کوهنوردی کارگری کشور به چه سمت و سویی می رود؟

 با توجه به اینکه در ماه مه قرار داریم با یکی از پیشکسوتان و بنیان گذاران کوهنوردی کارگری کشور  آقای بیژن امیری مصاحبه ای ترتیب دادم که برخی از زوایای این تشکل کوهنوردی کشور را نمایان می کند . با توجه به نارضایتی های موجود در هیئت کاگران کشور که به نسبت مدیریت این تشکل وجود داشت تصمیم گرفتم از تنی چند از کارگران و همچنین مسئولین این تشکل صحت و سقم ان را جویا شوم که گفتگوی زیر ماحصل یکی از این گفتگو ها بود .

1-      چند سال از پیدایش کوهنوردی کارگری در کشور می گذره و چه اقداماتی در اون سالها برای ایجاد یک تشکل کارگری انجام دادید؟

با عرض سلام و تشکر از شما که برای روشن شدن بخشی از تاریخ کوهنوردی کارگری وقت گذاشتید .

کوهنوردی کارگری به معنی عام  همواره وجود داشته است اما فاقد تشکیلات و سازماندهی مستقل و سراسری بوده است ولی کوهنوردی کارگری به معنی آنکه امروز وجود دارد از اواسط دهه ی 70 با توجه به شناخت تعدادی از کوهنوردان کارگر از کوهنوردی و عناصر تشکیل دهنده آن و احساس ضرورت و آشنایی آنها با مسائل کارگری و مشکلات کارگران و نفوذ و پایگاه اجتماعی خود بین همکارانشان و کوهنوردان و ورزشکاران چه در محل زندگی خود و چه در سراسر کشور به فکر افتادند که کوهنوردی را نیز به شکلی سازماندهی شده و رسمی تشکیل دهند . تا آن زمان هم 14 رشته ی ورزشی در وزارت کار رسمیت داشت که کوهنوردی جزء آن نبود و البته تا آن زمان سال 1373 وزارت کار نیز سخت در مقابل آن مقاومت می کرد.

2-        هدف از ایجاد یک هیئت کوهنوردی کارگری چه بود؟ ضرورت وجود چنین هیئتی آیا احساس می شد؟

هدف از ایجاد کوهنوردی کارگری ، ایجاد ارتباط بین کارخانجات و کارگران کوهنورد ( با توجه به اینکه اغلب کارگران در اوقات فراغت به کوهپیمایی مشغول بودند ) و فرار از خود بیگانگی و در خود فرو رفتن و یا به عبارت دیگر برای جلوگیری از روزمره گی بود و از طرفی هیچ روزنه ی امیدی که کارگران بتوانند موجودیت خود را نشان دهند نبود . اما کوهنوردی این قابلیت را داشت در ضمن بخشی از کارگران کوهنورد مطابق با قانون کار داشتن سازمان و تشکیلات کوهنوردی را حق مسلم و قانونی خود می دانستند. لذا ضرورت وجود چنین هیئتی احساس می شد و عده ای از همکاران سخت به دنبال این حق خود بودند

3-      در ابتدا این هیئت با چه موانع و مشکلاتی دست به گریبان  بود  ؟

 

در ابتدا نبود تشکل و گروههای که در کارخانه جات به رسمیت شناخته شوند و پراکندگی کوهنوردان کارگر و گروههای کوهنوردی بود و این مسئله توسط بخشی از بدنه ی کوهنوردی کارگری تشخیص داده شده بود .

مکل و مانع بعدی خود وزارت کار و ادارات کل کار مراکز استانها بودند که نمی خواستند برای خود درد سر و هزینه و کار اضافی درست کنند و به غیر از آن ، آنها به دنبال رشته هایی بودند که کارمندان مراکز ادارات کار بتوانند مستقیما در اجرای آنها شرکت داشته باشند  مانند فوتبال ، کشتی ، والیبال و ... و البته با رشته هایی همچون کوهنوردی و یا شطرنج مشکل داشتند چراکه عموما کارگران در این رشته ها فعالیت داشتند .

مشکل بعدی هم عدم تشکل پذیری کارگران کوهنورد بود که در نوعی یاس و نا امیدی بودند و بیشتر کارگران چشم انتظار حرکتی از بالا بودند و به عبارتی نگاهی به توانایی خود نداشتند و معتقد نبودند کارگران باید بر توانایی خود متکی باشند .به عنوان مثال از افرادی که در راس کوهنوردی کارگری حال حاضر کشور است همین آقای افلاکی همواره چنین تفکری داشتند یعنی بیشتر به سمت بالا و مسئولین گرایش داشتند و هیچ گاه نگاه رو به پایینی نداشتند از این رو همواره به نسبت کوهنوردی نگاه امنیتی داشت تا یک ورزش کارگری .

ابتدا گروه رسمی کارگران در کرمانشاه ( گروه کوهنوردی کارگران شباب غرب ) به سرپرستی اینجانب تشکیل شد و در ان زمان به توجه به موقیعت ورزشیم به عنوان دبیر هیئت کرمانشاه سعی در تشویق کارگران به صعود های مشترک داشتم . و در تماس با کرخانجات سعی درتشویق کارگران در تشکیل گروههای کوهنوردی بود . بعد از تشکیل 10 گروه کارگری و صعود های مشترک از اداره ی کار استان خواهان تشکیل هیئت کارگری بودیم و البته به بهانه وجود نداشتن کوهنوردی در ورزشهای کارگری موافقت نمی شد . ما شروع کردیم به برگزاری صعود های مشترک و استانی و سپس سراسری تا موفق شدیم اداره کل را متقاعد کنیم که یک اتاق به عنوان دفتر در ورزشگاه کارگران به ما بدهند و هر دو هفته یک بار جلساتمان برگزار می شد . در مورخه 13 الی 16 اسفند 1376 با توجه به مراجعت مکرر به ورازت کار مجوز صعود سراسری کارگران کشور را بر روی قله ی پراو  و دیواره بیستون دریافت کردیم سپس صعود سراسری به قله ی دالاخانی در سال 1376 را با حضور 410 نفر به انجام رساندیم و گزارش و عکسها و فیلم این برنامه ها را جمع اوری کردیم و به صورت یک تومار به وزارت کار ارسال کردیم . کلیه ای برنامه ها با هزینه ی شخصی برگزار می شد و این روند جنگ و گریز تا سال 1379 ادامه داشت. در ان زمان افرادی همانند استاد سید فریبرز حسینی که سنگنورد برجسته ای بودند فعالیت هایشان بیش از همه به چشم می خورد .

سال 1379 به همراه دوستان تهرانی آقایان عبدلی ، یونس رضا خانی و ... صعود کشوری کارگران را به قله ی دماوند از چهعار جبهه همزان برگزار کردیم سپس در سال 1380 صعود علم کوه را نیز از چهار مسیر به انجام رساندیم که مسئولیت مسیر سیاه سنگ ها با بنده و گرده ی لمان ها با آقای رضا خانی بود . پس از این دو صعود سرپرستی هیئت کارگران کشور به صورت شفاهی توسط آقای مراد علی شیرانی مدیر کل وقت تربیت بدنی وزارت کار به آقای عبدلی سپرده شد .در این میان ما تلاش گسترده ای انجام دادیم تا بتوانیم نظر شیرانی را برای رسمیت دادن به این هیئت جلب کنیم که لازمه ی ان این بود که در سمینار ورزشی سالیانه ی وزارت کار این موضوع در دستور کار قرار گیرد که عموما توسط تربیت بدنی استان رشت و چند استان دیگر مورد مخالفت قرار می گرفت . نهایتا پس از کش و قوس های فراوان و بهانه اوردن برای نبود ردیف بودجه و محافظه کاری مدیران استانها موفق شدیم در تابستان 1382 اگر اشتباه نکنم در هتل لاله تهران در حالی که گزارش و عکسهایمان نمایش داده شد موافقت شد که کوهنوردی هم در ردیف 16 رشته ی ورزشی وزارت کار قرار بگیرد .

4-        از چه زمانی سرو کله ی اقبال افلاکی پیدا شد و چه کسی او را به این مسیر هدایت کرد ؟ آن زمان فدراسیون تا چه حد از شما حمایت می کرد؟

همزمان با فعالیتهای ما که آقای اقبال افلاکی هم در فدراسیون بودند هر از چند گاهی نامه ای می آمد که وظیفه ی کوهنوردی بر عهده ی هیئت استان است و دیگر هیئت کوهنوردی کارگران چه صیغه ای است؟ و نباید وجود داشته باشد . 

در سال 1382 همزمان با قبول کوهنوردی کارگری در وزارت کار دوستانی بودند که تا حدودی می توانم بگویم توهم داشتند که می توان از آقایان غلامی از قزوین که رئیس هیئت کارگران قزوین بود ،آقای یونس رضا خانی ، ابراهیم فرجی پور  ، آقای کامبیز بختیاری از ب و فاضلاب کرج و آقای مصطفی تخییر از سایپا و بنده گمان می کردیم که علی آباد هم شهری است غافل از انکه کوره دهی بیش نبود . وزارت کار از ما خواست که یکی را به عنوان رئیس هیئت کارگران کشور معرفی کنیم و ماهم آقای افلاکی را معرفی کردیم و ایشان بر تخت کوهنوردی کارگری جلوس فرمودند . اما این توهم امروز از ذهن همه از بین رفته است شاید بتوان از دونفر به عنوان استثنا نام برد یکی آقای غلامی از قزوین و دیگری ابراهیم فرجی پور از سایپا . این دو نفر اگر وقت مجالشان بدهد روزی هفتاد بار به دور ایشان می چرخند و افسوس وقت مجالشان نمی دهد .

اولین صعود پس از افلاکی در سال 1383 بر روی قله ی برف کور دنا به سرپرستی اینجانب برگزار شد که این صعود را با حضور 114 تن از کارگران به انجام رساندیم .

5-      آیا قرار است مادام العمر افلاکی در این کسوت بمانند؟

ظاهرا بله ! افلاکی در البرز و سایر دوستان در سایر مراکز استانها بدون آنکه مجمع عمومی تشکیل شده باشد حداقل 10 سال و حداکثر 19 سال ( شهبازی در کرمانشاه ) به عنوان مسئول هیئت کارگری ثابت و پا برجا ایستاده اند . می شود گفت انحصار طلبی ، خودخواهی و عدم درک صحیح از ماهیت حرکتهای اجتماعی و ورزشی و همچنین صاحب نظر ندانستن کارگران توسط آقایان حاکم بر ورزش  کوهنوردی این اجازه را به آنها نمی داد که حداقل خود را هرازچند صباح یک بار هم شده جابجا نمایند. اخیرا هم آقای افلاکی با توجه به تغییر سیاستهای ورزشی وزارت کار عده ای را چشم و گوش خود می داند و دور خود جمع کرده است .

6-      وضعیت کوهنوردی کارگری کشور پس از حضور افلاکی چگونه شد و به چه سمت و سویی رفت؟

بعد از حضور آقای افلاکی آنچنانکه رسم و عرف است بین جریانات انحصار طلب همه چیز متمرکز شد و در دست ایشان در ان تشکیلات قرار گرفت . من در آن زمان مسئول کمیته ی استانها بودم اما هرچه تلاش کردیم به در بسته خورد و آرام ارام ایشان همراه دو نفر دیگر و به خصوص آقای فرجی پور و همچنین بختیاری جلسه می گذاشتند و تصمیم میگرفتند . در ابتدا آقای یونس رضا خانی مسئول کمیته ی فنی بود پس از چند روز بی خبر و بی اطلاع آقای محمد حسن نجاریان حالا شفاهی یا کتبی توسط افلاکی جای ایشان را گرفتند .در همان زمان آقای خباز مسئول روابط عمومی که انسانی باهوش بود متوجه شدند که در این قبر مرده ای نیست و استعفا دادند و یک کارگر ( از شرکت سایکو )دیگر نیز مسئول صعود های ورزشی شد اما فقط یک جلسه آمد و متوجه شد اینجا همه چیز بر یک سراب استوار است و رفت و دیگر بازنگشت و می بینیم که هم اکنون آقای بختیاری نیز کمی فاصله گرفته است . هیئت کارگران ماند و افلاکی و فرجی پور که در تلاشند نامش را نیز عوض کنند و از فعالیتهایشان چند صعود که خود می گذاشتند و اجرا می کردند آنهم در داخل کشور و هر سال یک برنامه ی برون مرزی دیگر چیزی نماند . از این همه بودجه هم یک ریال صرف زیر ساختها نشده است .صعود سه یا چهار قله در سال و خرید تعدادی کوله حداقل 1000 عدد و خریدن خرت و پرتهایی که به حاضرین برنامه ها هدیه می شد دیگر چیزی ندیدیم .

7-      امکانات و تجهیزاتی که در اختیار این هیئت است چه کم و کیفی دارد وسرنوشت این امکانات چه شده است؟

تا آنجا که بنده اطلاع دارم چیزی وجود ندارد همه ی بودجه ها طی این چند سال اخیر متمرکز توسط وزارت کار برای همان صعود های کذایی که در بالا اشاره شد نشده است . و در هر برنامه ی داخلی چند تن از برادران وزارت کار نیز همواره حضور داشتند .

8-      بزرگانی در کوهنوردی دنیا وجود داشتند که پرچم دار کوهنوردی کارگری بودند که شاید بتوان از کوکوشکا نام برد آیا مسیر کوهنوردی هیئت کارگری ایران نیز می تواند به سمت چنین مسیری برود؟

بزرگانی که مورد نظر شماهستند در محیطی تربیت شده اند که یاد گرفته اند روی پای خود بیاستند و آویزان بالا دستیها نشوند . جرزی کوکوشکا مخالف حکومت لهستان بود و هیچگاه در برابر آنها سر خم نکرد او از عرق جبین نان بر سفره می نهاد و هزینه ی سفرش را مهیا می کرد .  چین مسیری بعید میدانم در آینده ای نزدیک کارگران کشور بتوانند طی کنند . اینجا همه چشم انتظار آنند که از بالا فرجی شود اما هستند افرادی که با هزینه ی شخصی و در حد توان خود به اجرای برنامه می پردازند . سه سال است که برخی از کارگران با هزینه ی شخصی اقدام به اجرای صعود های برون مرزی می نمایند .

9-      تفاوت کوهنوردی کارگری ایران با کشوری همچون لهستان در چیست؟

بسیار است ، بسیار در لهستان کارگر ساده ای همچو لخ والسا چنان توانست راوابط اجتماعی خود را با مردم بالا ببرد که رئیس جمهور شد اما ما در این در شرکت هایی که 40 یا 50 هزار کارگر دارد یک شورا نداریم  فرهنگ ما از انتخاب به انتصاب کشیده شده است ، انقاد که می کنی برای خود جبهه ای دشمن تشکیل می دهی و معلوم نیست تا کی بایکوت باشی . می توان همین مطالب را نمونه گرفت تا به فاصله ی کوهوردی کارگری ایران و لهستان پی برد .

10-   آینده ی هیئت کارگری کشور را با حضور افرادی همچون افلاکی چگونه می بینید؟

تا در بر همین پاشنه بچرخد و کارگران نگاه رو به بالا داشته باشند و انتقاد پذیر نباشند و فضا برای گفتگو و انتقاد باز نباشد آش همین است و کاسه همین چه افلاکی باشد چه حسن ، حسین یا تقی و نقی ...بیشتر مواقع کرم از خود درخت است. 

11-   چه پیامی برای کاگر کوهنوردان ایران دارید با توجه به اینکه در ماه مه قرار داریم؟

من در ان حد نیستم که پیامی برای کارگران داشته باشم اما روی گرم آنان را به مناسبت روز جهانی کارگر می بوسم . اول ماه مه فرصتی بود برای اندیشیدن که ماهیت حرکتی کارگران شهر شیکاگو در 1886 چه بود و آیا به غیر از ان بود که می خواستند فرصتی برای اندیشیدن داشته باشند؟ همین کم شدن ساعت کار فرصتی است برای بیشر اندیشدن ، بیشتر شکوفا شدن و بیشتر مطالعه کردن . بله ماهیت حرکت کارگران شهر شیکاگو همین بود . با سپاس و تشکر از شما


پی نوشت : در همین رابطه گفتگویی داشتم با آقای ابراهیم فرجی پور دبیر هیئت حال حاضر هیئت کارگران کشور که البته ماحصل این گفتگو چیزی نبود جز توهین به بنده و پیشکسوتان کوهنوردی کارگری و البته حمایت بسیار شدید از خود و آقای افلاکی . انقدر بی محتوا بود این گفتگو که ترجیح دادم در مورد آن چیزی ننویسم . در کل گفتگوی یک ساعته ی ما من دو جمله را نتوانستم بگویم و ایشان عنوان کردند ما انسانهای بزرگی هستیم و شما در حدی نیستید که با شما گفتگو کنم . باری به هرجهت وبلاگ کوهستان امکان اظهار نظر را برای این دسته از یاران آقای افلاکی باز گذاشته است و چنانچه مقاله ای وجود داشت آن را باز نشر خواهد کرد . 

به نام کارگران به کام سودجوبان ...

1 می روز جهانی کارگر بر کارگران جهان مبارک باد 

عکس : برودپیک - صعود کارگران ایران (راست به چپ پمبا سلطانی نجاریان نصیری مهربانی )

پی نوشت : به زودی شاید در خصوص تیم کوهنوردی کارگران و مافیایی که شکل گرفته است نوشتم . اما این تشکل تحت نفوذ افرادی همچون اقبال افلاکی است . تشکلی مرفه و بی حاشیه که در خفا می توان از آن بهره برداری به مراتب بهتر و سودجویانه تری کرد ، بیشتر از شرکت کسا و یا رانت فدراسیون - باری - به هر جهت تیم های کارگری کشور توسط افلاکی سازمان دهی می شودند و عموما از جنس کارگران نیز نیستند . این تشکل که به یک باره با ورود افلاکی دگرگون شد نا خوادآگاه مارا یاد نظریه طبقاتی مارکس می اندازد و ایراداتی که به آن وارد است . مارکس غافل از آن بود که در یک سیستم کارگری لزوما همه ی افرد  کارگر نیستند . در کشوری مانند کره شمالی به طور مثال رهبر و افرادی که در حکومت نقش دارند به هیچ عنوان نمی توان از آنان به عنوان کارگر یاد کرد و صد البته در کوهنوردی کشور نیز می بینیم که افرادی همچون افلاکی ضعف های این نظریه را نمایان می کند . تیم کارگران یک لقمه ی چرب و نرم است که هیچ حاشیه ای هم گریبانگیرش نیست و چه کسی از آقای افلاکی بهتر برای چنین سفره های رنگینی ...

خوب این واقعیت ژست های کارگری ایران است 

به نام کارگران به کام سودجوبان ...

پی نوشت دو : منظور از سودجویان نفرات عضو تیم برودپیک نیست

اینها صادق نیستند ، اینها کاسب اند !

در پی دو پست مربوط به وبلاگ کوه قاف ( رضا زارعی ) و اردشو ( حسن نجاریان ) در خصوص صادق آقاجانی رئیس پیشین فدراسیون کوهنوردی لازم دیدم مجددا به صورت مختصر نکاتی رو ذکر کنم .

در دوران ریاست آقاجانی مهمترین اتفاقی که افتاد تابوی هیمالیا شکسته شد و فاصله ی کوهنوردی ایران به هیمالیا به واسطه ی جنگ و دوران پس از ان کم شد و این نزدیک شدن ایرانیان به دروازه های هیمالیا را می توان تا حد زیادی مدیون فدراسیون وی بدانیم .

اما ذکر این نکته هم لازم است که در این سالها دروازه های رسانه ای دنیا نیز بروی ایرانیان باز شده بود و کوهنوردان بیش از پیش به واسطه ی سفر ها و کسب اطلاعاتی در این زمینه در همین مسیر به کندی در حال انگیزه اندوزی بودند و این پتانسیل توسط آقاجانی و تیم همراهش بالفعل شد .

اگر بخواهیم صادق باشیم می بینیم بسیاری از کارشناسانی که در سالهای اخیر قد علم کرده اند همه از فدراسیون آقاجانی سر در آورده اند و خط مشی آقاجانی و رویه های وی را سر لوحه ی زندگی شان کرده اند .

دروه ی آقاجانی سر آغازی بود برای کسب شهرت و نام و نشان و این نام نشان از تبلیغاتی بود که به واسطه ی صعود هایی نظیر ( گاشربروم 2 ، اورست ، چوایو ، شیشاپانگما ، ماکالو و لوتسه و گاشربروم یک ) نصیب اعضایش شده بود . که به غیر از چوایو و اورست صعود 100 درصد بقیه هنوز هم قطعی نشده است .

هیچ سندی مبنی بر صعود سایر قله ها هیچ گاه ارائه نشد و صعود اورست آن نیز ظاهرا توسط یک نفر از اعضایش صعود شده بود که تصویر قله ی جنوبی اورست را به عنوان قله ی اصلی همواره به نمایش گذاشته بودند .

باری - صادق آقاجانی  بنیان گذار بدعت زشتی بود به نام دروغ پردازی در خصوص صعود ها که این بدعت زشت تا کنون پا برجا مانده است . تمام هست و نیست آقا جانی صعودهای مبهمی بود که با قاطعیت از آن نام می بردند و افرادی را به نان و نوایی رسانده بود که تا کنون نیز به این نان وفادار مانده اند .

مافیای فدراسیون آقاجانی که شامل حلقه هایی بود که پیشتر به آن به صورت اجمالی پرداخته بودم  راه را بر نفوذ چهره هایی جدید بسته بودند و صد البته از این چهره ها نیز بهره ی کافی را بردند که به عنوان نمونه می توان به کتاب هیولای سیاه رضا زارعی اشاره کرد .

فدراسیون کوهنوردی پس از آقاجانی توسط این مافیا در دوره ی مهندس هوایی تحریم شد و همین تحریم باعث شد تا حدی پروژه ی برودپیک هوایی با شکست روبرو شود و بار دیگر یاران سابق آقاجانی این بار بدون حضور وی راه آقاجانی را با همان سبک و سیاق و بدون هیچ تغییر چشمگیری ادامه دهند .

صعود ها همان صعودهای 10 سال پیش بود و دروغها همان دروغهای 10 سال پیش و این بدعت توسط وی برای همیشه به یادگار باقی ماند که به طور مثال صعود دو کوهنورد جوان ایرانی به ماکالو و ادعای صعود آن و حمایت چهره ی های قدیمی  آقاجانی که به هر دری زدند که مانع از افشای واقعیت شوند نیز تلاشی برای استمرار این بدعت زشت بود .

بدعت دیگری که در تاریخ کوهنوردی کشور توسط آقاجانی و افلاکی بنا نهاده شد استفاده از رانت فدراسیون برای درامد زایی و ثبت شرکتهایی نظیر شرکت کسا و ... بود که این رسم بازهم توسط رهروانشان 10 سال بعد ادامه پیدا کرد و از همان راه و روش شاهد ثبت شرکتهایی نظیر نیما سیر محمود شعاعی بودیم که بدعت آن را همان آقا جانی بنا نهاد .

سخن در این رابطه بسیار زیاد است اما همچنان که بارها گفته ام یک جمله بیشتر  نمی توانم برای این دوستان نام آشنا به کار ببرم :

 اینها صادق نیستند اینها کاسب اند ! 

پی نوشت : قسمتی از این مقاله بنا به ملاحضاتی حذف شد هرچند به اصل مقاله نیز لطمه زده است( ! )

پی نوشت دو : در همین رابطه در برج سینا بخوانید : کوهنوردی ایران داغها بر سینه دارد از صادق کوهنوردی اش!

ماکالو: اقبال برووو !!!

فایل زیر صحبتهای آقای اقبال افلاکی سرپرست برنامه تیم ماکالو در سال 1380 است. شنیدین این سخنان خالی از لطف نیست !

«تو برنامه چوایو و شیشاپانگما تا ارتفاع 8000 و 7500 رفتم حالا بنا به دلایلی که مربوط به خود تیم میشه از صعود اصلی باز موندم .

اما تو ماکالو بعد اینکه قریب به فکر می کنم 17 یا 18 ساعت بودکه هنوز داشتیم  کوهنوردی میکردیم ، نزدیکای قله محمد کاملا پشت سر من حرکت می کرد با توجه به اینکه اون اکسیژن نداشت و ما اکسیژن داشتیم ولی همش می گفت ، اقبال برو !

هی من بر می گشتیم می گفتم بقیه بچه ها بیان ، گفت اونا هم میان ! تو برو !

وقتی سر قله رسیدیم ( ایشون در این قسمت بغض می کنند ) منو بغل کردش بعد من ماسکم رو در آورده بود اونم ماسک نداشت . هنوز بقیه بچه ها نرسیده بودند ظاهراً ! برگشت گفت بلاخره حق به حق دار رسید

 منظورش این بود که بعد از 3 تا 8000 متری که با هم بودیم منم بلاخره تونستم یه 8000 صعود کردم . در صورتی که دقیقا من تو اون قسمت آخری که حرکت کردیم مثلا یک بعداظهر اعلام کردیم ما یک بعدازظهر می رسیم قله ولی 6 بعدازظهر رسیدم . از اون لحظه من وقتیکه برگشتم تو ذهن خودم مراجعه کردم دیدم از اون لحظه محمد تمام نیروش رو بجای اینکه بگذاره و به بدون اکسیژن صعود کردنش فکر بکنه تمام نیروش رو گذاشته بود که آدمی مثل من یه 8000 متری صعود بکنه !»


    

پی نوشت : تیم ماکالو سال 1380 برای صعود قله ی ماکالو تلاش کرد که بعد از آن برنامه اعلام شد تیم موفق شد به قله برسد . کتابی در این خصوص به قلم رضا زارعی تحت عنوان ماکالو هیولای سیاه چاپ شد که در سال جاری با بررسی فیلم ها و تصاویر منتشر شده کوهنوردان دنیا و کوهنوردان ایرانی مشخص شد که تیم موفق به صعود قله نشده است . پس از آن رضا زارعی اعلام کرد که هیچگاه تیم به قله نرسیده است و وی تنها فردی بوده است که به برج سنگی رسیده است و عکس ایشان هم در کنار برج سنگی مشخص بود . این درحالی است که هنوز کوهنوردانی همچو محمد حسن نجاریان در خصوص صعودهای ابهام آمیزش سکوت کرده است و همچنین اقبال افلاکی به عنوان سرپرست برنامه ی ماکالو از جامعه کوهنوردی به خاطر دروغ های آشکارش هیچگاه معذرت خواهی نکرد .

عدم معذرت خواهی کوهنوردان آن تیم از جامعه ی کوهنوردی در جای خود عجیب به نظر می رسد فایل فوق مصاحبه ی اقبال افلاکی است که سراسر دروغ است .

جالب اینجاست ریاست جمهوری آمریکا ( کلینتون ) در جریان ارتباط ش با خانم لوینسکی رسما در جلوی تلویزیون ظاهر می شود و از مردمش عذر خواهی کرد در صورتی که یک ارتباط کاملا شخصی و خصوصی داشته است و ربطی به مسائل کاری وی نیز نداشت . حال آیا انتظار عذر خواهی این افراد از جامعه ی کوهنوردی آیا انتظاری نا بجاست؟

پی نوشت 2: مصاحبه کاملا گویاست

نکات جالبی در این مصاحبه هست که عدم صداقت آقایان به وضوح مشخصه در این متن چند نکته نظر من رو به خودش جلب کرد .

آقای افلاکی در این فایل عنوان میکنه که وی و محمد اوراز اولین نفراتی بودند که به قله رسیدند و کسی شاهد صحبتهای اوراز و ایشون نبوده !

خیلی جالب توجه بود در صورتی که همان زمان هم رضا زارعی در کتاب ماکالو هیولای سیاه هم عنوان کرده بود که اولین نفر به قله رسیده است .لازم به ذکر است آقای افلاکی سرپرست چندین برنامه ی 8000 متری بوده است ...