شد. می خواهیم راهی را برویم که درست است، که رو به اعتلاست. می خواهیم طعنه بشنویم، مسخره شویم، مضحکه شویم، پول هایمان را هدر بدهیم، بدویم، گریه کنیم، خطر کنیم. می خواهیم کوهنورد باشیم، می خواهیم میراث بران شایسته ای باشیم، نمی خواهیم زیر چتر زور باشیم، نمی خواهیم کور باشیم.

آری، ما اینجاییم، تا یادی از کوهنوردی اینک مرده ی کشورمان کنیم، تا کوهنوردی مان را دوباره ورق بزنیم، تا یادگاری از خودمان به جا بگذاریم، توشه ای  برای کوهنوردان آینده ی کشورمان. اینجاییم تا بر تن یک کوه هشت هزار متری یادگاری خودمان را بنویسیم، نام  ایران مان را حک کنیم، اینجاییم تا دوباره زنده شدن را زمزمه کنیم.

چه کسی است که بتواند جلوی عزم ما بایستد؟ عزم ما از ذره ذره ی وجود کوهنوردان ایران است. عزم ما بی پولی را نمی شناسد، عزم ما خطر را می هراساند، عزم ما نیازی به اجازه ی پشت میز نشینانی ندارد که خود را رئیس و سرپرست می دانند، که خود را تافته ی جدا بافته می دانند، که خود را نخبه می پندارند، که خود را کوهنورد می دانند، که آنان اند که محتاج عزم مایند، که آنان اند که زیر چتر مایند. عزم ما نامه و گواهی و مجوز شورا نمی خواهد. عزم ما ریشه در ذات ما دارد، ریشه در پیشکسوتان ما دارد، ریشه در عمق وجود آنانی دارد که زندگی شان را وقف کوهنوردی این کشور کرده اند. عزم ما عزم جوانی است، عزم پرواز است. عزم ما عاشق است، شکست را نمی شناسد، کارشکنی را نمی فهمد، استهزا را عار نمی داند، طعنه را ننگ نمی شمارد، عزم ما فقط آنجا را می بیند، راس آن ستیغ بلند را.     

گفتم ما تنهاییم. ولی نه، ما تنها نیستیم. هزاران چشم به راه ماست، هزاران دست دعاگوی ماست. چشمان مادرم، دستان پدرم، نگاه دوستانم، همه پشتوانه ی ماست. ما تنها نیستیم، چند دهه کوهنوردی پر افتخار پشت ماست، این همه کوهنورد نو جو و نو طلب پشت ماست. پشتوانه ی ما ارز دولتی نیست، حکم قهرمانی نیست، مقام نخبگی نیست. پشتوانه ی ما های و هوی نیست، جنجال نیست، مصاحبه نیست، تلویزیون نیست. پشتوانه ی ما باربر بیچاره نیست، کپسول اکسیژن نیست، طناب ثابت نیست. پشتوانه ی ما عرق جبین ماست، صدای نفس نفس زدن های ماست، بغض در گلوی ماست، اشک حلقه شده در چشم ماست. پشتوانه ی ما سکوت ماست، صبر ماست. پشتوانه ی ما تویی، تو که چند سال تلاش ما را شکست ندانستی. پشتوانه ی ما تویی، نه آن حسودی که از ضعف خودش ما مسخره می کرد، نه آن ضعیفی که خودش جسارت پیمایش صد متر را در طناب خودش ندارد، نه آن کسی که هیمالیانوردی اش در یومارش خلاصه است، نه آن کسی که قهرمان دروغین است. پشتوانه ی ما تویی، تو که با نگاهت، تو که با صدایت، تو که با امیدت، با امیدت به آینده ای روشن برای کوهنوردی این مملکت، ما را راهی می کنی. پشتوانه ی ما تویی که صد متر راه از مسیر اعتلا را بر هزاران متر راه از مسیر تکرار ترجیح می دهی.

می گویند نمی توانید، می گویند کشته می شوید، می گویند شما را چه به این کارها! نخبگان ما نتوانستند، شما که اصلا نخواهید توانست. می گویند راهتان را می بندیم، پایتان را می گیریم. می گویند هیمالیا مال ماست، صعودش هم مال ماست، افتخارش هم فقط مال ماست، کیف و کوکش هم مال ماست، عشق و حالش هم مال ماست. می گویند بروید چند ماه دیگر جواب نامه ی تان را می دهیم، می گویند مگر بچه بازیست، مگر به این آسانی است! می گویند آنجا هییییییییییمااااااااااالیییییییییاسسسسسسسسست، توچال نیست!

می گوییم بترسید، دیر یا زود سردمداریتان به پایان می رسد، می گوییم این صعود برای شما کابوس است و این کابوس رویای ماست. می گوییم نتوانستن برای ما ننگ نیست، قله برای ما هدف نیست. می گوییم جرات نداشتن ننگ است، هراسیدن ننگ است، درجا زدن ننگ است. می گوییم آری هدف قله نیست، هدف اعتلا است، هدف تجربه کردن است، هدف دیدن است، لمس کردن است، هدف آموختن است، از شکست درس گرفتن است. می گوییم به شکست های ما بخندید، از ته دل، از سر کیف، نوبت ما نیز می رسد، آن زمانی که شکست های قبلی مان مانند نبردبانی ما را به بالای بالا می رساند. می گوییم اینک بخندید، خنده ی شما هرچه بلند هم باشد در آن پایین ها مانده است. می گوییم ما از آن بالا به شما می خندیم، از آن بالا همه صدای مارا خواهند شنید، همه پیام ما را خواهند گرفت. می گوییم این پاداش ماست، این نتیجه ی صبر ماست، نتیجه ی پایمردی ماست، نتیجه ی جرات کردن ماست، نتیجه ی اشکهای ماست، نتیجه ی چند دهه کوهنوردی ماست که شما پایتان را بر گلویش گذاشتید، نمی گذارید بلند شود، نمی گذارید نفس بکشد. ولی ما از آن بالا پا بر گلوی شما خواهیم گذاشت، ما از آن بالا شما را پایین خواهیم کشید، ما از آن بالا ترانه ی زندگی را برای کوهنوردی مان خواهیم خواند، دست در دست هم، غرق شادی، غرق غرور، غرق افتخار.

نه ما تنها نیستیم، این کوه با ماست، هنوز هم در عکس هایمان کنارمان ایستاده، هنوز هم نگاهش که می کنیم صدایش را می شنویم. ما را می خواند، به مکتب خانه ی عشقش، به مدرسه ی زندگی اش، مدرسه ی کوهنوردی اش. مشتاق آموختن است، آموختن جسارت، آموختن خود باوری، آموختن پیشرفت. ما را می خواند به بهشت گم شده اش، ما را می خواند با همه ی بادهای سهمگینش، با همه ی بهمن های مهیبش، با صدای خرد شدن یخهایش. با آن که بر همه ی دنیای اطرافش محیط است، با آنکه همه را از بالا می بیند، اما ما را می خواند تا محاط ما شود، ما را می خواند تا خودش را خاک پای ما کند. نه به این خاطر که ما کسی باشیم، نه به این خاطر که ما در مقابلش عددی باشیم، که خود می دانیم در دریایش مثل حبابی هستیم و در آسمانش کمتر از ذره ی کاهی. ما را می خواند چون می داند در فضای ماتم زده و درمانده ی کوهنوردی کشورمان، فقط اوست که می تواند دست ما را بگیرد. ما را می خواند چون می داند به او پناه آورده ایم، ما را می خواند چون می داند که ما فرعیم و اصل صدها یا شاید هزاران کوهنورد جوانی هستند که باید با مرام و مکتبش تربیت شوند. ما را می خواند چون خودش بزرگ است، رو به بالاست و از سر به زیر بودن ها خسته است، ما را می خواند چون جسارت تعرض به حریمش را داشتیم، چون پیام ما پیام ما نسیت، پیام کوهنوردان ایران زمین است، پیام تغییر است. 

نه این ما نیستیم. تنها هم نیستیم. این شمایید. شما که این راه را ادامه خواهید داد، شما که این تفکر را زنده نگه خواهید داشت، شما که فریب تکرار را نخواهید خورد، در باتلاق عاشقان میز و صندلی فرو نخواهید رفت. این شمایید که غرور مایید، که پیشران مایید، که انگیزه ی مایید. این دستان شماست که دعا گوی ماست، که خیرخواه ماست. این شمایید که همیشه زنده خواهید ماند، که آینده  متعلق به شماست، که آینده متکی به شماست. آری این شمایید، فقط کافیست بخواهید، بهترین ها را، رشدکردن ها را، بالاترین ها را، اولین ها را.       


پی نوشت : تیم 5 نفره ی باشگاه ارش عازم برودپیک شد و مقرر است امسال بتواند اولین مسیر جدید بر روی هیمالیا را به نام ایران به ثبت برساند . این تیم تحت فشار مالی سنگین نتوانست برای دو تن از اعضای تیم  که دانشجویان مشمول خدمت سربازی هستند سپرده ی نقدی بگذارد . از این رو با مشورت سرپرست تیم ( کیومرث بابازاده ) و مسئول فنی ( رامین شجاعی ) مقرر شد رامین شجاعی سرپرستی این برنامه را بر عهده بگیرد و سهم مالی سرپرست برای خروج مشمولین گذاشته شود . 

به نام کارگران به کام سودجوبان ...

1 می روز جهانی کارگر بر کارگران جهان مبارک باد 

عکس : برودپیک - صعود کارگران ایران (راست به چپ پمبا سلطانی نجاریان نصیری مهربانی )

پی نوشت : به زودی شاید در خصوص تیم کوهنوردی کارگران و مافیایی که شکل گرفته است نوشتم . اما این تشکل تحت نفوذ افرادی همچون اقبال افلاکی است . تشکلی مرفه و بی حاشیه که در خفا می توان از آن بهره برداری به مراتب بهتر و سودجویانه تری کرد ، بیشتر از شرکت کسا و یا رانت فدراسیون - باری - به هر جهت تیم های کارگری کشور توسط افلاکی سازمان دهی می شودند و عموما از جنس کارگران نیز نیستند . این تشکل که به یک باره با ورود افلاکی دگرگون شد نا خوادآگاه مارا یاد نظریه طبقاتی مارکس می اندازد و ایراداتی که به آن وارد است . مارکس غافل از آن بود که در یک سیستم کارگری لزوما همه ی افرد  کارگر نیستند . در کشوری مانند کره شمالی به طور مثال رهبر و افرادی که در حکومت نقش دارند به هیچ عنوان نمی توان از آنان به عنوان کارگر یاد کرد و صد البته در کوهنوردی کشور نیز می بینیم که افرادی همچون افلاکی ضعف های این نظریه را نمایان می کند . تیم کارگران یک لقمه ی چرب و نرم است که هیچ حاشیه ای هم گریبانگیرش نیست و چه کسی از آقای افلاکی بهتر برای چنین سفره های رنگینی ...

خوب این واقعیت ژست های کارگری ایران است 

به نام کارگران به کام سودجوبان ...

پی نوشت دو : منظور از سودجویان نفرات عضو تیم برودپیک نیست

کیومرث بابازاده ، صادقانه ، شجاعانه و بی پروا

ای کاش کوهنوردی ایران چند کیومرث بابازاده داشت همین یک جمله به گمانم گویا تر از هر توضیح دیگر در خصوص متن منتشر شده ی کیومرث بابازاده است! نظر شما را به دست نوشته ی کیومرث بابازاده دز انتقاد از فدراسیون کوهنوردی جلب می کنم 

برای نمایش تصاویر در سایز بزرگتر بر روی آنها کلیک کنید

 قضاوت نهایی و قابل احترام دربارة مکاتبه فوق با خوانندگان است اما اجازه می‌خواهم بعنوان سرپرست برنامه برود پیک 92 نظر خود را اعلام کنم و جامعه کوه نوردی خود به قضاوت بشیند، قصدم هم تشویش اذهان عمومی (موضوع مورد علاقه فدراسیون) نیست بلکه عین تنویر است.
قبل از هر چیز لازم می‌دانم اعلام کنم هدف تیم از دریافت مجوز شورای برون مرزی صرفاً برای خروج دو نفر از دانشجویان مشمول می‌باشد، به هیچ عنوان بدنبال دریافت سکه و شرکت در جشن قهرمانان و ... سایر امتیازات قانونی یا غیر قانونی نیستیم و این را در مکاتبات خود با هئیت تهران و فدراسیون اعلام کرده و باز هم به آن تاکید داریم.
از زمانی که فدراسیون کوه‌نوردی اقدام به تشکیل "تیم‌های ملی" نموده و خود را در قالب یک رقابت نابرابر با تشکل‌های کوه نوردی و حتی کوه‌نوردان منفرد قرار داده، همیشه و بهر نحوی توانسته از فعالیت‌های شاخص‌تر از برنامه‌های خود ممانعت بعمل آورده و فقط دربارة گروه ما، توجه کنید به صعود زمستانه دیواره علم کوه و گرده آلمان ها که در هر دو مورد اجرای آنرا منوط به بعد از برنامه خودشان کردند یا تریچمیر و راکاپوشی، شرط اجرا را، حضور چند نفر از افراد خود را در آن قرار داده و حتماً ارتفاع قله می‌بایست کمتر از قله‌ای باشد که خود قصد صعود آنرا داشتند. این فقط دربارة یک گروه کوچک از کل کوه‌نوردی ایران است و به بقیه هم کمتر از این جفا نرفته که خود باید بگویند و بنویسند.
 در مورد این انحصارطلبی کم‌کم کار بجایی رسید که تیم ملی را تقریباً محدود به کادر اداری فدراسیون کرده و کم نیست برنامه‌هایی که رئیس و نایب رئیس و دبیر و ... بدون هیچگونه تمرین و آمادگی در ترکیب اصلی تیم قرار می‌گرفتند و با استفاده از خدمات شرکت‌ها و نصب طناب‌های ثابت بوسیله شرپاها یا معدود افراد آماده تیم از مسیرهای نرمال و ساده خود را به قله می‌رساندند و از مزایای بیشتر (مادی) و نه معنوی این صعودها بهره‌مند می‌شدند و می‌شوند.
راجع به نحوه انتخاب نفرات دیگر در اردوها که در حالتی نیمه نظامی برگزار می‌شد، افراد شرکت کننده و رد یا قبول شده در چند جا صحبت کرده‌اند (نگاه کنید به مصاحبة مقبل هنر پژوه)
همینجا اعلام می‌کنم که بهیچ وجه  قصدم توهین یا تکذیب توان کوه نوردان شرکت کننده در اردوها که به حق بهترین ها هم بوده اند نیست، که بسیاری از آنها در این اردوها فقط وقت خود را تلف کرده و شاهد بسیاری از نا داوری ها بوده اند.
حرف بر سر اشتباهات و انحصارطلبی کسانی است که وجود و تشکیلاتشان بایستی و موظف به بسترسازی مناسب برای بسط کوه‌نوردی در تشکل‌ها و جای جای ایران باشد.
سطح توان بدنی و فنی افرادی که در برنامه‌های تمرینی شرکت می‌کردند اکثراً بالا و شاید بیشتر از آن چیزی است که آقای زارعی در وبلاگش (کوه قاف) شرط شرکت و موفقیت در برنامه‌ای مانند اورست دانسته و منتشر کرده و قطعاً برای حفاظت از آن دسته از نفرات کارنابلد که با روابط در تیم‌های ملی قرار گرفته بودند وجود چند نفر از این نوع کوه‌نوردان هم لازم بود.
اصولاً از فدراسیونی که از بدو تاسیس تاکنون «کمیتة فنی» نداشته و تا وقتی یک عده دوست و آشنا بدون هیچگونه مطالعه و تخصصی از سالها قبل فدراسیون را ملک مطلق و انحصاری خود می‌دانند و بخاطر پرهیز از اعتراض کوه نوردان حتی حاضر به معرفی مثلاً همین کمیته‌ هیمالیانوردی به جامعه کوه نوردی نیستند نباید انتظار خروجی فنی و تخصصی غیر از نامة فوق داشت، شاید هم بخاطر این نوع تفکر و انحصارطلبی باشد که تنها فرد متخصصی که مطالعه و تجربه قابل قبولی در کوه‌نوردی دارد مجبور به استعفا می‌شود.
اما گذشت زمان و آشنا شدن جوانان با کوه نوردی روز دنیا و انتشار برنامه‌های جدید و شاخص در فضای اینترنت زمان را به نفع کوه‌نوردی روز دنیا تغییر داده و کسانی که گام در این راه‌های نوین می‌گذارند کم نبوده و نیستند اما باز هم فدراسیون هنوز بخود نیامده و سه نوع رفتار را با این حرکت‌ها در پیش گرفته که خوشبختانه و به نفع کوه نوردی نوین برای همه مشخص است.
اول رفتار کما فی السابق کینه توزانه.
همانند صعود K2 فریدیان و نانگاپاربات باشگاه دماوند که به بهانه‌های واهی پرچم و نبشی سعی در مخدوش کردن این صعودها داشتند و حتی کار بجایی می‌رسد که در مقابل تایید صعود نانگاپاربات بوسیله کسانی مانند گرلینده کالتن برونر (نخستین زن فاتح 14 قله 8000 متری بدون بحره گیری از اکسیژن مصنوعی)، و رالف دو موتیس (اولین آلمانی فاتح 14 قله 8000 متری) که جایگاه کوه نوردی آنان در دنیا مشخص است، کارشناسان فدراسیون بطرز خنده‌آوری اعلام می‌کنند که قله صعود نشده.
دوم رفتاری منفعلانه.
همانند کسب عنوان پلنگ برفی بوسیله 2 تن از بهترین کوه نوردان ایران (مهدی اعتمادفر و مهدی عمیدی) که در رده بندی جهانی کوه نوردی جایگاه خود را دارد و می‌تواند برای هر کوه نوردی افتخار باشد که از نظر فدراسیون مثل اینکه اصلا" کاری انجام نگرفته.
سوم رفتار فرصت طلبانه.
 همانند ژستی که بعد از مرگ این دو مهدی بخود گرفتند یا موج سواری بر صعودهای درخشان پروانه کاظمی یا تیم ترانگو که در بدرقه (بعلت امکان عدم موفقیت) غایب و در استقبال از آنها با حضور در VIP و گرفتن عکس‌های تبلیغاتی و ارائه آن به مقامات سعی در تحکیم موقعیت خود دارند.
هر جور که به عملکرد این فدراسیون نگاه شود واقعاً دست آورد مثبت و مفیدی برای کوه نوردی نداشته تا صعود اورست 76 شاید بشود این عملکرد را کسب تجربه تلقی کرد اما بعد از این صعود هیچ اثر مفیدی برای کوه نوردی نداشته و تنها صرف بودجه‌های هنگفت و تکرار یک سری صعودهای ساده بوده که هیچ دست آورد جهانی را نصیب کوه نوردان ایران با این همه استعداد و پتانسیل نداشته، علتش هم خیلی روشن است کجا می‌شود با یک نوع تفکر ثابت بیست و چند ساله و یک برنامه‌ریزی مربوط به نسل‌های گذشته، شانه به شانه کوه نوردی امروز دنیا سائید و نام کوه نوردان ایران را در جهان مطرح کرد.
حالا نگاهی کنید به نامه فدراسیون به هئیت تهران و خواست‌های خود از تیم آرش تا روشن شود فدراسیون در کجای کوه نوردی ایستاده است.
دربند ب– 2 و ه-2 برای چندمین بار خواسته‌هایی را مطرح کرده‌اند که هر دو مورد بارها و بارها در چند سال قبل و برای برنامه اخیر به فدراسیون و هیئت تهران ارسال شده که مدارک آن قابل ارائه است و حداقل کوه نوردان می‌دانند که در گزارشات رسمی برنامه "گشایش مسیر ایران در برود پیک" کادر فدراسیون اعم از رئیس و نایب رئیس و بعضی از مسئولین کمیته‌ها یا نمایندگان رسمی آنها شرکت (غیر از آنکه در هر دو مورد گزارش‌های مکتوب و مصور برنامه به هیئت و فدراسیون ارسال گردیده) و یا ریز تمرینات آمادگی انجام شده یا پیش رو نیز همراه با نامه‌ها ارسال گردیده حال چه بوروکراسی در فدراسیون حاکم است، یا احتمالاً همانند عکس‌های نانگاپاربات در فاصله دو اتاق، این مدارک معلوم نیست با چه نیتی معدوم می‌شود، مشکل فدراسیون است که قبلاً هم از طرف ما اعلام گردیده.
راجع به بند ج-2 که معرفی شرکت طرف قرار داد و پیش‌نویس قرارداد با ذکر جزئیات را خواسته است. ما قطعاً با شرکت مورد نظر که بوسیله SMS و نامه معرفی شده قرارداد نمی‌بندیم و سرنوشت برنامه را به یک شرکت بدون رزومه که خیلی سعی شد به تیم ترانگو تحمیل شود و یا شرکتی همانند شرکت خدمات دهنده به تیم تیلی چوبیک، که شرپاهایش آن شاهکار فراموش نشدنی را در سقوط دکتر بهالو مرتکب شدند نمی‌دهیم، شاید از شرکتی مثل اسپیلت البرز استفاده کنیم که از کمیسیون دریافتی خود چون می‌داند این برنامه در پیش برد کوه نوردی موثر است صرفنظر و یا از شرکت‌های معتبری که در پاکستان معروفیت جهانی دارند استفاده می‌کنیم.
اما حسن نیست فدراسیون و در واقع جوهره حاکم بر تفکر فدراسیون در بند د-2 نمایان است که.
د : وضعیت پزشک و حضور در اردوی آمادگی سرپرست و سرپرست فنی تیم.
نخست پزشک – دیگر واقعاً حوصله کوه نوردی از این موضوع همراه داشتن پزشک در تیم‌های هیمالیا نوردی «البته فقط برای ما و چند تیم دیگر» سر رفته، چطور وقتی فدراسیون کوه نوردی در تمام تاریخ هیمالیا نوردی ایران نتوانسته با اینهمه آزمون و خطا به یک راه‌حل منطقی و قابل قبول برسد این خواسته را از تیم‌های دیگر می‌خواهد.
مسلم است که فدراسیون پزشکانی می‌خواهد مطیع، گوش بفرمان و تابع دستور کسانی که حتی ممکن است تجربه درست و حسابی هم نداشته باشند و بازهم مسلم است پزشکان که افرادی تحصیل کرده متخصص و بیشتر آنها خود یک پا کوه نورد و بسیار بیشتر از تصمیم سازان توانمند هستند نمی‌توانند تابع نظرات اینگونه افراد باشند، بازهم طبیعی است که در حین اجرای برنامه با سرپرست یا دستورهای از راه دور که با تلفن و پیغام و پسغام به مدیریت ابلاغ می‌شود مشکل پیدا می‌کنند و نمی‌توانند به جملاتی مانند (برای شما باید افتخار باشد که در ترکیب تیم‌های ملی قرار گرفته‌اید) اکتفا کرده، شوق طبیعی صعود بهمراه تیم آنها را فرا می‌گیرد نتیجه‌اش می‌شود این که یکی آنقدر شیفته صعود می‌شود که کوه نورد محتاج به مراقبت را رها کرده و عازم قله می‌شود، دیگری در راه صعود جان خود را به داو می‌گذارد، یکی با دستور از تهران در مسافرخانه‌های ناامن پاکستان سرگردان می‌شود، دیگری به پائین فراخوانده می‌شود و کوه نورد بعلت عدم درمان در بالا می‌میرد و یکی شرط می‌گذارد که من اول کوه نوردم و بعد پزشک بهتر است چند مورد از این خط‌های کارشناسی نشده و غیر فنی بررسی شود.
مورد اول : در برنامه گاشر بروم 1 پزشکی که قدرت صعود و کوه نوردی را دارد و قبلاً در مداوا و حمل یک شرپای پاکستانی از کمپ 3 توانائیهای خود را به اثبات رسانده در صعود نهایی تیم، در کمپ اصلی نگه می‌دارند، بعد در صعود نهایی محمد اوراز و مقبل هنرپژوه سقوط می‌کنند و با یک امداد فوق‌العاده و غیرتی در آن ارتفاع آنها را به کمپ 3 و بعد نزدیکی‌های کمپ اصلی می‌رسانند در حین حمل به کمپ 3 اوراز مجدداً دچار حادثه می‌شود و سرش خونریزی پیدا می‌کند، تا رسیدن حسن نجاریان نمی‌توانند با و سرم وصل کنند یا جلوی خونریزی را بگیرند، این موردی از لزوم دانستن کمک‌های اولیه در هیمالیانوردی و عدم کارشناسی فدراسیون در استفاده از پزشک در تیم‌های هیمالیانوردی و لزوم بودن پزشک در کمپ‌های بالاتر.
مورد دوم : در صعود اورست سال 84 با عنوان دهن پرکن "اولین صعود بانوان مسلمان  به اورست"، پزشک تیم یکی از همین اولین بانوان مسلمان ایرانی را که در کمپ دوم اِدم شده بود به امان خدا رها، با مجوز او بهمراه سایر دوستان و فقط با دو نفر از هفت نفر خانم مسلمان راهی قله می‌شود و تازه بعد از مراجعت از قله آن برخورد بد و زننده را با آن پزشک غیر مسلمان اروپایی که دلش برای آن دختر مسلمان ایرانی تنها سوخته، و او را در کیسه هوا قرار داده بود، می‌کند. شانس آوردند که آن دختر مسلمان ایرانی زنده ماند یا شاید شانس آورد که زنده ماند.
مورد دیگر : در قضیه دکتر بهالو: فدراسیون مدعی بود چند بار به سرپرست برنامه تاکید کرده‌اند (قبل از حرکت) پزشک نباید صعود کند در جلسه کمیسیون بررسی حوادث که مسئولین فدراسیون هم شرکت داشتند (طبق صورتجلسه) سرپرست اعلام کرد دکتر از نظر بدنی و فنی جزو پنج نفر اول تیم بوده و فدراسیون قبلاً چنین حرفی را به او نزده و خطای شرپاهای تحمیلی از طرف شرکتی که فدراسیون با او قرار داد بسته باعث این حادثه گردیده است.
مورد دیگر : در سال 88 سرپرست سه برنامه‌ای که عازم قره قوروم بودند برای هماهنگی بیشتر با رئیس و دبیر فدراسیون جلسه‌ای داشتند در آن جلسه‌ آقای کاشفی سرپرست برنامه هیئت تهران که دکتر بهپور در تیم ایشان بودند یک سوال مشخص از رئیس فدراسیون و آقای افلاکی دبیر فدراسیون پرسیدند، که اگر پزشک مایل به صعود باشد چکار باید کرد و پاسخ صریح به ایشان این بود که "سرپرست برنامه در این گونه موارد خود باید تصمیم بگیرد"، مسلم است که این جواب برای تیم سراب هم بود.
دکتر ابوالفضل جوادی را همه کوه نوردان می‌شناسند دانش و تجربیات ایشان در تجربه‌های مستقیم هیمالیانوردی و ترجمه‌ها و تالیفات و اندیشه‌های انسانی خود را در عمل ثابت کرده، زنده یاد فرشاد خلیلی نیز کوه نورد با اخلاق، بدون حاشیه، توانمند و با دانش کوه نوردی را نیز همه به خاطر دارند، این دو نفر با هم دوست و هم برنامه بودند در برنامه "موستاق آتا"، تا آخرین حد کوه نوردی را با هم تجربه کردند، هم فرشاد می‌دانست دکتر جوادی با اعتقاد به صعود امن هم برای تیم و هم برای خودش، در برنامه شرکت می‌کند و هم دکتر جوادی می‌دانست فرشاد یک کوه‌نورد آگاه، قوی، مطمئن و تیمی است و دو نفری می‌توانند فاکتور مطمئنی برای موفقیت هر تیمی باشند.
در برنامه گاشر بروم 2 که فدراسیون کارشناسی نشده این دو نفر را بعنوان سرپرست و پزشک به تیم تحمیل کرد، چرا آنقدر فرشاد را برای عدم صعود پزشک در فشار  گذاشتند تا جایی که دکتر جوادی صحبت‌های فرشاد خلیلی را در حین اجرای برنامه (برخلاف پیمانی‌ که از قبل برای صعود دکتر "تا هرجا که در توانش بود") تغییر یافته ‌دید، که مجبور شد تیم را رها و به اسلام‌آباد برگردد و بعد آن بلا را در پاکستان بر سر او آوردند، از ندادن پاسپورت برای برگشت تا عدم پذیرش او بوسیلة شرکت ATP و مجبور به اقامت در مسافر خانه‌های کثیف و آلوده و ناامن پاکستان، و بعد جاگذاشتن او در اسلام آباد و تنها مراجعت کردن ایشان به ایران.
مورد بعدی : صعود تیم زنجان به مانسلو 
این تیم بهر دلیلی با یک تیم دیگر از کوه نوردان مستقل قاطی شد، اسناد و مدارکش را حتماً دیده‌اید که دو تیم در کنار هم بودند، نه با هم، در همین برنامه سرپرست تیم زنجان بنا به توصیه فدراسیون طبق گفته سرپرست (مقایسه کنید با دستور قبلی که سرپرست باید تصمیم بگیرد) از صعود دکتر حمیدی که کوه نورد توانایی است جلوگیری کرده و او را از کمپ سه برمی‌گرداند و در همین کمپ یکی از افراد تیم آزاد ادم می‌شود، مسلماً اگر از صعود دکتر حمیدی ممانعت بعمل نمی‌آمد می‌توانست در آنجا خدمات پزشکی ارائه دهد (کاری به درست یا غلط بودن صعود میرشکاری و عدم پذیرش نظرات دکتر و سرپرست و اعضای تیم زنجان که به قیمت جانش تمام شد ندارم) بحث بر سر وجود پزشک در تیم‌های هیمالیانوردی است.
مورد بعد  : تیم سال گذشته مانسلو که با مجوز شورای برون مرزی صعود کرد چرا پزشک، همراه نداشت که از سقوط جعفر عزیز جلوگیری یا لابد بعد از سقوط خود را به او رسانده و زنده‌اش کند.
اما با تمام این تفاصیل حضور پزشک نه در تیم‌های هیمالیانوردی، بلکه در هر برنامه بلندمدت کوه‌نوردی یک غنیمت است که اگر امکان حضورش باشد در تمام مراحل صعود اعم از هم هوایی، تغذیه و صدمات می‌توند نقش موثر و مفیدی داشته باشد اما اینهم یک واقعیت است، که هیچ پزشکی نمی‌تواند در ارتفاعات عمل جراحی انجام دهد یا دست و پا پیوند بزند، اینجاست که هیمالیانوردان نیز در این مورد وظایفی دارند که دقیقاً باید بیاموزند و در صورت لزوم انجام دهند، یک هیمالیانورد باید با علائم بروز آدم‌های مغزی و ریوی و پیشگیری برای مبتلا نشدن به آن (هم هوایی). رعایت بهداشت فردی و گروهی، کمکها و درمانهای اولیه، نکات فنی امداد و حمل مجروح آشنا باشد که اگر نباشد خطاست.
اگر هر کدام از مسائل فوق چه برای خود، چه برای همنوردش پیش بیاید نفرات همراهش اولین کسانی هستند که می‌توانند به مصدوم کمک کرده، الان هم دیگر در کمپهای بزرگ پزشکی از طرف شرکت‌های خدمات دهنده مستقر و در مقابل دریافت ویزیت خدمات انجام می‌دهد، یا با تلفن ماهواره‌ای با کوه نوردان پزشکی هماند دکتر جوادی، دکتر مساعدیان و دکتر بهپور که در هر ساعت شبانه‌روز آماده پاسخگویی هستند تماس بگیرند که ما در هر دو برنامه برود پیک از مساعدت‌های این بزرگواران بسیار بهره برده‌ایم.
اما یک خواست فدراسیون، که حضور پزشک را در تیم‌های هیمالیانوردی لازم می‌داند کماکان بی‌جواب و خود یکی از مانع تراشی‌های فدراسیون دربارة صدور مجوز شورای برون مرزی است (می‌گویم مانع تراشی‌های فدراسیون که اشتباهاً مانع تراشی شورا تلقی نشود) چون همه می‌دانند و می‌دانیم همین فدراسیون برای بسیاری از تیم ها یا نفرات تنها توانسته مجوز شورای برون مرزی را بدون حضور پزشک برایشان بگیرد، اما هر جا هم که لازم بداند می‌تواند از این حربه برای عدم صدور مجوز استفاده کند.
ما رسماً اعلام می‌کنیم این تیم پزشک ندارد چون
1- پول نداریم حق‌الزحمه پزشکی که کار و زندگی و مطب خود را رها می‌کند بپردایم
2- چون تیم "ملی" هم نیستیم صلاحیت نداریم با یک جمله دهان پرکن (که پزشک باید افتخار کند که در این تیم است) منتی بر سر او بگذاریم.
3- اعتقاد نداریم که دست و پای پزشکی را بسته و او را در کمپ اصلی نگهداریم و اجازه صعود به او ندهیم، چنانچه مصدوم را بتوان به کمپ اصلی رساند، آن جا دیگر هلی کوپتر به بهترین بیمارستان‌های منطقه وصل است.
4- پزشکی هم که در تمرینات شرکت و با نفرات به هماهنگی فنی رسیده باشد نتوانسته‌ایم پیدا کنیم.
این شاید بدترین نوع انتخاب یعنی پاک کردن صورت مسئله باشد اما چاره دیگری نداریم سعی می‌کنیم و کرده‌ایم که آموزش نفرات را بالا ببریم و در اینمورد سپاس گزار دکتر جوادی، دکتر بهپور و دکتر مساعدیان هستیم و خواهیم بود.
راجع به شرکت در اردوی آمادگی سرپرست و سرپرست فنی تیم
سرپرست فنی تیم آقای رامین شجاعی، مشغول کار و تحصیل در کاناداست، توانایی فنی ایشان را فکر می‌کنم اکثر کوه نوردان ایران می‌شناسند، رزومه کوه نوردی رامین در صعود به راکایوشی و گشایش مسیر ایران در برود پیک تا ارتفاع 7050 متر و مسیر زمستانه انجمن در دیواره علم کوه و صعود تا 7900 متری همین برودپیک و سایر برنامه‌هایی که در داخل و خارج کشور انجام داده مشخص و مورد تایید کارشناسی و فنی کوه نوردان صاحب نظر است، تمرین‌های هوازی خود را هم در کانادا سنگین ادامه می‌دهد، با نفرات تیم هم کاملاً آشناست و میزان آمادگی و تمرینات آنها را هم بوسیله من و چند نفر دیگر در دسترس دارد و مشاوره‌های لازم را هم از اوربکو می‌گیرد یا من می‌گیرم و در اختیارش می‌گذارم و مهمتر از همه امکان شرکتش هم در اردوهای موردنظر آقایان فراهم نیست و لازم هم نیست.
کمی بیشتر از 11/5
 
پی نوشت: مسلم است که با انتشار این نوشتار علیرضاها، مسعودها، یکی مثل بقیه‌ها و سایر یاوه گویان مستعار به خروش می‌آیند.
از دوستانی که این نوشتار را منتشر می‌کنند خواهشمندم از تایید کامنتهای ناشناس و بدون آدرس ایمیل خودداری کنند.
ایمیل من برای هر نوع بحث و اظهار نظر فنی باز و بسیار ممنونم از کسانی که بهر نوع به اجرای برنامه کمک کنند.
کیومرث بابازاده 

سال 92 و کوهنوردی ایران  !

سال 92 به لحاظ کمی با توجه به هزینه های سرسام آور برنامه های برون مرزی سالی نچندان پرفروغ در انتظار کوهنوردی ایران است . اما مهمترین برنامه هایی که در این سال در کوهنوردی کشور رخ خواهد داد را مختصرا مرور میکنیم .

1-      1- صعود 8000 متری های بهار در قلل ( ماکالو ، کانچن چونگا )

2-      2- صعود به قله ی نانگاپاربات در تابستان و احتمالا گاشربروم 2

3-      3- برگزاری انتخابات انجمن کوهنوردان ایران

4-      4- تلاش نهایی برای گشایش مسیر برودپیک توسط باشگاه آرش

5-     5-  برگزاری انتخابات فدراسیون کوهنوردی


البته برنامه های فوق فقط آن دسته از برنامه هایی است که تاکنون از آن سخن گفته اند اما ممکن است صعود های دیگری نیز شکل بگیرد که در دنیای کوهنوردی چندان پر اهمیت نیست . اما فارغ از صعود های نرمال هشت هزار متری که آنهم به صورت انگشت شمار در کشور رخ خواهد داد سه برنامه ی آخر دارای اهمیت بسیاری است که تمایل دارم مختصرا در این خصوص نکاتی عرض نمایم .

نخست انتخابات انجمن کوهنوردان ایران یکی از مهمترین حوادثی است که سال جاری شاهدش خواهیم بود . انتخاباتی که شاید سرنوشت کوهنوردی مستقل ایران را به سمت و سویی غیر از آنچیزی که در این سالیان دیدم ببرد . انجمن فعلی به لحاظ کاریزماتیک و شخصیت حقوقی در جایگاه واقعی خود ظاهر نشد به شکلی که دست به عصا بودن این انجمن تاثیر چشم گیری در کم رغبت بودن کوهنوردان به عضویت در آن بود . انجمن کوهنوردان ایران در انتخابات گذشته فهرستی از نیروهای جوان و بعضا با تجربه را در راس هیئت مدیره ی خود دید که عملا به غیر از عباس ثابتیان که گاه گداری به ملاقات رئیس فدراسیون می رفت از مابقی اعضا چیز خاصی ندیدیم و البته از آقای ثابتیان هم فقط چند ملاقات با شعاعی بود و یا بهتر بگویم به این دیدارها نیز  احضار می شد و نهایتا سکوت در قبال آنچه در این دیدار ها گذشت ماحصل تمام شفاف سازی ها بود .

از دیدار ی که حول موضوع انتقاد بابازاده از فدراسیون بود و طرح شکایت از وی بود و هیچ گاه شفاف سازی نشد تا دیدارهایی که پس از تعلیق و رفع تعلیق انجمن صورت پذیرفت و ماحصلی نداشت .

نمونه ی بارز این ادعا که این دیدار ها بی حاصل بود را در یاداشت خصوصی شعاعی به معاون وزیر ورزش در دیدار تیم ترانگو با سجادی شاهد بودیم . یاداشتی که پس از دیدار های متواضعانه ی مدیریت انجمن شوکه کننده به نظر می رسید . در این یاداشت شعاعی به ادامه ی فعالیت انجمن معترض شده بود و از وی در این خصوص پرسیده بود ! که آیا درجریان هستید انجمن فعالیتش از سر گرفته شده است؟ و ...

این عبارت چند ماه پس از رفع تعلیق انجمن و دیدار رئیس انجمن با شعاعی بود در صورتی که هرگز این مدیریت متوجه نشد ذات شعاعی با اینگونه متواضعانه رفتار کردن از آن خوی خود بر نخواهد گشت و وی همان مسیر را طی خواهد کرد که برایش شمشیر کشیده بود . موضع فدراسیون همانا و دوری و تنها گذاشتن انجمن متواضع و بدون اغراق ترسوی کوهنوردی ایران توسط جامعه ی کوهنوردی همانا !

باری به هر جهت سال جاری شاهد تغییراتی در مدیریت انجمن خواهیم بود که اگر این تشکل رویه ی مدیریت سابق را پی بگیرند شاید دیگر چیزی از انجمن کوهنوردان ایران باقی نماند و بعید نیست سازمانی دیگر با عنوانی دیگر متولد شود تا کاستی های نماینده ی جامعه ی مستقل را جبران کند

از سوی دیگر مهمترین تلاش کوهنوردی ایران که همانا گشایش مسیر در برودپیک توسط باشگاه آرش است را در سال جاری شاهدیم که در دو تلاش قبلی این تیم با فراز و نشیب های فراوان رو برو بود که می توان به دزدی ( پروسانت گرفتن فدراسیون ) و یا به عبارتی پول زور گرفتن فدراسیون کوهنوردی در سال نخست و اعطای مجوز شورای برون مرزی به این تیم مسیری سخت تر از برودپیک در پیش پای یاران جوان ارش نهاده شد . سال دوم با امتناع این تیم از پرداخت هزینه های غیر واقعی که توسط فدراسیون اخذ می شد این تیم عطای فدراسیون را به لقایش بخشید و خود ره سپار شد که کمترین واکنش فدراسیون به این رفتار تیم برودپیک طرح شکایت از سرپرست تیم بود .

سال جاری نیز در اقدامی تعجب بر انگیز فدراسیون شرط اعطای مجوز را تست گرفتن از سرپرست تیم ( کیومرث بابازاده ) عنوان کرد که در نوع خود جالب توجه بود . باری به هرجهت این تلاش شاید آخرین تلاش برای بستن این پرونده باشد و فتح البابی برای کوهنوردی نوین در کشور و یا به عبارتی تلاشی متفاوت با آنچه در کوهنوردی کشور رخ داده است .

اما یکی از موضوعاتی که در سال جاری شاهدش خواهیم بود انتخابات فدراسیون کوهنوردی است که همچون هندوانه ای سربسته است و محتویاتش بی شک چیزی غیر از نظر وزیر ورزش نیست . در صورتی که ماهیت فدراسیون های ورزشی کاملا مستقل است اما اگر بخواهیم نیم نگاهی به افرادی بیاندازیم که قصد دارند برای این صندلی تلاش بکنند وضعیت تاسف بار کوهنوردی کشور را در خواهیم یافت .

پیشتر از قهرمانان این رشته افرادی همچون زنده یاد عمیدی و رضا بهادرانی و رضا زارعی و ... اعلام آمادگی کرده بودند که بعد ها مشخص شد این قهرمانی برای برخی چهره ها بر اساس کذب و بر پایه دروغ استوار بود . بخواهیم کمی واضح و روشن تر در مورد این پدیده ی شوم صحبت کنیم می بایست از اساس نگرش خود را به نسبت قهرمان و جایگاه آن تغییر دهیم !


رسوایی ماکالو وضعیت رضا زارعی را به شکلی بسیار تاسف بار تنزل بخشید به شکلی که امکان انصراف رضا زارعی از این عنوان بسیار بسیار محتمل است . صعود های دروغین و دست نوشته های خیالی وی شاید باعث می شود رضا زارعی از ریاست فدراسیون کوهنوردی انصراف دهد اما این انصراف به گمانم چندان سهل و ساده نیز نمی باشد . فکر میکنم رضا زارعی اگر انصراف دهد نمی خواهد جایگاه خود را در فدراسیون آتی از دست بدهد وی در حال حاضر از طریق شرکت گردشگریش بخش اعظمی از گردشگران خارجی را به واسطه ی رانت خود در فدراسیون تصاحب کرده است پس دلیلی ندارد خود را درگیر ریاست فدراسیون نماید چراکه برای وی این رسم و پیشه بسیار به صرفه تر است . در گوشه و کنار بودن و استفاده از رانت فدراسیون منطقی تر از آن است تا خود را درگیر گرداب فدراسیون کند با وجود اینکه پرونده ای سرشار از اغراق و سوء استفاده از این پتانسیل در کارنامه دارد .

مرگ عمیدی نیز به همراه رسوایی ماکالو راه را برای چهره هایی نظیر کاوه کاشفی و مرتضی موسوی و همچنین همایون بختیاری باز تر کرده است و شاید انصراف زارعی که محتمل به نظر میرسد در راستای حمایت از یکی از این گزینه های باشد که صد البته به نظر میرسد گزینه ی وی موسوی باشد .

اما اگر بخواهیم این بحث را خیلی سریع ببندیم و چندان وارد جزئیاتش نشویم نظر وزارت ورزش بر همه ی این احتمالات ارجحیت دارد چراکه ما در ایران زندگی میکنیم  و اساسا انتخاب بر مبنای صلاح دید و صلاح امور است که وزارت ورزش بهتر از همه ی مربیان و پیشکسوتان می داند چه به صلاح کوهنوردی است اما این رای ها هم برای جذابیت بخشیدن به موضوع بد نیست و به قول اعلی حضرت وجودش از نبودش بهتر است .  

کیومرث بابازاده باید حداقل مسیر 5،13 را صعود نماید

درست شنیدید ! جای تعجب ندارد 

این شرط فدراسیون کوهنوردی است که سرپرست تیم برودپیک که سال جاری به پاکستان می رود می بایست تست دهد . خوب  خبر بسیار جالب توجهی است هر روز فدراسیون کوهنوردی دست می کنه توی بخچه ی خودش و یه چیز جالب در میاره ! قدیم ها معرکه گیر ها و شعبده بازهای دوره گرد که از این روستا به اون روستا ، از این شهر به اون شهر می رفتند همیشه توی بخچه ی خودشون چیز غافلگیر کننده ای داشتند ، همیشه یه چیز بود که یا مردم رو می خندوند یا متعجب میکرد . شکر خدا فدراسیون ما هم کم از این شیرین کاری ها بلد نیست .  گاهی وقتا که مار یا چیز دندن گیری توی بساط معرکه گیر پیدا نمی شه مجبور میشه لوده بازی در بیاره تا به قول قدیمیا دو لقمه نون گیرش بیاد

فکر میکنم آیدین بزرگی و کیومرث بابازاده می بایست همطناب باشند . 

از فدراسیون کوهنوردی که همیشه می خواهد ملت شادباشند سپاسگذاریم که چنین بساط خنده و شادی را برای کوهنوردان فراهم می سازد . فقط یه سوال ؟ واقعا مسئولین فدراسیون چطوری فکر می کنند؟ چی تو ی اون کله ها می گذره ؟ 


پی نوشت : فدراسیون کوهنوردی در اقدامی بسیار بسیار غیر معقول شرط ارسال مدارک به شورای برون مرزی جهت اخذ مجوز را حضور سرپرست و مسئول فنی ( رامین شجاعی - مقیم کانادا) را در تست ها عنوان کرده است . البته نیازی به توضیح نیست که  رامین شجاعی از نفراتی که این تست ها را می گیرند دانش فنی بالاتری دارد ...

چگونگی اعلام موجودیت جریان مستقل کوهنوردی ایران !

در جریان پست مربوط به محمود شعاعی دوست عزیزمان آقای فرامرز نصیری در کامنتی با انتقاد از اینکه چرا برنامه ی نانگاپاربات را سرآغاز پدیدار شدن رسمی جریان مستقل کوهنوردی کشور عنوان کرده ام ؟ درج نموده اند و ایشان عنوان کرده اند که برنامه هایی نظیر راکاپوشی دهه ی 70 و برودپیک سال (84) و یا کی تو کاظم فریدیان را می توان به عنوان اولین نمونه های کوهنوردی مستقل نام برد .از این رو در پاسخ به ایشان و همچنین امکان بحث و تبادل نظر با مخاطبان در این خصوص لازم دیدم نکاتی را عنوان کنم .

راکاپوشی:

برنامه ی راکاپوشی در سال 1376 با ایده ای که رامین شجاعی داشت به عنوان برنامه ای پیشنهادی به فدراسیون کوهنوردی ارائه شد که نهایتا با حمایت فدراسیون کوهنوردی و تزریق چند نفر از کوهنوردان فدراسیون به تیم با هزینه ی شخصی موفق شدند همزمان با صعود گاشربروم دو توسط تیم ملی ، قله ی راکاپوشی صعود شود .

راکاپوشی در مقطعی شکل گرفت که اساساً بحثی به عنوان کوهنوردی مستقل مطرح نبود و تمامی برنامه های کوهنوردی از طریق فدراسیون کوهنوردی پیگیری می شد . آن زمان رامین شجاعی سرپرستی این تیم را نیز بر عهده گرفت و با هدف حمایت فدراسیون کوهنوردی عملا صعود را زیر چتر فدراسیون برد , وحتی بر این صعود نام تیم ملی نیز نهادند. از این رو به هیچ عنوان نمی توان پذیرفت این صعود صعودی مستقل از فدراسیون کوهنوردی بوده باشد و یا دست کم رامین شجاعی به عنوان مبتکر این صعود چنین نخواست و یا به چنین موضوعی فکر نکرده بود . عملا وی صعود راکاپوشی را بنا به دلایلی که خود صلاح دیده بود تقدیم فدراسیون کوهنوردی کرد.

 برودپیک:

وقتی سخن از برودپیک و صعود از مسیری جدید به میان می آید ناخودآگاه به یاد رامین شجاعی خواهیم افتاد چراکه این برنامه چندین سال توسط رامین مورد مطالعه قرار گرفته بود و همچنین مدت زمان طولانی این برنامه در بایگانی فدراسیون کوهنوردی خاک خورده بود . رامین شجاعی این برنامه را نیز از کانال فدراسیون پیگیری کرد که صد البته فدراسیون کوهنوردی از انجام این صعود امتناع کرد . تصور صعود یک قله ی 8000 متری آنهم از مسیری نو برای آن زمان فدراسیون کوهنوردی ( و چه بسا اکنون ) تصوری بعید به نظر می رسید . اما با مایوس شدن رامین شجاعی از این صعود در قالب چتر حمایتی فدراسیون کوهنوردی نهایتا در سال 1384 به اتفاق کاظم فریدیان تصمیم به انجام این صعود گرفتند. که نهایتا تلاششان برای انجام این مهم نا کام ماند . فارغ از حاشیه های برودپیک و ناکامی این صعود نکته ای که نباید فراموش کرد تلاش برای انجام این برنامه در قالب فدراسیون بود .رامین شجاعی در دو برنامه ی نخست خود ( راکاپوشی – برودپیک ) تلاش داشت بتواند مسیر را از طریق کانال فدراسیون پیگیری نماید که در مورد دوم فدراسیون این توان را در پتانسیل کوهنوردی خود نمی دید .

اما نکته ی قابل بحث که در پست مربوط به شعاعی که به آن اشاره ای کوتاه شد  میل برخی چهره های مستقل امروزی به فعالیت در سازمان فدراسیون بود و در آن مقاله اشاره شد که زمانی که برخی کوهنوردان راه خود را نتوانستند از مسیر فدراسیون پیگیری نمایند ناچار شدند مسیری غیر از مسیر فدراسیون کوهنوردی را در پیش بگیرند که نمونه ی عینی آن را می توان در برودپیک رامین شجاعی دید .

آن زمان در فدراسیون کوهنوردی حال و هوای دیگری حاکم بود که اگر پلی بزنیم به مصاحبه ی مقبل در خبرگزاری فارس می توان دید تیم ملی توسط چند کوهنورد  از جمله ( حسن نجاریان ، محمد اوراز ، جلال چشمه قصابانی ، اقبال افلاکی ، داود خادم ، رضا زارعی و ... ) به شکلی انحصاری قبضه شده بود و غیر قابل نفوذ بودن این کلوب برای کوهنوردان دیگر در اردوهای انتخابی مسجل شد .

کاظم فریدیان که یکی از تلاشگران برودپیک سال 1384 بود در اردوهای لوتسه برای حضور در تیم ملی تلاش کرد و اما راه نفوذ را بر خود بسته دید . از این رو وی نیز همچو رامین شجاعی در مقابل دژی مستحکم تحت عنوان مافیای تیم ملی وقت که بنیانش را صادق آقاجانی گذاشته بود دید.

یکی از ریشه های گرایش به انجام صعود مستقل  را می توان در همین مافیا دید. از این رو نمی توان پذیرفت تفکر آن زمان شجاعی و فریدیان کاملا تفکری مستقل به این معنی که امروز از آن سخن می گویم بوده باشد بلکه شرایط اینگونه ایجاب کرد که راه را غیر از آنچه گذشته می پنداشتند ادامه دهند .

صعود برودپیک در آن سال شکست خورد اما ما در سال قبل از برنامه ی برودپیک تلاش زنده یاد داود خادم را بر روی قله ی کی تو شاهد بودیم که آن هم با توجه به بده بستان فدراسیون با زنده یاد خادم نمی توان پذیرفت که برنامه تحت حمایت فدراسیون نبوده باشد . از این رو تلاش دادود خادم بر روی کی تو را می توان مشابه حمایت فدراسیون از عظیم قیچی ساز پنداشت .

اما نمونه های دیگری نیز در آن زمان وجود داشت که تلاشهایی به شکلی تقریبا مستقل صورت گرفته بود از جمله می توان به صعود های 7000 متری های زنده یاد مهدی اعتمادی فر اشاره کرد .

مهدی اعتمادی فر حتی پیش تر برودپیک را صعود کرده بود و سال بعد از آن بر روی گاشربروم یک سربلند بیرون آمد و همزمان کاظم فریدیان نیز قله ی کی تو را صعود کرد .

پس می توان این تلاشهای انفرادی را که مهدی اعتمادی فر و امیر حسین جابر انصاری بر روی برودپیک و گاشربروم انجام داد را مستقل بدانیم هرچند با حمایت ضمنی فدراسیون کوهنوردی نیز همراه بود . تلاش  کاظم فریدیان به صورت انفرادی بر روی قله ی کی تو را می توان نمونه ای مستقل از کوهنوردی ( البته انفرادی ) پنداشت . چراکه کاظم فریدیان به شکلی بنیادی به مستقل بودن این تلاش رسیده بود و برایش تلاش کرد . لذا سال 2007 نخستین سالی بود که تفکری کاملا مستقل از کشور ایران راهی قلل 8000 متری می شد .

اما برنامه ی نانگاپاربات در سال (2008) یک برنامه ی تیمی سازمان یافته بود که با تفکری کاملا مستقل برنامه ریزی شده بود و در تلاش بود به این مهم دست یابد . برنامه ی نانگاپاربات از این حیث که کوهنوردی سازمان یافته ی مستقل را عینیت بخشید به عنوان نقطه ی عظف کوهنوردی مستقل می تواند نام برد.

این برنامه برای نخستین بار فدراسیون کوهنوردی را به عنوان یک رقیب با کوهنوردی غیر سازمانی معرفی نمود و تفاوت آن با صعود های انفرادی کاظم و مهدی و ... در تیمی بودن و یک جریان وسیع بود . و صد البته اساس این صعود با تفکری مستقل بنا گذاشته شده بود . در صورتی که صعود های برودپیک و راکاپوشی چنین وضعیتی نداشتند . نانگاپاربات بدون در نظر گرفتن فدراسیون برنامه ریزی شد و برای جذب حمایت فدراسیون چندان تلاشی صورت نگرفت ...

رامین شجاعی و کاظم فریدیان دو چهره ای بودند که توانستند با فعالیتهایشان کوهنوردی مستقل را ابداع نمایند . با این حال من هنوز هم بر این باور هستم که برنامه ی نانگاپاربات فصل نوینی از جریان مستقل کوهنوردی کشور را رقم زد . و تلاشهای برودپیک و کی تو و گاشربروم به عنوان جرقه های ابتدایی این جریان ماندگار شده اند .

از طرف دیگر تلاش و پیگیری رامین شجاعی برای صعود برودپیک از مسیری نو هرچند ناکام بود اما پله ی نخست این جریان بود .

بعدها رامین شجاعی با فکر پخته تر در تلاش برای سامان دهی تیمی برای برنامه ی ناتمامش بر آمد که از طریق باشگاه آرش برای هدفش تلاش کرد .

اما هدف از این تاریخچه ی مختصر بیان این نکته ی بسیار مهم بود که بنیان گذاران جریان مستقل کوهنوردی کشور که چهره هایی همچون رامین شجاعی و کاظم فریدیان بودند هر دو در پی قرار گیری در سیستم فدراسیون بوده اند اما مافیای حاکم در فدراسیون و دژ مستحکم و غیر قابل انعطاف آن مانع از جذب این دو نفر شد .

برودپیک در توان فدراسیون نبود و کاظم در حلقه ی مافیا قرار نگرفت و این سر آغازی بود برای تولد یک جریان که امروز فدراسیون در تلاشی گسترده است که راه را بر این جریان به هر شکل ممکن ببندد.

پس اگر بخواهیم دلیل شکل گیری این جریان را بجوییم قطعا فدراسیون کوهنوردی و عملکردش باعث به وجود آمدن چنینی جریان مستقلی شده است . از سوی دیگر تعلیق ، سرکوب ، سنگ اندازی و تلاش برای منصرف نمودن حامیان مالی ، جو سازی ، فشار روانی و فشار قضایی به کوهنوردان نمی تواند راه را بر این جریان ببندد آنهم به یک دلیل بسیار ساده :


کوهنوردی مستقل ایران امروزه تعداد فراوانی رامین شجاعی و کاظم فریدیان دارد

 اما فدراسیون کوهنوردی در حد همان کلوب مافیایی ( چه بسا کوچک تر و ضعیف تر از اویل دهه ی 80 ) مانده است.

  

بهادرانی ها و نجات کوهنورد تایوانی در برودپیک

پایگاه خبری فدراسیون کوهنوردی : برادران "بهادرانی" در پی اقدامی انسان‌دوستانه و استمداد به یکی از کوه‌نوردان خارجی در "برودپیک"؛  توسط سایر کوه‌نوردان در کمپ اصلی مورد تقدیر قرار گرفتند.

"رضا بهادرانی" در این خصوص اظهار داشت: فردای روز صعود به قله و در حین بازگشت از کمپ 4 به کمپ اصلی، در ارتفاعات پایین‌تر متوجه‌ی یک کوه‌نورد "تایوانی" شدیم که با وضعیت بسیار بد و رو به اِدم مواجه شده بود.

متأسفانه هم‌تیمی‌های وی او را تنها و بدون همراه رها کرده و رفته بودند. با برادرم تصمیم گرفتیم به او کمک کنیم و لذا این اقدام از کمپ 2 تا کمپ اصلی حدود 10 ساعت به طول انجامید. 

وی افزود: وقتی به کمپ اصلی بازگشتیم؛ برایمان جالب بود که کوه‌نوردان عموما به جهت استمداد آن کوه‌نورد به ما تبریک می‌گفتند تا صعود به قله!

بهادرانی ها فاتح برودپیک

برادران بهادرانی ( رضا، صحبت الله ) چند روز پیش موفق به صعود قله ی برودپیک پاکستان شدند . این دو کوهنورد کرمانشاهی سال گذشته نیز موفق به فتح قله ی گاشربروم یک شده بودند . رضا بهادرانی از کوهنوردان خوشنام کردستانی است که 5 قله ی 8000 متری را در کارنامه دارد . خبر صعود وی را در حالی چند روز قبلشندیم  که مشغول تماشای  خبر ورزشی بودم و بی اختیار با صدای بلند ابراز خوشحالی کردم که دوستانم تا حدی متعجب شدند ...

به هر جهت این صعود ارزشمند را به ایشان و کوهنوردان کرمانشاه و جامعه ی کوهنووردی کردستان تبریک می گویم . امیدوارم همواره لبخند های فاتحانه بر لبهایشان پایدار باشد

در همین رابطه متن خبر را در خبرگزاری بین المللی کردپرس بخوانید


پی نوشت :در انتظار صعود تیم کردستان به قله ی لنین هستیم . این تیم اولین برنامه ی مشترک خود را در قله ی لنین با هدف آماده سازی و محک تیم برای صعود 8000 متری در سال آتی به انجام می رساند . این تیم متشکل از کوهنوردانی از شهرهای سنندج ، سقز ، بوکان ، پیرانشهر و سردشت است که تحت عنوان تیم هیمالیانوردی مستقل کردستان عازم منطقه ی پامیر شده است .

پی نوشت2 : صعود عظیم قیچی ساز را به قله ی کی تو را صمیمانه تبریک می گویم