ساقی ساقی بوم تیکه شه رابی حه وت ساله / ساقی بریز برایم از آن شراب هفت ساله

بی خوم بی خوم به سلامه تی ئه و چاوه کاله / تا به یاد چشمانش بنوشانم

له دوای غه مباری من / ده نگی نوساوی من / خرنگه ی بازنه ی یارم دی

پس از روزگار مرارتبارم / صدای گرفته ام / و نوای النگوهایش که از دور می آید  

سه رمه ستم شوشه ی دله که م شکاوه .../ سرمستم و نازک شیشه ی دلم ترک برداشته است ...

بی تو من غه ریبو و بی مالم ئه م شه و / بی تو من غریب و آواره ام امشب

بی تو من غه ری بو ده ربه ده رم ئه م شه و  / بی تو من غریب و در بدرم امشب

ساقی ساقی به هه وای تو هاتمه مه ی خانه / ساقی به امید تو راه میخانه در پیش گرفته ام

هه سته وه ره ئه م شه و سه ما و باده نوشانه  / بیا که امشب شب هلهله و باده نوشی است ...

له دوای غه مباری من / ده نگی نوساوی من / خرنگه ی بازنه ی یارم دی

پس از روزگار مرارتبارم / صدای گرفته ام / و نوای النگوهایش که از دور می آید  

 ساقی ساقی بو دیتنی چاوانت هاتوم / ساقی برای دیدن چشمهایت امده ام

ساقی بلی تو خوا بوچی به ته نیات هیشتوم / تو را قسم بپرس از چه رو تنهایم گذاشته است

له دوای غه مباری من / ده نگی نوساوی من / خرنگه ی بازنه ی یارم دی پس از روزگار مرارتبارم / صدای گرفته ام / و نوای النگوهایش که از دور می آید  

 

پی نوشت : این ترانه ها همچون سایر ترانه های استاد مظهر خالقی آینه ای از یک عشق پاک است عشقی که در تمام آثار استاد خالقی به وفور می توان دید . عشقی پاک و بی آلایش که شاید تبلور آن را در رنگ ارغوانی شرابی که در دستان لرزان عاشق و دلباخته است دید آنچنان که موج می زند و شاهد غریبانه های این عشق خواهد بود .

شراب نمادی از عشق است و غم و رنگ ارغوانی نیز نمادی از همین احساس و در جایی از این ترانه عاشق که امیدش برای رسیدن به معشوق را در شب وصال معشوقش با دیگری از دست داده است تنها التیام بخش این غریبانه انگار شراب است و همدلی ساقی ...

شاید اوج این ترانه در جایی است که عاشق ، ساقی را مخاطب قرار می دهد و نالان می گوید که صدای النگوهای معشوقش از دور می آید " خرنگه ی بازنه ی یارم دی ... "

و این پایانی است بر این عشق نافرجام