دیدار شوق ...

پس از توفان 

پس از تندر

پس از باران

گل آرامش ، آوازی 

به رنگ چشمهای روشنت دارد

نسیمی کز فراغ باغ می آید 

چه خوش بوی تنت دارد 

من اینک در خیال خویش خواب خوب می بینم 

تو می آیی و از باغ تنت صد بوسه می چینم

عکس: هورامان 

پی نوشت: در سفرهام به هورامان هر بار که می دیدمش عمیق من رو جذب خودش میکرد . برای لحظاتی از دور به تماشایش می نشتم انگار از میان تمام درختان و جنگل آنجا همین یک درخت بود که من را می شناخت و من هم ان را !

از دور عکسی به یادگار می گرفتم اما دلم تاب نمی آورد به نزدیک می رفتم درخت بی سوال و بی پاسخ ایستاده بود درشت درشت کلمات قصار می گفت . گاهی فکر میکنم که شاید من هورامان را به خاطر همین یک درختش دوست دارم . گاهی گردشگر ها از جاذبه های هورامان می پرسند انگار دلم می خواهد بگویم درختهایش ، یا نه یک درختی آنجاست خیلی زیباست و همین کافی است  ...

به قول حمید مصدق : 

و من همچون نسیمی از فراز شاخه ها پرواز می کردم 

تو را می خواستم ای خوب ، ای خوبی 

به دیدار تو من می آمدم با شوق 

با شادی ...


هورامان این روزها ...

زمستان را برای این مناظر بی بدیلش دوست دارم 

عکس روز !

شهرستان پیرانشهر 


نام پلنگ برفی ایران در سپید کوه ( مون بلان )جاودانه شد

گفتم : انقدر کوهستان نرو می میری!

گفت : اگر نرم هم می میرم 

گفتم : اگر بری با درد می میری 

گفت :اگر نرم از درد می میرم 

گفتم : هوای کوهستان جلوی درد رو نمی گیره

گفت : هوای شهر هم جلوی مرگ رو نمی گیره ...


نام پلنگ برفی ایران در سپید کوه ( مون بلان )جاودانه شد

دلم گرفته ای دوست ...

گل کو ...

شب ندارد سر ِ خواب

می دود در رگ ِ باغ 

باد ، با آتش ِ تیزاب ش ، فریاد کشان

پنجه می ساید بر شیشه ی ِ در

شاخ یک پیچک خشک 

از هراسی که ز جای اش نرباید توفان

من ندارم سر یاس 

با امیدی که مرا حوصله داد. 

باد بگذار بپیچد با شب 

بید بگذار برقصد با باد ...

شعر : احمد شاملو

عکس: کردستان

آرزوی پست ...

ما اشتباه به دنیا آمده‌ایم
دنیا،
جای دزدانِ بی شرفی‌ست
که پرندگان را
                 برای مُردن از قفس آزاد می کنند

عکس : کردستان

شعر : سید علی صالحی

تقدیم به چشمان کودکان شمال سوریه

من با بطالت پدرم

هرگز !!!

بیعت نمی کنم ...

نمی دانی کودک زیبایم نمی دانی چه آرزوهایی در دل دارم چه آرزو های مخملی و لطیفی که همچو شکوفه های انار برای گیسوان پریشانت در خیال بافته ام ! آرزو هایی به عمق باور مان به تغییر ، به عمق ایمانمان به زیبایی چشمانت ...

کودک زیبایم آسوده بخند دیگر پدرانمان نیستند که این چرخهای لنگ و شکسته ی تاریخ را در حال سکون رها کنند چراکه برادر بزرگترت است برای تو خواب می بیند و به عشق گل های صورتی و قرمز خوشرنگ برای گیسوان طلایی رنگت سینه ها را سپر سنگینترین آتش ها کرده است ...

فدای چشمان زیبایت که غمی به وسعت تاریخ در آن نهان است به قول استاد په شیو :

سه ر ده که وین

چونکه دوینی توپه قوریکی ده س کردم

دایه ده س مندالیکی کورد

ئه و له باتی بووکه شووشه

تفه نگیکی لی دروس کرد


پی نوشت: تا تعطیلات آخر ماه از اینترنت محروم خواهم بود ...

از دنیای کوهنوردی :
*تیم هیمالیانوردی کردستان که متشکل از کوهنوردان برخی شهرهای کردنشین در شمال غرب کشور است در تلاش است قله ی لنین را فتح نماید . برای دوستان عزیزم خصوصا هیوا دادخواه ، آوات کریم زاده و شیرکو عزیزی آرزوی موفقیت دارم و متاسفم نتوانستم در مراسم بدرقه یشان حضور داشته باشم و ایضا در مراسم استقبالشان ...
*صمیمانه ترین تبریک ها نیز نثار دستان سرمازده ی تلاشگران ترانگو و خصوصا مهدی فرهادی عزیز

*آرزوی موفقیت دارم برای برادران بهادرانی در برودپیک و متاسفم که نمی توانم اخبارشان را پوشش دهم

* و دست مریزادی ویژه به تمام راهیان قراقروم و پامیر و با آرزوی موفقیت و تندرستی برایشان

جادوی بی اثر

پر کن پیاله را ، کاین آب آتشین ، 

دیری است ره به حال خرابم نمی برد ! ...

***

هان ای عقاب عشق ! 

از اوج قله های مه آلود دور دست 

پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من 

آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد ...!

آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد! 

در راه زندگی ، 

با این همه تلاش و تمنا و تشنگی ،

با اینکه ناله می کشم از دل که :آب... آب... !

دیگر فریب هم به سرابم نمی برد !

پر کن پیاله را...

عکس : کردستان - هورامان 

شعر: فریدون مشیری

رود ...

خویشتن را به بستر تقدیر سپردن 

و با هر سنگ ریزه 

رازی به نارضایی گفتن

زمزمه ی رود چه شیرین است ! 

از تیزه های غرور خویش فرود آمدن 

و از دل پاکی های سر افراز انزوا به زیر افتادن

با فریادی از وحشت هر سقوط 

غرش آبشاران چه شکوه مند است !

و هم چنان در شیب و شیار فرو نشستن 

و با هر خرسنگ 

به جدالی برخاستن

چه حماسه ئی ست رود ، چه حماسه ئی ست!

عکس : صعود هفتم قلم - امیر حسین ناظمی

شعر شاملو

دیدار در فلق ...

تو مثل لاله ی پیش از طلوع دامنه ها 

- که سر به صخره گذارد ، 

غریبی و پاکی 

تو را ، ز وحشت توفان ، به سینه می فشرم 

عجب سعادت غمناکی 


عکس : کردستان 

شعر : منوچهر آتشی


هرگز !

با من بگو :

" وقتی که صدها صد هزاران سال

 بگذشت ، آنگاه ..."

                 اما مگو :" هرگز! "

                                 هرگز چه دور است ، آه !

                                 هرگز چه وحشتناک ؛

                                هرگز چه بی رحم است !

شعر : اسماعیل خویی

عکس : شاهرود