پیمان مجدد با محمد اوراز ( خانم بیان فاضلی )

مراسم بدرقه ی خانم بیان فاضلی به منطقه ی هیمالیا هندوستان در قالب تیم هیمالیانوردی استان تهران . عکسها را در این قسمت مشاهده نمایید .

خداحافظی و پیمانی مجدد با اسطوره کوهنوردی ایران زنده یاد محمد اوراز

برای بیان خانم آرزوی سلامتی و موفقیت می کنم و چشم انتظار اخبار صعود ایشان خواهیم ماند . ایشان یکی از کوهنوردان با اخلاق و توانمند کانون کوهنوردان اوراز مهاباد هستند که همچون سایر اعضای این گروه روح بزرگ و ارده ای ستودنی دارند .

۲۷.۴

صعود به بام ایران

چند روز گذشته به اتفاق دوستان به دماوند کوه رفته بودیم که علیرغم اینکه برنامه ریزی کرده بودیم واسه یه صعود سه روزه اما شرایط یه جوری شد که یک روزه صعود بشه !

تصمیم داشتم برای اینکه یکی از دوستان عازم یکی از قلل بالای 7000 متری هیمالیاست تا ارتفاع 5500 هم هوا بشه دو شب رو در ارتفاع بالای 5000 متر بمونیم که نهایتا وقتی رسیدیم پای دماوند و یه دیزی مشت و حسابی چرب  خوردیم و حرکت کردیم به طرف کوه ( تا حالا ندیدین کسی قبل صعود این کار وبکنه ؟ ) حدوداً 3 ساعت طول کشید تا به بارگاه جنوبی رسیدیم و چون هدفمون این بود که یک شب رو اینجا بمونیم حدوداً دو ساعت رو استراحت کردیم که در نهایت تصمیم گرفته شد که همین امروز بریم به طرف ارتفاع 5200 متری که نهایتاً به ارتفاع 5000 متر رضایت دادیم و در نزدیکیهای آبشار یخی چادرها رو زدیم . این مسیر 2 ساعت طول کشید که با کوله های سنگین بالا اومدیم و چند ساعت پس از استراحت در اون ارتفاع حدوداً ساعت 19 تصمیم گرفتیم که به قله بریم متاسفانه باد شدید که از بالای آبشار یخی و همچنین یه جورهایی اختلال تو سیستم گوارشی ( به خاطر همون دیزی که عرض کردم ) و همچنین حجم زیاد گاز گوگرد ما رو خیلی اذیت کرد و نهایتا  ساعت 22 به قله رسیدیم و دمای بدن با توجه به سرماو باد شدید و عجیب قله خیلی کاهش پیدا کرده بود و ناچار شدیم سریعا به طرف پایین برگردیم و خوشبختانه جی پی اس رو به همراه داشتیم و با استفاده از اون  و پس از یک ساعت به چادرها در ارتفاع 5000 متر رسیدیم .

عکس از آرشیو است .

نتیجه اخلاقی اول: دیزی قبل صعود خیلی حال میده !

نتیجه اخلاقی دوم : هم هوایی که این سوسول بازی ها نمی خواد

نتیجه اخلاقی سوم : ثابت شد که ما هیچوقت طبق برنامه عمل نمی کنیم

نفرات برنامه :

هیوا دادخواه - علی فیضیان - کاوان محمدزاده - رامیار

 ۲۷.۴

تبریک به خواهر عزیزم

امروز  اومدم به خواهر بزرگوارم تبریک بگم که چند سالی هست که همیشه از لطفها ، دوستی ها ، لبخند ها ، شعر ها و مهربانی هایش  لبخند از روی صورتم گم نشده است و گاه گداری در خلوتهایم ستایش میکنم این روحیات زیبایش را و به خود می بالم ...

از فراز دماوند کوه زیباترین جملات تقدیم به خواهر نازنینم ( سارا)

تولدت هزاران هزار بار مبارک

متن تبریک سبا

پی نوشت : از بابت نبودنم در این چند روز از دوستان بزرگوارم که کامنت گذاشته بودند عذر می خوام

۲۷.۴

عبور لیلا اسفندیاری از دیواره بلاک دیاموند

به جز لیلا همه ی نفرات حاضر در بیس کمپ برای سه یا چهارمین بار است که دارند روی این قله تلاش می کنند و بعضی از نفرات تیم آمریکایی برای پنجمین بار. بنابراین همه سابقه ی حضور در بیس کمپ کی تو را دارند و معتقدند امسال شرایط کی تو خیلی متفاوت است. هوا آن قدر نامساعد است که برف و بوران توی بیس کمپ یکسره می بارد و دست از سرشان برنمی دارد و باد شدید اجازه نمی دهد حتی تا کمپ 1 بالا بروند.و دیگر این که امسال کی تو خلوت است و تعداد تیم های حاضر برای صعود برای صعود چنین قله ای کم است.

در این قسمت ادامه  تلاش لیلا اسفندیاری را مطالعه نمایید .

۲۷.۴

 

همدلی برای حفظ محیط زیست مهرچال ( صعود قلم )

از تلاشهای دوماه گذشته دوستان کوهنویس آقایان فکری و صالحی بی نهایت سپاسگذاریم و امیدواریم بتوانیم در صعود قلم از این دوستان حضورا قدردانی نماییم .

صعود قلم فقط یک صعود ساده نیست ، صعود قلم یک حرکت فرهنگی است و اعضای شرکت کننده در این صعود صفیران فرهنگی جامعه کوهنوردی هستند . مهرچال نمادی از پاکیها ، دوستی ها ، همدلی ها و زیبایی هاست که پس از مدتها دوستانی را گرد هم می آورد که مدتهاست برای نفس های همنوردانشان دلتنگ شده اند .

اما پیشنهاد می کنم که این صعود برای مهرچال هم این دوستی ها و همدلی ها را به همراه داشته باشد و روز دوم مرداد که همه ی مان به دیار خود بازگشته ایم مهرچال لبخند زنان چشم انتظار بازگشتمان باشد . از این رو از آقای فکری عزیز به عنوان میزبان این برنامه تقاضا می کنم جهت حفظ محیط زیست مهرچال و همچنین ایجاد یک حرکت فرهنگی زیبا برای جمع آوری زباله های مهرچال توسط کوهنویسان در تدارک کیسه های زباله و همچنین زمان برای پاکسازی کوهستان و حمل این زباله ها به شهر باشند و همچنین در تدارک برنامه ای باشند که حضور این تعداد از کوهنویسان کمترین آسیب را به کوهستان وارد نماید . امید است با همیاری دوستان کوهنویس شاهد کوهستانی بدون زباله و پاک باشیم .

موفق و برفراز باشید

                                آخرین اطلاعیه صعود قلم

۲۷.۴

عکس : هر که فرزندش بیش .....

از پشت بامهای روستای هجیج اورامانات ( هه ورامان ) می گذشتیم که صحنه ای جالب توجه ما رو وادار کرد اندکی بایستیم و لبخندی بزنیم و دوربینمان را روشن کنیم تا این عکس را به عنوان یادگاری با خود به شهر بیاوریم .

 

۲۷.۴

موسیقی : ناز مه که ( ناز کم کن )

این ترانه زیبا یکی از کارهای استاد خالقی است که هر بار شنیدنش من رو سر ذوق می آورد . این ترانه فلکلور کردی یکی از چندین ترانه ای است که زندگی سنتی و عشق و دوست داشتنهای روزهای گذشته روستاهای سرزمینم  را برایم تداعی می کند انگار من نیز 70 سال پیش بوده ام ، زندگی کرده ام ، عاشق شده ام و در وصف معشوق ترانه ای ، شعری و یا آوازی خوانده ام ...

نازدار و نازه نینی  رومه ت گول و شیرینی

وه نه وشه ی نا و په رژینی  شادی دلی غه مینی

***

ناز مه که  نازمه که  گیانه نازت به چه ندی

لیو قه یتانی فه ره نگی چه نه مه ست و مه له نگی

شل وملی خال له ملی چاو به کلی به چه ندی

کچی به حوکمی جوتی شاهید ئه شهه دو شوخ و شه نگی

***

چاوت ره شه و خوماره موژت تیری خونخواره

ئاشق کوژو غه داره دل بو دوریت بیماره

***

بو تو روحم نه ماوه خورد و خه وم خویناوه

په رو بالم سوتاوه چی بکه م جه رگم براوه

عکس: کوهستان چهلچشمه کردستان

۲۷.۴

لبخند ماتادورها ...

شنیدین که می گن شاهنامه آخرش خوش است ؟

بله دیگه اینم آخر شاهنامه ... پیشبینی میکردم که یه پای فینال اسپانیا باشه و ما هم کلی از این آخر شاهنامه خوش به حالمون شد !

۲۷.۴

یاشاسین عظیم

به گزارش رسیده؛ «عظیم قیچی ساز» شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۹موفق شد قله ی ۸۱۲۵ متری «نانگاپاربات» نهمین قله مرتفع جهان را صعود نماید.

این گزارش حاکی است: وی به همراه دو همنورد نپالی و سه کوه نورد کره ای ساعت ۱۴ به وقت محلی این قله را صعود کرده و به کمپ ۴ بازگشته اند و در سلامتی کامل به سر می برند. شایان ذکر است:«عظیم قیچی ساز» اولین ایرانی است که توانسته است طی یک فصل؛ دو قله ی بالای ۸۰۰۰ متر جهان از سلسله جبال هیمالیا را در دو کشور (دائولاگیری در نپال و نانگاپاربات در پاکستان) با موفقیت صعود کند. صعود وی به «نانگاپاربات» نیز از زمان استقرار در کمپ اصلی تا فراز این قله؛ تنها 14 روز به طول انجامید.

کوهستان: این موفقیت را به کوهنوردان کشور ، جامعه کوهنوردی آذربایجان ، خانواده این کوهنورد شایسته و خود این دلاور کوهنورد تبریک عرض مینمایم .

۲۷.۴

هندوستان ایران

کرمانشاه، يکي از استان‌هاي شگفت انگيز ايران است به گونه‌اي که از ديرباز به آن لقب "هندوستان ايران" را داده‌اند، استاني که به اعتقاد بسياري مردم شناسان، بهشت مردم شناسي در ايران است.

به گزارش ايسنا، در استان كرمانشاه آن‌قدر آداب و رسوم، زبان و گويش، آيين‌ها و طريقت‌هاي متعدد و گوناگون وجود دارد كه پرداختن به آنها هفتاد من كاغذ و هفتاد سال تحقيق مي طلبد.

کرمانشاه سرزمين گويش‌ها و لهجه‌هاست، استاني که گويش‌ها و لهجه‌هاي مناطق مختلف آن مانند طبيعت هزار رنگش در هر گوشه به رنگي درمي‌آيد به گونه‌اي که همواره مردم شناسان را ناخودآگاه به مردم نگاري مي کشاند.

به اعتقاد بسياري از مردم شناسان، شايد کمتر استاني به اندازه استان کرمانشاه از لحاظ تنوع قوم‌ها، قبيله‌ها، فرقه‌ها و مذاهب مختلف برخودار باشد که هر يک از اين گروه‌ها نيز به لهجه‌ها و گويش‌هاي شيرين خود تکلم مي‌کنند، لذا واژه هندوستان ايران، واژه‌اي بي بديل براي اين استان شگفت انگيز است.

اما مهم‌تر از هر نکته‌اي اين است که خوشبختانه اين آداب و رسوم، زبان و گويش، آيين‌ها و طريقت‌هاي متعدد و گوناگون استان کرمانشاه با وجود تمامي تهاجمات فرهنگي، زندگي مدرن و شهرنشيني و ... هم‌چنان زنده و پويا باقي مانده‌اند.

يک استاد مردم شناسي در اين خصوص مي‌گويد: جاذبه‌هاي بي‌شمار مردم شناسي استان کرمانشاه پتانسيل بسيار خوبي در جهت جذب گردشگران داخلي و خارجي است.

شهلا جواهري کارشناس ارشد مردم شناسي سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري استان کرمانشاه، معتقد است: استان کرمانشاه به علت تنوع گروه‌هاي قومي و وجود زبان و لهجه‌ها و گويش‌هاي مختلف، پتانسيل بسيار قوي براي جذب گردشگران دارد و بايد از اين پتانسيل در جهت افزايش شمار گردشگران و توسعه صنعت گردشگري استان بهره گرفته شود.

وي مي گويد: در استان کرمانشاه هر منطقه پوشاک مخصوص خود را دارد که در نوع خود بي نظير و براي گردشگران بسيار زيبا و جذاب است که از آن جمله مي‌توان به پوشاک منطقه اورامانات، قصر شيرين و سنقر و هرسين اشاره کرد.

جواهري معتقد است: در استان کرمانشاه گروه‌هاي قومي کرد، لر، لک و اورامي در کنار هم با صلح و صفا زندگي مي‌کنند و هر کدام آيين‌ها و مراسم خاص خود را دارند که بسيار جذاب و ديدني است.

به گفته او، ادبيات عامه در استان کرمانشاه بسيار قوي است و در هر کدام از مناطق به گويشهاي آن منطقه اشعار و داستان‌هاي شنيدني وجود دارد که حاکي از غناي فرهنگ و تمدن اين ديار کهن و تاريخي است که نسل به نسل از گذشتگان به ما رسيده است.

جواهري با اشاره به ايلات و عشاير اين استان نيز مي‌گويد: 14 ايل در استان کرمانشاه وجود دارد که از جمله آنها مي‌توان به ايل کلهر به عنوان بزرگترين ايل در استان اشاره کرد که هر کدام از اين ايلات، فرهنگ و جاذبه‌هاي خاص خود را از منظر مردم شناسي دارد.

وي ايل راه‌ها و مسيرهاي عبور عشاير و سياه چادرهاي عشايري و بازارهاي قديمي را از جمله زيباترين مظاهر مردم شناسي در استان کرمانشاه عنوان مي‌کند و مي‌گويد: هر يک از اين موارد مي‌تواند دنيايي جاذبه و زيبايي را در ديد گردشگران به نمايش بگذارد و بايد از اين پتانسيل‌ها بيشتر بهره‌بگيريم.

وي موسيقي، پاي کوبي و بازي‌هاي محلي را از ديگر جاذبه‌هاي مردم شناسي استان بر مي شمرد و مي گويد: مراسم عروسي و عزا در هر يک از مناطق استان کرمانشاه آداب و رسوم خاص خود را دارد که آيين‌هاي عروسي بسيار شاد و دلنشين و زيبا و نواهاي عزاداري بسيار اثر گذار است.

اين کارشناس ارشد مردم شناسي، معتقد است: در منطقه کندوله کرمانشاه تعزيه سابقه‌اي طولاني دارد و با آداب خاص و گويش دلنشين مردمان اين منطقه در ايام محرم بسيار جالب و ديدني است.

جواهري غذاهاي محلي، شيريني‌ها و نان‌هاي خاص مناطق مختلف استان کرمانشاه را از ديگر جنبه‌هاي مردم شناسي اين منطقه مي‌داند و از خورشت خلال بادام، نان برنجي، کاک، نان خرمايي و نان ساجي به عنوان خوراکي‌هاي مخصوص کرمانشاه نام مي برد.

اين کارشناس ارشد مردم شناسي ميراث فرهنگي کرمانشاه در پايان با اشاره به اينکه در تمام شهرستان‌هاي استان کرمانشاه کارهاي پژوهشي در قالب مردم نگاري و توصيف کامل همه جاذبه‌هاي فرهنگي انجام شده است، مي‌گويد: نتايج اين پژوهش‌ها مي‌تواند نقش بسيار مهمي در رفع چالش‌ها و توسعه هر چه بيشتر صنعت گردشگري استان ايفا کند.

وي پيشنهاد کرد: با برگزاري جشنواره هاي غذا و سوغات، بازي ها و مسابقات محلي و معرفي هر چه بيشتر جنبه هاي مختلف فرهنگ مردم کرمانشاه در قالب بروشورها مي توان از اين پتانسيل بسيار قوي در جهت جذب گردشگران و توسعه صنعت گردشگري استان استفاده کرد.

۲۷.۴

نخستین کفش چرمی جهان در ایران

باستان‌شناسان موفق شده‌اند نخستین کفش چرمی جهان را در ارمنستان پیدا کنند. این کفش از چرم یک‌تکه ساخته شده و روی آن، سوراخ‌هایی برای عبور بند کفش تعبیه شده است.

به گزارش نیوساینتیست، این کفش 5500 سال عمر دارد و 3 تا 4 قرن، قدیمی‌تر از نمونه‌هایی است که پای آیس‌من، مرد یخ‌زده یافت شده در آلپ را پوشانده بود؛ هرچند که فقط زیر کفش آیس‌من از چرم بود و بالای آن از علف (الیاف طبیعی) بافته شده بود.

 

پی نوشت: البته این کفش بنا به اظهار منابع دیگر در رشته کوههای مرزی ایران و ترکیه پیدا شده است اما دقیقا مشخص نیست منظور کدام منطقه می باشد . به طور قطع آن زمان این مناطق بخشی از ایران بزرگ بودند .

۲۷.۴

همایش کوهپیمایی به یاد سامان نعمتی

بمناسبت بزرگداشت یاد و خاطره یار همیشگی نانگاپاربات سامان نعمتی همایش کوه پیمائی در مورخ 24 و 25 تیر ماه در شهرستان قروه برگزار می گردد لذا از کوهنوردان علاقه مند جهت شرکت در این برنامه دعوت بعمل می آید .

 شرح برنامه :

- مهلت ثبت نام و اعلام تعداد شرکت گنندگان تا تاریخ 21/4/89 ( دورنگار شماره 5249040-0872 )

- زمان پذیرش همنوردان گرامی ساعت 16 مورخ 24/4/89 در محل دفتر هیات کوهنوردی قروه واقع در خیایان تختی مجموعه ورزشی تختی

- شروع همایش ساعت 18

- برنامه کوه پیمایی راس ساعت 4 صبح مورخ 25/4/89 و عزیمت به قله بدر

- پایان مراسم ساعت 11 مورخ 25/4/89

- خوابگاه ، شام مورخ 24/4/89 و صبحانه 25/4/89 بعهده هیئت قروه می باشد

- بهمراه داشتن تجهیزات برنامه کوهنوردی یکروزه.

                                                                                             هیات وگروه کوهنوردی قاجر قروه

 ۲۷.۴

تقدیر هیئت کوهنوردی سقز از کوهنوردان تلاشگر حادثه ی دالانپر

هیئت کوهنوردی شهرستان سقز در نظر دارد روز جمعه از چهار نفر از کوهنوردان که در حادثه کوه دالانپر با تلاش خود موفق شدند جان پیشکسوت سقزی را نجات دهند تقدیر می نماید.  به همین مناسبت مراسم کوهپیمایی عمومی با حضور عموم مردم در کوه بیسالوی سقز برگزار می نماید و در جریان این صعود از این تلاشگران به پاس زحمات و تلاشهایشان تقدیر و تشکر می نماید .

اعضای تیم امداد و نجات دالانپر :

حسین عبدلی ، کاوان محمدزاده ، منصور درویشیان و اسکندر ...

۲۷.۴

آرامگاه اوراز جاذبه ی گردشگری شهرستان نقده

امروز به یک سایتی سر زدم و مطالبی رو در خصوص آذربایجان غربی می خوندم که این متن رو دیدم و برام جالب بود که این کوهنورد جاوید آرامگاهش به جاذبه ی گردشگری در شهر نقده تبدیل شده است و از ان به عنوان یکی از جاذبه های گردشگری نقده یاد می شود ...

متن زیر را در این قسمت و در بخش شهرستان نقده می توانید مشاهده نمایید .

از نقاط دیدنی شهر نقده، آرامگاه "محمد اوراز" یکی ار مردان بزرگ کوهنوردی ایران است. محمد اوراز در شهریور سال 1348 در شهرستان نقده آذربایجان غربی از مادری آذری زبان و پدری کرد متولد شد. از سال 67 به صورت حرفه ای کوهنوردی را آغاز و تا پایان عمر کوتاهش کوه های بیشماری را فتح نمود. صعود به قلل بیش از 8000 متر و بدون کپسول اکسیژن نشان از توانایی های این کوهنورد بزرگ دارد. ..

ماجرای مجسمه هه لو ( عقاب )

چند روز پیش یک مسافر از من پرسید میدان جمهوری اسلامی کجاست ؟

انگار نمی دانستم اما بعد از اندکی تامل در این اسم به یاد مجسمه ای افتادم که روزگاری شاهد خوشی ها و نا خوشی های مردم شهرش بود ! میدان هه لو ( عقاب ) دیگر در نقشه ها عقاب نبود !

این مجسمه تاریخی یکی از مجسمه هایی است که هیچگاه از خاطرات مردم سقز فراموش نمی شود . مجسمه عقاب در میدانی به نام میدان هه لو ( عقاب ) روزها و سالهایی را تجربه می کرد که برای همیشه در تاریخ مردمان این سرزمین می درخشد .

بعد از انقلاب بعضی از مجسمه ها به مخالفت با معیار های اخلاقی پرداختند و گستاخانه در مقابل حق ایستادگی می کردند که به ناچار ناچار شدند این گستاخان را برای همیشه نابود نمایند تا دیگر به خود اجازه ندهند در برابر حق قد علم کنند ...

این مجسمه کافر نمی دانست که باید پایبند ارزشهای مقدسی باشد و بر ضد استکبار جهانی مشت ها را گره نماید از این رو او را به دست بولدوزور ها سپردند تا دیگر هیچ مجسمه ی گستاخی در برابر مطالبات بر حق ایستادگی نکند .

روزگاری گذشت و کسی از بلایی که بر سر این خیانتکار جنگی آمده بود خبر نداشت تا که چندی پیش یک همشهری سقزی خبر از وجود این مجسمه تاریخی داد و ابراز کرد که آن زمان این مجسمه را در رودخانه سقز پیدا کرده است و سالیان دراز این محکوم به اعدام را در خانه ی خود امان داده بود و امروز برای زنده نگهداشتن ارزشهای تاریخی و حماسی شهر سقز آن را در مزرعه اش نصب خواهد کرد ...

از آن زمان که عقاب سقزگم شد نقشه ها هم تغییر کرد و دیگر در نقشه ها اسمی از میدان عقاب برده نمی شد بلکه  نام آن را جمهوری اسلامی گذاشتند . ولی این را مطمئنم که روزی این مجسمه بازهم به میدان هه لو باز می گردد .

یک میدان دیگر هم بود البته کره بز نبود ( مثل برره ) اما اسم ان را هم تغییر دادند ، وقتی خوب به شهر های دیگر هم فکر کردم اسم بعضی از اماکن شهرهای دیگر هم دچار این اصلاحات شدند و نمونه ی شاید بارز آن میدان حیوان مهاباد باشد که امروز علاوه بر میدان حیوان چیز دیگری هم خوانده می شود ...

 

۲۷.۴

موسیقی : شبگرد ( از طائفه ی بی خبرانم )

ترانه ای زیبا و دلنشین از کوروس سرهنگ زاده

من مستم و مدهوشم شبگرد قدح نوشم
از طایفه‌ی بی‌خبرانم دیوانه‌ی با نام و نشانم
من قصه نمی‌دانم افسانه نمی‌خوانم
دردی کش میخانه‌ی عشقم در حلقه‌ی صاحب‌نظرانم
مرا می ز جام وفا باید ای می فروشان
مرا خانه میخانه‌ها باید ای باده نوشان
من از آن‌چه رسوا کند نام عاشق نترسم
از آن می که آتش زند کام عاشق نترسم
بیا ای عشق افسونگر فراموشم مکن دیگر
تو ای روان من، شور جان من، امید من
در جهان من به زندگانی، تویی که جاودانی
مرا می ز جام وفا باید ای می فروشان
مرا خانه میخانه‌ها باید ای باده نوشان
من از آن‌چه رسوا کند نام عاشق نترسم
از آن می که آتش زند کام عاشق نترسم
من مستم و مدهوشم شبگرد قدح نوشم
از طایفه‌ی بی‌خبرانم دیوانه‌ی با نام و نشانم
من قصه نمی‌دانم افسانه نمی‌خوانم
دردی کش میخانه‌ی عشقم در حلقه‌ی صاحب‌نظرانم

۲۷.۴

اهدای زندگی ...

و آن لحظه چشمانم از نور مرگ روشن مي‌شود، چه زيباست با چشم ديگري ديدن ، چه زيباست به ديگري جان دادن "

جهت ثبت نام اینترنتی برای اهدای عضو به این قسمت مراجعه نمایید .

اهدای زندگی

دوستان آدرس سایت تصحیح شد

۲۷.۴

زندگی را از نگاه لک لک ها زیبا ببینیم

امروز بعد از چندی به سایت دلنوشته های استاد محمد  درویش: سر زدم ، عکس لک لک را دیدم و دلنوشته ای که به فکرم انداخت . راستش رو بخواین کمتر به مردم روستای خورینج فکر کرده بودم که چگونه در کنار این لک لک زندگی زیبایی دارند و انگار مردم را فراموش کرده بودم ...

شاید بسیار دیده ایم از این مردمان و برایمان عادی شده باشد اما چه عاشقانه است کودکی که هر روز صبح با لک لک روستایشان بیدار می شود و می خنندد و زندگی را می ستاید . آری استاد درویش زندگی زیباست زیبا تر از انچه ما می پنداریم و باید از نگاه این لک لک به دنیا نگریست ... با سپاس

دلنوشته ی زیبای آقای درویش :

شاید آن لک لک نداند که با آرامشش، با انتخاب چنین جایگاهی برای زیستن و با حضورش در این روستا، تا چه اندازه بینندگانش را به وجد آورده و سرمست کرده است؛
این که شاید آن پرنده نداند که برای اهالی اندک خرنج (به معنی پر از سنگ) تا چه اندازه پیام‌آور لطافت و مهربانی بوده است؛
و این که شاید آن پرنده نداند که این گونه بی‌دغدغه آشیان ساختن بر فراز چنین سنگی در جوار یک روستا، تا چه اندازه روح بزرگ مردم آبادی را نشان می‌دهد؛ روح بزرگ مردمی که هنوز پرنده را می‌فهمند و حرمتش را گرامی می‌دارند و به نحوی رفتار می‌کنند که او همچنان در کنار ایشان احساس امنیت کرده و به زندگی ادامه دهد … بی شک این مردم از جنس مردم بالادست هستند، مردمی که آب را می‌فهمند و مانند اغلب بالادست‌نشینان امروز، حقابه‌ی طبیعی پایین‌دستی‌ها را تصرف نمی‌کنند و فجایعی چون مرگ تالاب‌ها را به ارمغان نمی‌آورند.
خواستم بگویم که دیدن این لک لک – Ciconia boyciana – دوباره یادم انداخت که زندگی زیباست … و خواستم بگویم: کاش ما آدم‌ها هم به نحوی زندگی کنیم که حضورمان اینگونه برای اهل آبادی و محل، آرامبخش و شادی‌آفرین باشد … آنچنان که وقتی رفتیم، احساس شود که محله چیزی کم دارد … کسی که مثل باد، هرگز با بلوط‌های تنومند، شیرین‌تر از علف‌های خرد سخن نمی‌گفت!

۲۷.۴

آبشار گویله  کردستان

یکی از چشم اندازهای زیبای مسیر سقز مریوان پس از کوهستان عمدتا سفید پوش چهل چشمه این آبشار زیباست که از میان پیچ وتاب های جاده جنگلی و قدیمی سقز- مریوان سر بر می آورد و به عمق دره می ریزد !

برای لحضاتی خنکای قطرات آب روانی که از ارتفاعات سرازیر می شود روح انسان با خود پرواز می دهد برای یک لحضه احساسی وصف ناشدنی تمام وجود انسان را فرا می گیرد ...

۲۷.۴

تبریک موفقیت !

بی ارتباط با کوهنوردی

صمیمانه ترین تبریک ها به پسر دایی بزرگوارم آقای امیر سعیدی ( داور بین المللی کشتی ) به خاطر قهرمانی مقتدرانه در مسابقات قهرمانی کشور کشتی فرنگی و انتخاب ایشان به عنوان نفر انتخابی وزن 85 کیلوگرم  جهت اعزام به مسابقات جهانی کشتی فرنگی در کشور اسپانیا .

امروز اولین روز مسابقات قهرمانی کشوری کشتی فرنگی بود که با شرکت 500 ورزشکار از 28 استان کشور در سقز برگزار شد .

این موفقیت بزرگ را به ایشان و جامعه ورزش سقز و همچنین خانواده ی خودم تبریک میگم ! ( چیه مگه بده آدم به خودشم تبریک بگه از صبح تا حالا گلوم خشک شد از بس داد و فریاد زدیم )

لازم به ذکر است که ایشان تخصص اصلی شون کشتی آزاد بود اما با این حال هم موفق شدند پس از شکست دادن حریفانی از استانهای خوزستان ، خراسان رضوی ، فارس و اراک   به مقام قهرمانی کشور دست یابند و مقتدرانه مجوز سفر به مسابقات جهانی رو کسب کند .

شایان ذکر است در روز نخست این مسابقات  سه نفر در اوزان مختلف از استان کردستان به مقام قهرمانی رسیدند که دو نفر از این دوستان از شهر سقز بودند و دوست دیگر از شهرستان دیواندره راهی اسپانیا شدند .

تی شرت زرد رنگ : امیر سعیدی

...................................

پی نوشت : کمی هم از اراکی ها بگم که اگه دستم برسه بهشون ....

تلافی شو سر گروه کوهنوردی پرواز اراک در میارم !

توی مسابقه فینال کم مونده بود دوستان هیکلی هیکلی اراکی یک کتک مفصلی به مسئولان فدراسیون و داورها و طرفدارها و پسر عمه ی قهرمان که بنده باشم  بزنند که شکر خدا این کتکه رو نخوردیم !!!

مگه فیلم برداری کردن از کشتی فینال توهین محسوب میشه که دوستان از کوره در می رند ؟؟؟

پرواز اراک کجایی؟؟؟؟

 ۲۷.۴

لحضه ای با پروین قربانی سلاح های شیمیایی در سردشت

پروین گفت: «دکترها گفتند ده سال پیش باید می‌مردی. چطور هنوز زنده‌ای؟» خندید، اما از ته دل نبود. سال‌هاست که دیگر از ته دل نمی‌خندد. شاید از همان وقت که یازده نفر از اعضای خانواده‌اش را در بمباران شیمیایی از دست داد و افسردگی گرفت. مرگ از همان روز پی‌اش راه افتاده است. پروین صبح‌ها دو ساعت پیاده‌روی می‌کند.

پروین هم مثل خیلی از جانبازهای شیمیایی هفتاد درصد به مرگ عادت کرده است.

به سرفه‌های دردناک خونی، به بالا رفتن شماره عینکش، به زخم‌هایی که گاهی روی پوستش باز می‌کنند و عفونی می‌شوند.

پروین حتی به تبهای شبانه و رعشه‌های گاه به گاه هم عادت کرده، اما پس از نوزده سال هنوز به جای خالی اعضای خانواده‌اش عادت نکرده است.

از آنها که می‌گوید بغض می‌آید راه گلویش را می‌بندد و آن سی درصد مانده از ریه‌اش که هنوز کار می‌کند، نفس کم می‌آورد.

زمان برای پروین کریمی واحد مرده است. هر روز، هفتم تیرماه، هر ساعت، 4 بعدازظهر.  هر سال 67 بود. هفتم تیرماه. آفتاب بعدازظهر تابستان درختان بلوط را طلایی کرده بود و نرم و روان بر چشمه گراوان می‌سرید. جنگ بود، اما سردشت سبز و روشن میان کوه‌ها می‌درخشید. کسی از بمباران‌ها نمی‌ترسید. پروین می‌گوید: «گاهی تا هجده بار هم شهر را بمباران می‌کردند.»

سردشت رادیو محلی نداشت تا اهالی‌اش مثل مردم تهران، پیش از بمباران با صدای آژیر قرمز جایی پناه بگیرند. هواپیماها که می‌آمدند، بمب‌ها که مثل قطره‌های قیر از ته آسمان چکه می‌کردند، مردم پی پناهگاه می‌گشتند.

پروین حتی وقتی هواپیماها می‌آمدند هم پناه نمی‌گرفت. نمی‌ترسید. نوزده ساله بود و تازه‌عروس. پیراهن ساتن بلند سرخ پوشیده بود، به میمنت تولد ناهید، دختر یکی از برادرهایش. ناهید هنوز زنده است. مجروح شیمیایی شصت‌درصد. ناهید هم حالا سرفه‌های خشک می‌کند مثل پروین.

پروین مثل این روزها نبود. دلش خوش بود.

بچه ها، هر جا که می‌نشست دورش جمع می‌شدند. خودش هنوز بچه نداشت، اما همین که خانه پدر و مادرش می‌رسید، بچه‌های کوچک فامیل را می‌شست. ادریس، پسر یکی از برادرهایش نه‌ماهه بود. زیر آب ولرم توی دست‌های پروین می‌خندید.

آب، پوستش را قلقلک می‌داد. بقیه بچه‌ها ایستاده بودند به تماشا.

عبدالحمید کلاس اول بود با چشم‌های درشت و روشن. صلاح‌الدین هم هفت‌ساله بود. خواهرش شهین هم آمده بود. تازه می‌رفت کلاس سوم راهنمایی. شهین، موهای طلایی بلند داشت. گفت موهایم را برایم گل کن. پروین با دست‌های نمدار موهای طلایی شهین را جمع کرد پشت سرش و بست. بس که ادریس زیر آب ذوق کرده و دست و پا زده بود، ساتن سرخ به تن پروین خیس شده بود. دو زانو نشست و رخت‌های چرک بچه‌های فامیل را ریخت توی تشت تا بشوید. بچه‌ها گاهی می‌آمدند و به هم کف می‌پاشیدند.

پروین می‌خندید. خانه شلوغ بود که آمدن هواپیماها را نفهمیدند. صدای غرش هی نزدیک‌تر شد. شیشه‌ها لرز گرفتند. بچه‌ها ساکت شدند. پروین با دست‌های کفی نیم‌خیز شد و صدای جیغ مادرش را شنید که می‌گفت: «بیا بیرون. بمبارانه»

پروین وقتی آمد بیرون، شیشه‌ها در قاب پنجره‌ها خرد شدند. سقف جلوی چشم‌هایش شکافت و آبی آسمان یک لحظه پیدا شد. ابری سپید توی اتاق پف کرد و بزرگ شد. قد کشید. گل داد و از سوراخ سقف راهش را به بیرون باز کرد. بوی سیر می‌آمد.

دهان پروین شیرین شد. پیش‌تر هم بمباران‌های زیادی دیده بود، اما این یکی به خیالش خنده‌دار می‌آمد. خانه سالم بود، فقط دل سقف شکافته بود، شاید به اندازه یک توپ پلاستیکی فوتبال.

از پله‌ها پایین دوید. بقیه توی حیاط بودند.

دود سپید حیاط را پوشانده بود. بقیه هم می‌خندیدند که چطور هنوز سالم‌اند: «مصطفی، برادرم رفت جلو. برگشت رو به ما. چشم‌هایش سرخ بود. گفت شیمیاییه!»بزرگ‌ترها مات و مبهوت ایستاده بودند خیره به قارچ سپیدی که بالا رفته بود و داشت بزرگ می‌شد. بچه‌ها یواشکی دهان باز می‌کردند و دود شیرین را قورت می‌دادند. پروین دوید. رخت‌های روی بند را برداشت. ریخت توی حوض و بین بقیه پخش کرد.

بعدها فهمید خیسی تنش، مجروحیتش را شدیدتر کرده است. بعدها فهمید آب حوض آلوده بوده است.

آمبولانس‌های خالی کنار جاده، جلوی چشم‌های پروین تاریک شدند. بین خواب و بیداری معلق بود. «به مهاباد که رسیدیم از هوش رفتم». وقتی به هوش آمد دو ماه گذشته بود. تنش را زخم‌های عفونی پوشانده بودند.

پوست از هم شکافته بود، سرخ. گوشه یکی از اتاق‌های خانه برایش رختخواب پهن کردند. برادرش مصطفی آمد کنارش.

باز چشم‌هایش سرخ شده بود؛ مثل همان روزی که شیمیایی زده بودند.

دست زخمی پروین را گرفت. پروین گفت: «پس بقیه کجا هستند؟»

مصطفی گفت: «ناخن‌هایت را باید بگیرم.» پروین بغض کرد. چیزی انگار توی دلش فرو ریخت. گفت «پس بقیه کجا هستند؟» مصطفی پاسخ نداد. ناخن انگشت کوچک پروین را گرفت. گفت: «ادریس مرد.»

به انگشت حلقه که رسید گفت: «شهین مرد.»

به انگشت وسط که رسید، صدایش لرزید: «دایه مرد.» مصطفی گریه کرد.

انگشت‌های بعدی شدند صلاح الدین، حمید، قادر، رحمت ، زن عمو و... مرده‌ها که زیاد شدند انگشت‌های پروین کم آمدند.

مصطفی هم دوازده سال بعد شهید شد و پروین توی تهران ماندگار. برنگشت سردشت. بهشتش را میان کوه‌ها جا گذاشت: «این‌طوری فکر می‌کنم آنها هنوز جایی در سردشت زنده‌اند. این‌طوری بهتره...»اما خیلی از سردشتی‌های دیگر هم شهرشان را رها کردند.

پروین دلش برای بلوط‌های طلایی سردشت تنگ شده است، برای گراوان که پیچ و تاب می‌خورد و در دوردست سنگ می‌شود، برای مزارع سبز از برگ‌های تنباکو، حتی برای مین‌های خنثا نشده‌ای که حوالی چله سر از خاک بیرون آورده‌اند و هر از گاه منفجر می‌شوند.

پروین دلش برای همه چیز تنگ شده است. برای بوی موهای خواهرش که گلشان می‌کرد، چای داغی که دایا با دست خودش می‌ریخت، شعرهایی که بابا وقتی سر ذوق بود، زمزمه می‌کرد. حتی برای خنده‌های ادریس زیر آب، پیش از آنکه تنش را تاول‌ها بپوشانند.

برای پروین زمان مرده است، نمی‌گذرد. همه سالها، سال 67می‌شوند. همه روزها، هفتم تیرماه. همه ساعت‌ها 4 بعدازظهر.

...................................

کوهستان : هزار بار این متن را خوانده ام -  هزار بار - اما بازهم نمی توانم اشکانم را برای پروین های سرزمینم نریزم اشک می ریزم برای تمام کودکانی که از سالهای دور و تا امروز پی در پی پر پر می شوند . چرا و به چه دلیلی ؟

سرگردانترین اشکها نثار سرگردانترین فرزندان کردستان

 ۲۷.۴

ساخت مستندی برای محکومیت جمهوری اسلامی  در کردستان عراق

برنامه ریزی های لازم به منظور فیلمبرداری این فیلم انجام شده است. فیلمبرداری این مستند را با دوربین های پیشرفته دیجیتال و با کیفیت بالا انجام خواهد شد.

یک کارگردان کرد از ساخت فیلم مستند درباره وضعیت آوارگان منطقه قندیل که در اثر توپ باران این منطقه کوهستانی توسط جمهوری اسلامی ایران مجبور به ترک محل سکونت خود شده اند، خبرداد.
به گزارش کردستان امروز نزار مامه به خبرگزاری آکانیوز گفت: دراین فیلم، زندگی و مشکلات آوارگان قندیل را به تصویر خواهد کشید.
وی افزود، سناریوی فیلم تهیه شده و بزودی وارد مرحله تولید خواهد شد. این فیلم مستند، در سینماهای اقلیم کردستان به نمایش گذاشته خواهد شد و تلاش خواهیم کرد آن را در سینما های اروپا و جشنواره های بین المللی به نمایش بگذاریم. قصد دارم با نمایش این فیلم، توجه جهانیان را به درد و رنج مردم آواره قندیل جلب کنم.
حبیب قادری، فیلمبردار این فیلم، در این باره به آکانیوز گفت: برنامه ریزی های لازم به منظور فیلمبرداری این فیلم انجام شده است. فیلمبرداری این مستند را با دوربین های پیشرفته دیجیتال و با کیفیت بالا انجام خواهد شد.
این خبرگزاری مدعی شد طی چند هفته گذشته توپخانه های سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران مناطق مرزی اقلیم کردستان را هدف قرار داده اند و تاکنون براثر این حملات یک نوجوان ۱۴ ساله کرد کشته و دو شهروند دیگر زخمی و خسارات مالی فراوانی به اراضی کشاورزی و باغهای این مناطق وارد آمده است.همچنین ده ها خانواده ساکن روستا های مناطق مرزی اقلیم کردستان آواره شده اند.
گفتنی است اقلیم کردستان عراق همیشه وعده کرده است تا اجازه استفاده از خاک خود برای عملیات نظامی و تروریستی علیه ایران را ندهد اما با این وجود تحرکات گروه های تروریستی مستقر در کردستان عراق بدون هیچ واکنشی از جانب این حکومت محلی همچنان ادامه دارد.

۲۷.۴

تو کجایی؟

در گستره بی مرز این جهان

تو کجایی؟

-من در دور دست ترین جای این جهان ایستاده ام :

-کنار تو

-در گستره ناپاک این جهان

-تو کجایی ؟

من در پاک ترین مقام جهان ایستاده ام

بر سبزه شور این رود بزرگ که می سراید

برای تو

xorinc

عکس : روستای خورینج

۲۷.۴

گولنیشان ( ترانه ای دلنشین از استاد مظهر خالقی )

استاد خالقی یگانه پیامبر من ! صدایت ؛ ترانه هایت ، هر روز و هر روز ایمانم را مستحکم تر می کند بازهم تو را می ستایم برای تمام این لحضات زیبا که برایم می آفرینی ...

این ترانه یکی از ترانه های زیبای فلکلور کردی است که بسیاری از هنرمندان کرد آن را به زیبایی اجرا کرده اند حتی ادعا می شود که دیگران از خالقی این اثر را زیبا تر اجرا کرده اند اما برای من صدایی زیبا تر این صدا نیست و من این ترانه را دوست دارمو هرگاه با صدای هنرمندانیهمچون کامکارها و .. می شنوم نا خود آگاه صدای خالقی با آن فضای سنتی در یادم تداعی می شود ...

ده سه لاتی من چی بوو ، نه ردی به ختم وای هانی

چه رخی چه پ وای لی کردووم تو بو خویشت ده یزانی

گولنیشان ، گولنیشان ، ئه سمه ر حالم په ریشان

هه رچه ند که و تومه غه ریبی ناشکینم عه هد و په یمان

شه رته تا دل زیندو بیت ، شه رته تا خونچه برویت

تا بولبول له باخان بیت ، دل له دوریت ناسره وی

ئه ی بووکی کورده واری ئه ی ئه وین دلداری

دل دانه ی یادی تویه له مه ستی و له بیداری

ئه گه ر بای مه ینه ت گه ر بیت تا کو ئه و گه رده با دا

بچیته پشتی هه ورا  گه ردان بینه هه وا دا

دلم هه ر به تو ئه لی  کیژی کوردوستان  ماوه

عیشقت زیندو ئه مینی پی به ریم له و سه وادیه

۲۷.۴