گل کو ...

شب ندارد سر ِ خواب

می دود در رگ ِ باغ 

باد ، با آتش ِ تیزاب ش ، فریاد کشان

پنجه می ساید بر شیشه ی ِ در

شاخ یک پیچک خشک 

از هراسی که ز جای اش نرباید توفان

من ندارم سر یاس 

با امیدی که مرا حوصله داد. 

باد بگذار بپیچد با شب 

بید بگذار برقصد با باد ...

شعر : احمد شاملو

عکس: کردستان

رود ...

خویشتن را به بستر تقدیر سپردن 

و با هر سنگ ریزه 

رازی به نارضایی گفتن

زمزمه ی رود چه شیرین است ! 

از تیزه های غرور خویش فرود آمدن 

و از دل پاکی های سر افراز انزوا به زیر افتادن

با فریادی از وحشت هر سقوط 

غرش آبشاران چه شکوه مند است !

و هم چنان در شیب و شیار فرو نشستن 

و با هر خرسنگ 

به جدالی برخاستن

چه حماسه ئی ست رود ، چه حماسه ئی ست!

عکس : صعود هفتم قلم - امیر حسین ناظمی

شعر شاملو