کردپرس : برای رسیدن به دور دست ها باید از نزدیکی ها گذشت / محمد حسن نجاریان

کردپرس :چهارده سال عمری است طولانی. چه اردوهایی. چقدر سختی. یادش بخیر، و چه کسانی بودند. چه عاشقانی که حالا نیستند و پرواز کردند و فقط یادی از اونا به جا مونده. چه کسایی که هستند، و در واقع نیستند. چه کسانی که غرق مشکلات این دنیایی وانفسا شدن و به سختی گذران و حسرت کوهی چند ساعته رو دارن. چه کسایی که از دیده رفتند و از دل هرگز.

تو این سالها عزیزای زیادی پاشون رسید به بام گیتی که باید دست مریزاد گفت بالاخص به اونایی که با هزینه شخصی تن به این کار دشوار دادن، ولی نمیشه از دل و یاد برد نخستین تلاش ارزنده اون عزیزانی رو که با اندک وسیله ی، قرضی و ... با دل و ایمانی قرص و محکم به سرانجام رسوندن اولین صعود ایرانیا رو بر بام هستی.

هیچ وقت از یاد نمیره حرکت روز اول از کمپ چهار.

انگار همه داشتیم بالا می رفتیم. بیسیم این قار قارک بی ادعا باز بود همه حرف می زدند و دلداری می دادن. وقتی رسیدیم قله جنوبی 8756 متر. اینجا یعنی یک ساعتی اورست. اینجا یعنی مرز آرزو ها. اون روز. آره اون روز دل ما 5 نفر شکست. نه از کسی یا چیزی. نه. بلکه از طوفان. طوفانی که راه رو بر ما بسته بود. ما دل و روی برگشت نداشتیم. حتی حاضر بودیم به هر قیمت صعود بشه. صعود کنیم. جلال اصرار داشت که. نه نه بریم می شه. شده، لب مرزیم. عاشق بود. سالها تلاش کرده بود. کی بود یه بار دیگه مار رو بیاره این بالا. تو رو خدا بر نگردید ... برگشتیم. نه که به شکست فکر کنیم.

کمپ چهار در ارتفاع 7983 متر

روز مهم نبود مهم این بود که ما باید برگردیم. اصرار برای صعودی دوباره. سکوت بدی حاکم بود. باد می آمد. اینجا همیشه باد میاد. اینجا همیشه باد کَر و کُور می کنه. میشکنه. وا می داره، وا گردی. وا میداره از خیر همه چیز بگذری و بگریزی. طعم زندگی تلخه. عینک وا مانده کورت کرده. چشات هم نمی بینه. درد میکنه. میسوزه. دکتر مهربانی می کند. هر نیم ساعت یک قطره. هر دو دقیقه قطره ای به گلاره چشم می ریزی. دو ساعت. چهار ساعت. بالاخره باز شد. رضایت داد به دیدن. ما بر نمی گشتیم روی برگشتش نبود. برایمان مهم نیست کی هست و کی رفت. ما می ریم. مهربان سردار ما "صنم" خنده کنان به خودمان میاره. اخمش می کنیم. دیره. نمیرسیم. تعدادی کم مانده رو بالکونی برسن. می خنده. شاده. همیشه می خنده. اطمینان می ده زمان از دست رفته را جبران بشه. آب داغ میده. غذا میده. چیزی شبیه " کاچی" چاشتی که به گمانم از روغن یاک، آرد و قدری شکر درست شده. کی حال پرسیدن داره. زیر این همه لباس بسختی دهان رو پیدا می کنیم. هورت می کشیم. پا وَر می کشیم. هر کی جلو می ره، اون یکی ناسزا می گه. چرا تند می رید؟

ستاره های درخشان در بالا شادی بخشند و چراغ های روی شیب یخ زده بالکونی آزار دهنده. هیچ طنابی در راه نیست. بود و نبودش فرقی نداره. باید رفت. زیر بالکونی دومین تیم هستیم. آخی راحت شدیم. سرده. صورتمان یخ زده. سخت هم رو می بینیم. بارمان سنگینه. هر نفر دو کپسول. لباس اضافه، دارو، تنقلات و به بار من وسایل زیر اضافه شده. یه دوربین عکاسی کاننAE1، یه دوربین اُلمپیوس واسه اسلاید، چند تا فیلم عکاسی و اسلاید تعدادی فیلم DV، چند تا باطری اضافه دوربین فیلم برداری و یه دستگاه دوربین تصویر برداری نسبتاٌ بزرگ.

بالکونی 8500 جای زیباییه. زیباتر هم می شود وقتی خورشید از کف دره تبت بالا میاد. رو گرده مانند برفی نشسته ایم. دلمون پیش مَش رسولِ. کاش می آمد. اگر چه با ماست. همه با ما هستن. از اون چهارده نفر عاشق پایین گرفته تا اونایی که تو وطن منتظر خبر هستن. یعنی میشه. ایرانیا رو بوم دنیا برسن. گرسنه ایم. پناه به عصاره مالت یخ زده می بریم. با چی از قوطی پلاستیکی نوشابه بیرونش بیاریم. تبر. تبر رو بدید. کارایی دیگر تبر هم دیدیم. دو تکه اش را جدا کرده، می بلعیم. شرپامون هم می خوره.

سر حال و راحت پیش می ریم. سایه به سایه اورست. سایش رو سر کمپ اصلی و تا دور دست ها کشیده شده. خوب بزرگه و بزرگی می کنه. لِخ و لِخ قله جنوبی. استراحت تلنگر زدن. حرکت. گام های هیلاری. اوراز داد می زنه. یک قدم مانده یک خیز یک گام. ساعت 8.45 . چند شنبش یادم نیست روز 31 اردیبهشت 1377 چهار ایرانی. یه ایران. یه عالمه عشق. گام می کشه رو بام جهان. به نام ایران. به یاد ایرانی. اینجا سقف جهانه 8848 متر. زنده باد ایران. خاکش. عروسکش. زحمتکشانش. عشق. عقیده اش. اشکش و.... پرچم سه رنگش برای همه ی آنها که مردانه تلاش کردندتا راهی باز شود که همه ساله قلل زیادی به شیرینی به جوانان ایران خنده کند به کامتان شیرین پیروزی ها و ... .

صادق آقاجانی(سرپرست)، اقبال افلاکی(سرپرست دوم) ، محمود مقدم(تصویر بردار از صدا و سیما)، احمد قانعی(تصویر بردار از صدا و سیما)، فریدون بیاتانی(پزشک)، بهمن رستمی، بهنام جدائیان، عباس علینژاد، همایون بختیاری، رضا زارع، ابوالفضل سقایی، بهمن رستمی، زنده یاد داود خادم، رسول نقوی(قله جنوبی)، حمید رضا اولنج(قله)، جلال چشمه قصابانی(قله)، زنده یاد محمد اوراز(قله)، محمد حسن نجاریان(قله).

جشنواره ی بازی های  بومی محلی در منطقه ی خرپاپ

هفته ی گذشته در منطقه ی پردانان ( خرپاپ ) دومین جشنواره ی بازی های بومی محلی برگزار شد این جشنواره با حضور مردم منطقه و مسئولین در این منطقه برگزار شد این برنامه با اجرای موسیقی زنده ، رقص زنان ، رقص مردان و بازی های محلی و بومی منطقه برگزار شد . گزارش تصویری زیر گوشه هایی از این مراسم است که خبرگزاری کردپرس منتشر نموده است .


ادامه ی گزارش تصویری را در این قسمت مشاهده فرمایید 

لازم به ذکر است 10 روز دیگر هفتیمن صعود قلم در این منطقه برگزار خواهد شد.