ره شمال (rashmal)

رشمال (rashmal) : در زبان کردی به چادرهای ییلاق نشینان رشمال (ره شمال ) گفته میشود و عموماً از پشم بافته میشود و جالب توجه اینکه که خاصیت ضد آب نیز دارد .

در این مناطق از این چادر ها از سالیان دراز استفاده می شده و به همین خاطر در بسیاری از شعرها و موسیقی های اصیل کردی به کررات از ره شمال ها اسم برده میشود و حس ساده زندگی کردن را در ذهن تداعی مینماید . گاهی با شنیدن این موسیقی ها ناخودآگاه به زندگی سنتی شاید 50 سال پیش کردستان در روستاها و یا عشایرنشینهای کردستان بر میگردم و حس زیبایی بهم دست میدهم ...

زندگی ساده و بدور از جنجال های ماشینی و بدور از زندگی شهرنشینی همراه با دوستی های ساده ، دوست داشتن های سنتی و جالب توجه ، زندگی با دغدغه های شیرین . شاید همین کلمه ره شمال برای بسیاری از مردم کردستان خاطرات و لحضات شیرینی را به یاد بیاورد و بودن و لمس کردن این زندگی ، لذت وصف ناشدنی حداقل برای من داشت . نوشیدن دوغ تازه و چندی نشستن و نظاره کردن اینگونه زندگی در ره شمالهای  کوههای مرزی کردستان اگرچه برای من گاهگاهی دست میدهد اما احساس میکنم سالیان درازیست با این زندگی سنتی آشنا هستم و این زندگی را گویی سالهاست تجربه کرده ام . خاطره انگیز است خاطره انگیز ؛ در آمیخته شدن موسیقی و شعر و زندگی در کوهستانها و احساس کردن اینگونه ساده زیستی را باشکوه ترین لحضات باید گفت ...

این موسیقی استاد خالقی رو هرگاه میشنوم بی اختیار بغض میکنم و سراسر وجودم را شوق فرامی گیرد ...

  کوه قندیل تیر ماه 1388

( ره شما‌ڵی خێلان )

له ناو ره شما‌ڵی خێلان

له ناوچه ی ئێلی گۆران

کیژه کورده ی چاو به ‌ڵه ک

دێ بۆلای د‌ڵدار بۆ جێ ژوان

به چرپه و ده م پێکه نین و به له نجه

بۆ رانه بێره و مه ردۆشین

د‌ڵ پڕ له هیوا و ئه وین 

چه ن جوانه ئه و راوه ستانه

 د‌ڵه خوڕپه ی مه ستانه

له گۆشێکی دلداری

چاوه رێی شه ده لاری

خودا ئاخۆ که ی دلبه ر بێ

بۆ جێ ژوان بۆ دلداری

له پڕ ئه بینێ دلبه ری وه ک په ری

وه ستاوه په ری په یکه ری

له جێ ژوان له نادیاری

چه ن جوانه ئه و راوه ستانه

د‌ڵه خوڕپه ی مه ستانه

دریاچه دالانپر مرداد ماه 1388

دریاچه دالانپر در ارتفاع 2700 متری کوه دالانپر . 

قله دالانپر در مرز سه کشور واقع شده است .


خاطره ها

ساعت حدوداً 1:30 بامداد بود و من بعد 10 ساعت کوهپیمایی به نزدیکی های روستای بادین آباد رسیده بودم.  قندیل آنچنان که فکر میکردم باصلابت بود ؛ در میان سکوت شب و در کنار صدای جیرجیرکها و تاریکی مطلق که مه نیز همه جا را فرا گرفته بود بدنبال مسیری گم شده میگشتم . نور چراغم کم سو بود ، به سختی توانستم مسیر پاکوبی را بیابم که در میان گیاهان انبوه مخفی بود و خود به دوراهی میرسید ....

راست یا چپ ؟

من وسط را انتخاب کردم و بعد از نیم ساعت در میان گیاهان و خارهایی که بدنم را می آزرد به راهی نا معلوم ادامه دادم صدای نهیب رودخانه همواره در گوشم میپیچید  و همچنان در شیب های تند قندیل امیدوارانه راه را در پیش گرفتم با رسیدن به بلندترین نقطه ی کوه ؛ روستای بادین آباد همچون نگینی می درخشید ، مسیر را درست انتخاب کرده بودم برای لحضاتی نشستم و به زیبایی آنجا خیره شدم .  این لحظات بر ای همیشه به یکی از زیبا ترین خاطراتم تبدیل شد و باقی ماند و این عکس اگرچه نمی تواند حس زیبای بودن در کوهستان قندیل را نمایان کند اما شیرینی صعود قندیل را چه زیبا به یادم می آورد ...

کردستان - قندیل - روستای بادین آباد

سبلان

قله سبلان . فکر میکنم این عکس رو آقای حسن نجاریان گرفته باشند ....

قله سبلان

 

گولم دلم پره له ده رد و کول

مطلب دوست بسیار عزیز آقای صدقی از وبلاگ کانون کوهنوردان اوراز مهاباد بهانه ای شد برای نوشتن این پست ....

اگه روزی قرار باشه چندتا از بهترین شعرهایی که شنیدم رو انتخاب کنم، قطعا این شعر زیبای سواره ایلخانی زاده، یکی از اونها خواهد بود. برای معرفی سواره ابتدا بخشی از زندگینامه اش رو به نقل از وبلاگ پیام بوکان میخوانیم

سواره فرزند احمد آغاي ايلخاني زاده سال 1320 در روستاي ترجان چشم به جهان مي گشايد پس از يك سال خانواده سواره به روستاي«قره گويز» بوكان نقل مكان ميكنند. وي تحصيلات ابتدائي و راهنمايي را در شهرستان بوكان تمام كرد.و در سال 1341 مدرك ديپلم را در شهر تبريز مي گيرد .سواره تحصيلات تكميلي را در رشته حقوق قضائي در دانشگاه تهران در سال 1347 به اتمام ميرساند . ايشان عاشق فعاليت هاي سياسي و فرهنگي بود و ضمن سرودن شعرهاي ملي به فعاليتهاي سياسي هم مشغول ميشد ، به همين خاطر در سال 1343 به مدت 6 ماه در زندان قزل قلعه تهران زنداني ميشود . و در سال 1346 در قسمت كردي راديو تهران مشغول بكار مي شوند اما متاسفانه بار ديگر پاييز به سراغ باغ روشنفكري كرد مي آيد و اين درخت پربار عرصه روشنفكري كردي در سال 1354را به تاراج مي برد . سواره را پس از فوت به روستاي حماميان بوكان مي آورند و در گورستان مخصوص خانواده ايلخاني زاده ها به خاك سپرده مي شود . روحش شاد .

 

اما در مورد نقش سواره در شعر کردی، شاید این بخشی از مصاحبه با ایاز خون‌سیاوشان مرتبط تر باشه:

سواره‌ ایلخانی زاده‌ اولین کسی بود که‌ در کردستان ایران پا به‌ عرصه‌ی شعر نو کردی گذاشت و به‌ نحوی می توان گفت که‌ بانی و بنیان گذار شعر نو در کردستان ایران است. البته‌ نباید این واقعیت را فراموش کرد که‌ سواره‌ بر روی فضا و بستری آماده‌ وارد میدان شد چرا که‌ کلیت شعر کردی در ذات خود مدتها پیش از سواره‌ ، توسط عبد الله‌ بگ (گوران ) در کردستان عراق دچار تغیر و تحول عمیق و بنیادی شده‌ بود و تقریبا می توان ادعا نمود که‌ شعر نو کردی به‌ طور کلی از لحاظ محتوایی و ساختاری کانالیزه‌ و فرموله‌ شده‌ بود چرا که‌ گوران پیروان درخشانی به‌ دنبال خود داشت همچون : شیرکو بی کس ، لطیف هلمت ، رفیق صابر ، عبد الله‌ په‌شیو ، انور قادر محمد و..... که‌ جهان بینی شعری هر کدام از این شاعران اگر نه‌ تمام و کامل اما بخش بزرگی از انعکاس و تبلور نیازهای تازه‌ی جامعه‌ کردستان بود و در کردستان ایران نیز شاعران نئو کلاسیک همچون عبد الرحمن شرفکندی (هه‌ژار) ، محمد شیخ الاسلامی (هێمن ) ، قانع و.... محتوا و جوهره‌ی شعر کردی را از قالبهای سنتی ، راکد و همچنین بیماری دیوان سالاری شعری نجات داده‌ بودند و شعر را وارد لایه‌ها و عرصه‌های مختلف اجتماعی نموده‌ بودند . اما با وجود این توصیفات نباید اهمیت و نقش محوریت و کاریزماتیک سواره‌ ایلخانی زاده‌ را در این بخش از جغرافیای کردستان (ایران) نادیده‌ گرفت . چرا که‌ سواره‌ با شناختی عمیق از بن مایه‌های ادب کلاسیک کردی از یک طرف و آگاهی از تغیر و تحولات در شعر جهان ، بخصوص شعر همسایه‌ها ( بلا خص شعر فارسی ) از طرف دیگر ، چونان دستگاه منظم و منسجم شعری را پایه‌ گذاری کرد و چونان افقهای تازه‌ را در شعر کردی در کردستان ایران گستراند که‌ حتی نقش استاد(گوران) را اگر نه‌ کم اهمیت اما کم رنگ ساخت -------

اما شعری رو که من از سواره خیلی خیلی دوست دارم، مربوط به زمانی است که سواره در تهران دانشجوست و دل لطیفش از تمام زشتیها و زرق و برقها و فریبهای شهر گرفته و میخواد دردش رو با جرعه ای از آب چشمه ده علاج کنه. شعر خطاب به عزیزی است که ظاهرا اهل تهرانست . بعد از مشکلات فراوانی که در تهران برایش به وجود می آید سواره به تفاوت فرهنگی زیادی که با این عزیز داشت پی میبرد و تهران را با تمام شکلات و مصیبتهای که برایش پیش آمده بود ترک میکند و این شعر را خطاب به آن شخص می سراید .

**************

گولم دلم پره له ده‌رد و کول

ده‌­لیم بروم له شاره‌­که‌­ت

له شاره چاو له به‌­ر چرای نیئون شه‌­واره­که‌­ت

ده‌­لیم به جامی ئاوی کانیاوی دییه‌­که‌­م

عیلاجی که‌­م کولی دلی پرم

له ده‌­ردی ئینتزاره‌­که‌­ت

ده‌­لیم بروم له شاره‌­که‌­ت

له شاره چاو له به‌­ر چرای نیئون شه‌­واره­که‌­ت

وه­‌ره‌­ز بوو گیانی من له شارو هاره‌­هاری ‌ئه‌­و

له روژی چلکنی نه‌­خوش وتاو و یاوی شه‌­و

برومه دی که مانگه‌­شه­‌و‌‌‌ بزیته ناو بزه‌­م

چلون بژیم له شاره‌­که‌­ت که پربه‌­دل دژی گزه‌­م

گولم دلم پره له ده‌­رد و کول

ده‌­لیم بروم له شاره‌­که‌­ت

له شاره­‌که­ت که ره‌­مزی ئاسن و مه‌­ناره­‌یه

مه‌­لی ئه‌­وین غه‌­واره­‌یه

ئه‌­وه­‌ی‌‌ که داره تیله مه‌­زهه­‌ر‌ی قه­ناره‌یه

ژیان شه‌­واره‌یه­

گولم ! هه‌­ریمی زونگ و زه‌ل‌­

چلون ده‌­بیته جاره گول

گولم دلم پره له ده‌­رد و کول ده‌­لیم بروم له شاره‌­که‌­ت...

دوکه لی که دیته در له مالی ده وله مه ند
تیشکی بی گوناهی خوره تاو ئه خاته بند
له هه ر شه قامو کوچه یک شه پوری شینه دی به ره و دلم
ده ستی گه رمی ئاشنا نیه که ده ی کوشم
ده ستی چیویه
له شاره که ت زه لیله شیر
باوی ریویه
به هه ر نیگاییک و په تا یه که
ئه لیم بروم له شاره که ت
گولم
هه ریمی زونگ و زه ل چلون ده بیته جاره گول
له شاری تو له بانی عه رشه قونده ره ی دراو.
شاره که ت ئاسکه جوانه که م
ته سکه بو ئه وین و بو خه فه ت هه راو
کی له شاری تو له شاری قاتلی هه ژار
گوی ئه داته ئا یه تی پراوی دل
منی که گوچی تاوی برده راوه که ی عه شیره تم
به داره ته رمی کووچه ته نگه کانی شاره که ت
ری نه هاتوه له شم
بناری پر به هاری دی
ره نگی سورو شین ئه دا
له شیعرو عاتیفه ی گه شم
ئه لیم بروم له شاره که ت

 

داستان کوتاه سواره ایلخانی زاده / شکار

نه کبکها هم آواز مایند و نه بلوطها به رویمان می خندند

رئوف محمودپور


در ایام کودکی، آنگاه که در دنیای کودکانه شعری را زمزمه می کردم که  هنوز هم در ذهنم طنین انداز است؛« به دست خویش درختی می نشانم/ به پایش جوی آبی می کشانم/ درختم کم کم آرد برگ و باری/ بسازد بر سر خود شاخساری ...»، به انبوه درختان درهم تنیده ی اطراف روستایمان می نگریستم و به پدران خود و کودکان دیگر رشک می بردم که توان نشاندن این همه درخت را از کجا آورده و چگونه به پای آنها  جوی آب کشیده اند؟! ذهن کودکانه پدرانی توانا و افسانه ای برایم ساخته بود. پدرانی همچون قهرمانان افسانه هایی که برایم بازمی گفتند! و ...

نیز در همان دنیای کودکانه بسیاری اوقات شادمان از ثمرهایی بودم که پدر و مادر از جنگل برایمان می آوردند. هیزم های جنگل  زمستانهای سرد و پربرف را برایمان شیرین و میوه های آن زندگی را پر لذت می کردند.ولذا  آن شعر برایم عزیزتر و عزیزتر می شد.

کم کم که بزرگ شدم وجود طبیعی جنگل های زیبا را بیشتر درک می کردم و نیز عدم دخالت پدران را در کاشت و پرورش آن. وصف آن را در انشاهایی که آموزگاران به عنوان تکلیف به ما می دادند می لاواندم و به آن می بالیدم.و...

اکنون از آن سالها جز خاطره هایی شیرین و رؤیایی چیزی باقی نیست. هم شرایط روحی تغییر کرده و هم دوران و وضعیت زندگی. و اما پیوند عاطفی با طبیعت بیشتر و جدی تر. این بار آگاهانه و مایوس از دست ویرانگر همعصرانم در تخریب طبیعت و ویرانی زندگی جنگل ها.

در همین دوران کوتاه چند ساله که من« گذر از زمین » را یافته ایم، شاهد تقریبا ریشه کن شدن حیات وحش منطقه  هستیم. دیگر نه از گله های بزکوهی و کَل خبری است ، نه از « کوله  خرسها» و « بزله خوک های» زیبا. نه لولیدن دسته جمعی گرگ ها موسیقی ترس و لذت را می باراند و نه کرشمه ی دسته جمعی کبک ها و جست و خیز خرگوش و حیله ی روبا ه و ...

و این همه وحشتی است که من و همعصرانم آفریده ایم. متأسفانه نه از بیدار شدن وجدان جمعی خبری است و نه از کسانی که می بایست نگهدار و پرورش دهنده ی حیات طبیعی باشند. تشدید این وضعیت آن جمله ی شیرین و پرمعنای متفکر انساندوست بزرگ مشرق زمین « کریشنا مورتی » را به یاد و به یاد می آورد که می فرماید:

« اگر قوه ی لمس طبیعت را از دست بدهید، قوه ی لمس انسانیت را نیز از دست خواهید داد. چنانچه هیچ وابستگی به طبیعت نداشته باشید، به خاطر مال اندوزی، ورزش، خوراک و یا حتی به خاطر علم ، بچه خوک های آبی ، نهنگ ها، دولفین ها و انسان را به قتل خواهید رساند، آنگاه طبیعت از شما می هراسد و زیبایی خود را باز می ستاند.... »

شاید قهر طبیعت از انسان همعصر به اوج رسیده که اینگونه زیبایی و نعمات خود را یکی پس از دیگری بازمی ستاند. حیات وحش که واحسرتا. دریاچه ی زریبار در حال مرگ تدریجی. چند هفته قبل با چند نفر از دوستان، غروب هنگامی به دیدگاه دریاچه رفتیم. یکی از آنها که شاعری جوان بود، بر دست خود کوبید و ناخودآگاه نالید : نگاه کن ... دریاچه در حال تمام شدن است!! او راست می گفت. زیرا نیزارها آرام و با وقار در حال پوشاندن سطح آب دریاچه اَند. و...

واما این اواخر(تابستان) مصیبت بزرگتری دامنگیر طبیعت منطقه شده است. شاید به قول کریشنامورتی؛ این بار درخت های بلوط هم از انسان هراسیده و زیبایی خود را باز می ستانند.

همان جنگل هایی که زیبایی آنها در دوران کودکی برایم رؤیایی و افسانه یی بود واکنون معنی دار و واقعی، در حال نابودی اند.

ما همعصران جنگلهای نابود شده ، چگونه وجدان خود را راضی کنیم که نمی توانیم طبیعی ترین و برترین منابع دیار خویش را نگهداری(نه توسعه)! و آن را به نسلهای آینده بسپاریم؟!چه کسی را مسئول حفظ و نگهداری این نعمت گرانبها و زیبا بدانیم؟ آن روستایی سیگار به لب و خسته از کار روزانه، یا سازمانها و اداراتی که فلسفه ی وجودیشان به همین منظور است. شاید هر یک پاسخی و دلیلی بیاورند

دیگر نه کبکها هم آواز مایند و نه بلوطها به رویمان می خندند. زیرا ما قوه ی لمس طبیعت را از دست داده ایم. و به قول تولستوی نمی توانیم خوب زندگی کنیم زیرا نه شیوه ی چطور کار کردن را بلدیم و نه شیوه ی چگونه عشق ورزیدن را.

زریبار همچنان زریبار خواهد ماند ....

عده ی بسیار زیادی از مردم تالاب زیبای زریبار را به اشتباه زریوار میخوانند و این موضوع برای بسیاری از علاقه مندان و دوست داران فرهنگی منطقه باعث نگرانی شده است . با سر زدن به وبلاگ زیر امروز به موضوع جالب توجهی برخورد کردم و آن اقدام اینترنتی یک جوان مریوانی در کمک به این موضوع بود ...

 به وبلاگ زیر نگاهی بیاندازید

http://www.lakezarivar.blogfa.com

زيستگاه «عبدالرزاق» سقز به منطقه ی حفاظت شده ارتقا یافت


زيستگاه عبدالرزاق سقز با مساحت 44هزار و 950هكتار به عنوان سومين منطقه حفاظت شده استان ارتقا يافت.
با توجه  به اهميت تاريخي و فرهنگي اين منطقه به دليل استقرار تپه باستاني زيويه و غار كرفتو و تنوع گونه اي نادر پرندگان بومي و مهاجر و گونه پستانداران و گياهي از اهمیت فراوانی برخوردار است.
این زیستگاه دارای 80گونه پرنده، 17گونه از پستانداران و بيش از 350 گونه گياهي و همچنین می توان به لك لك، عقاب طلايي، هما، قرقي، مرغ حق، كبك، قوچ، ميش مرغ و شغال که از گونه هاي شاخص و نادر زيستگاه عبدالرزاق است اشاره کرد . با ارتقای این منطقه وسعت مناطق حفاظت شده محيط زيست كردستان 4 برابر شد.
مناطق حفاظت شده بیجار (31 هزار هکتار ) ، بدر و پرشيان قروه ( 37 هزار هكتار )، عبدالرزاق سقز ( 45 هزار هكتار ) و كوهستان سروآباد ( 60 هزار هكتار ) مهمترین مناطق حفاظت شده استان کردستان محسوب میشوند .
لازم به ذکر است که در مناطق دیگر استان از جمله کوهستان سرواباد انواع پرندگان شكاري ، قوچ ، ميش ، گربه وحشي، سياه گوش، خرس قهوه اي ، پلنگ ، سگ آبي ، سمندر كوهستان و دو پاي فيروزه زندگي مي كنند. و در منطقه بدر و پریشان قروه نیز پرندگان شكاري ، انواع پستانداران، شغال، كفتار و گرگ زندگي مي كنند .

منطقه حفاظت شده عبدالرزاق سقز

شعری برای ...

وشه كاني شيعري ئه مشه و

ره وه كۆترێكي سپين

له به نديخانه ي سنگما، سه رسام ئه ژين

ده نووك ، له زامم وه رئه ده ن

ئاگر، له هه ستم به ر ئه ده ن

ئه يانه وێ،

ده روازه كه ي سنگم له ق كه ن ،

له ده لاقه ي زامێكه وه

رزگار بن و تاراي شيني ئاسمان شه ق كه ن ؛

به ڵام ! دوو دڵم ، نازانم ،

له به ر په نجه ره ي كام كچا،

به ره ڵڵاكه م ، كۆتره كانم ؟

له دواي ئه وه ي

خۆشه ويستم ،

په نجه ره ي خۆي لێ داخستم !

              ***

ئه زانم ، ئه مشه و، ژانه كه م

هه ورێكه ، باراني پێيه

هه ر دڵۆپێك له و بارانه ش

هه گبه يه كي پڕ ئاوازي بێ گرێيه !

به ڵام ! دوو دڵم ، نازانم

به سه ر كام كێڵگه ي تينوودا، تێر ببار م؟

بۆ شه وي تاريكي كام قژ

چراي هه ستم

بسووتێنم و چه پكێك رووناكي ببه ستم ؟

له دواي ئه وه ي

خه رماني خه وني مناڵي

گه رده لولي شين ، رايماڵي !

           ***

ئه توانم ئه مشه و، ژانه كه م

بكه م به رسته بازنێك ،

بازنێك

خه وني مه چه كي

خانزاد بووبێ!

شاعيرێك ، داينه ڕشتبێ، بۆ شاژنێك

به ڵام ! دوو دڵم ، نازانم

بۆ كام مه چه ك ، له دايك بن ، بازنه كانم ؟

له دواي ئه وه ي

كۆتري مه چه كي سپي خۆشه ويستم

بێ ماڵ ئاوايي ، به كڕي ،

له شه قه ي باڵي دا، فڕي !

 

شعر : استاد عبدالله پشیو دیوان شه ونامه ی شاعیریکی تینو

پوزش از کاربران

متاسفانه چند روزه این وبلاگمون قاطی کرده و هر کاری هم میکنیم با این اکسپلورر کنار نمیاد که نمیاد ...

به هرحال دوستان باید ببخشند سعی میکنم مشکل رو حل کنم اگه بشه اگر هم نشد ...یا باید یه وبلاگ جدید بسازم یا اینکه دست از وبلاگ نویسی بردارم ...

البته احتمالا کار انگلیسی هاست شایدم رژیم صهیونیستی البته از آمریکای جنایتکارهم نمشه غافل شد !!!

دیدن ما هی با سلام و صلوات مطلب مینویسیم دیگه این موضوع را بر نتافتند و فکر کردن به یکی از پایگاههای بسیار استراتژیک جمهوری اسلامی دارن حمله میکنن ...

به هر حال فعلا بدرود تا بعد ....

 

هه ی نار ( ترانه کردی استاد مظهر خالقی )

تقدیم به دوست کرمانشاهی خوبم که با شنیدن این موسیقی ها یاد عشق و عاشقیش میوفته !!!! و ممنون از لطفهایی که نسبت به من داره.

البته یه امانتی پیش من داره که اگه بازم اذیت بکنه دیگه دیگه ...یعنی خیانت در امانت ! این یک تهدیده تکرار می کنم این یک تهدیده ! من این موسیقی رو هر روز چند بار گوش می کنم

 

خوشم ئه وی به قه د جوانیت   

زیاتر له وه ی خوت ئه یزانی

گیروده ت بوم خوشت ئه یزانی

خوشم ئه وی به قه د چاوم

به قه د دلی هه لگیرساوم

هه ر توم ئه وی هه تا ماوم

هه ی نار هه ی نار باوانم یار

هات و رویی یار به لنجه و لار

دیسان ده رکه وت گه ردن ناسکه

وه نه وشه بو زیوین باسکه

ئه ی هاوار چه نده یار ناسکه

هه ی نار هه ی نار باوانم یار

هات و رویی یار به لنجه و لار ...

 

 

آبشار زیبای شلماش کردستان

له پردی سور به و لاوه ... ( نمی دونم چرا با دیدن این عکس هوس گوش دادن به این ترانه رو کردم با اینکه می دونم خیلی هم از هم فاصله دارند )

آبشار شلماش

جهت دریافت سایز بزرگتر این عکس اینجا کلیک نمایید .

این سه عکس از زاویه های دیگری ایست . حتما ببینید  .

عکس اول

عکس دوم

عکس سوم

 

 

آنفولانزای انسانی بدتر از آنفولانزای خوکی  !!!!

بحث های زیادی در این مدت شده است و هموطنان زیادی به ویروس نوع A یا همان انفولانزای خوکی مبتلا شدند و تعداشون به یک عدد 3 رقمی رسیده و متاسفانه در شهر منهم سه مورد از این حاجی ها ! که به غیر از خیر و برکت هیچی برای مردم ما ندارند و قدم مبارکشون رو باید بروی چشم گذاشت چرا که از سرزمینی مبارک و پر خیر و برکت همچون عربستان و شهرهای عاری از پلیدی آنجا بازگشته اند !!!!!!!

گاهی زمزمه می شود که سفر عمره ماه رمضان و حج تمتع رو کنسل کنند که مردم غیور و مسلمان و متدین ما بشدت با اینگونه صحبت ها برخورد می کنند ! مگر ممکن است که به خاطر چند ویروس ناقابل از زیارت عربستان گذشت ؟ مگر شما از بلاد کفر آمده اید ؟ و از این حرفها ...

صحبت از کنسل کردن حج همانا و کفران نعمت و کفر گویی نیز همانا

اگرچه حجاج نورانی ما به حمام و مکانهای بهداشتی نمی توانند بروند  و در این مدت زیارت ویروسها و میکروب های ریز درشت طمع در انبارهای چرک و بوی های بهشتی  دوستان می نمایند اما آنفولانزای خوکی مگر می تواند در برابر موج ایمان و ستون های بتونی اعتقادات مردم مومن ما بایستد ؟ پس همه با هم مرگ بر خوکها را سر می دهیم تا مشت محکمی بر دهان یاوه گویان آمریکا زده باشیم .

چی رو چه ربطی داشت ؟ مگر ممکن است بحثی در مملکتمان پیش بیاید و پای شیطان بزرگ در بین نباشد؟

پس مرگ بر آمریکا و درود بر آنفولانزای انسانی

 

تست هوش :

منظور شاعر از آنفولانزای انسانی چیست؟

 

در پاسخ به با یکی از نویسندگان سایت شارنیوز

این پاسخ در خطاب به فردی ایست که خبر بحث شده را درج و پاسخ را در این وبلاگ نوشته است و این مطالب در خطاب به مجموعه شارنیوز نیست . سایت شارنیوز در این چند سال فعالیت چهره خوبی از خود در اذهان عمومی و بین شهروندان بر جای گذاشته است . من از این متاسفم که شاید یک نفر از این مجموعه با این سهل انگاری باعث زیر سوال بردن تمام مجموعه شارنیوز شود .

دوستان عزیز من محترمانه تر از همیشه این مطلب را برای شما عنوان کردم و انتظار این جواب را از شما نداشتم ، در جایی که شما از قول من  که تنها مسئول اینگونه مسائل در هیئت هستم ( به عنوان روابط عمومی و کمیته فرهنگی ) می نویسید به گزارش خبرنگار شارنیوز به نقل از هیئت کوهنوردی سقز جایی برای دفاع وجود نخواهد داشت !

من این سوال را از شما داشتم که چه کسی از طرف هیئت مصاحبه می کند و شما با کدامیک از اعضای هیئت صحبت نمودید که آن را در سایتتان می نویسید . و آیا کپی کردن متن تایپ شده توسط من را با نام خبرنگار شارنیوز کاری به دور از اخلاق حرفه ای نمی دانید ؟

این فرد  در کامنتش نوشته است : خبر از بولتن داخلی دولت برداشته شده بود و لزومی به درج منبع در این مورد نیست. توصیه اینکه با استعدادی که شما داری حیف است یک سایت باز نکنی!

در هر صورت باید نام منبع را صحیح وارد می نمودید در ضمن شما منظورتان از بولتن داخلی دولت چیست ؟ آیا منظورتان خبرگزاری ایرنا ست ؟ در صورتی که هر کسی تفاوت بولتن داخلی را با سایت می داند !!!

حتی اگر از سایت دولتی ایرنا هم این خبر را بر داشته باشید باید نام منبع را بنویسد اما شما نوشته اید (به گزارش خبرنگار شارنیوز به نقل از هیئت کوهنوردی سقز) . شما اگر از ایرنا و یا ناوه ندی هه والنیری سه قز و یا آروکمپ خبر را برداشته اید چگونه به خودتان اجازه می دهید که نام خبرنگار شارنیوز را می نویسید ؟ و چگونه اظهار می کنید در این خصوص لزومی به درج منبع نیست و اگر لزومی نیست چرا آن را به خودتان نسبت می دهید ؟

در ضمن در مورد استعداد من گفته بود که باید عرض کنم چون من این فرد را خارج از مجموعه شارنیوز می دانم زیاد به صحبتهایش اهمیت نمی دهم اما این نکته برای شما باید از اهمیت زیادی برخودار باشد چون اگر قرار باشد هر بحثی و هر فردی از قول هیئت و ... نقل قول نماید که سنگ روی سنگ بند نخواهد شد . شما اگر به سایت های دیگر نگاهی بیاندازید هیچگاه از کسی نقل قول غیر معتبر وغیر موسخ نمی کنند و فقط این مورد توسط این فرد در شارنیوز انجام می شود . در آخر بازهم تاکید می کنم امیدوارم چنین افرادی در شارنیوز باعث سوء برداشت در مورد کل مجموعه شارنیوز نشود . 

هواره گیان هواره ( ترانه کردی از استاد مظهر خالقی )

یه مدته که سری کامل ترانه های استاد خالقی رو گیر آوردم ( البته با یه واسته از خود استاد خالقی گرفتم ) بعضی از این ترانه ها رو افراد خیلی معدودی شندین و فقط افرادی که تا حدودی  با ایشون در ارتباط بودن شنیدن این ترانه یکی از ترانه هایی هستش که کمتر شنیده شده و یا اصلا نشنیدن و یکی از قدیمی ترین ترانه های ایشون هستش که من خیلی دوست دارم .

 شه ویکی ساردی زستان                   دور بووم له کوری دوستان

له به زمی مه ی په رستان                  له ده نگی دیده مه ستان

هه واره گیان هه واره                          ساز بچینه هه واری

سه فه ریکم که وته به ر                      چیت بو بینم به دیاری

***

تا تو هاتی به هار هات                        بونی گول و گولزار هات

که یاری چاو خومار هات                      ده رمانی ده رده دار هات

هه واره گیان هه واره                          کاتی گول و گولزاره

له داوینی کوساران                            سه ر بخه ین وه کوو ده ماره

***

بانگم که باغی سیوان                        بزه ت بیته سه ر لیوان

زولفت به شنه ی بای شیوان               خه م با بردی له نیوان

هه واره گیان هه واره                          سازبین بچینه هه واری

گولان بچینین له بناران                      بیده ین به یه ک به دیاری

 

هه وار ملا محمد  به پرسپولیس پیوست ... ( که ای کاش به استقلال می پیوست )

بی ارتباط با کوهنوردی

هوار ملا محمد بازیکن اهل هه ولیر ( اربیل ) عراق به تیم فوتبال پرسپولیس پیوست.


هوار ملا محمد هافبک چپ مطرح تیم ملی عراق با عقد قراردی یک ساله به تیم فوتبال پرسپولیس پیوست.
هوار ملا محمد ظاهر زیباری متولد 1981 بوده و فصل قبل در تیم آنورتیسوس قبرس بازی کرده و در 24 بازی موفق شد 6 گل به ثمر برساند و با این تیم به مقام سوم لیگ قبرس برسد. هوار سابقه گل زنی در لیگ قهرمانان اروپا به پاناتیناکوس یونان را داراست.
هوار ملا محمددر تیم‌های النصر لبنان و العین امارات نیز بازی کرده و  از سال 2001 برای تیم ملی عراق بازی کرده  و  در 77 بازی 17 گل به ثمر رسانده است.
امروز مدیربرنامه و وکیل ایشان با حضور در باشگاه پرسپولیس و هیات فوتبال قرارداد رسمی هوار را به امضاء رساند تا وی در لیگ نهم سرخپوشان را همراهی کند .

خبر از سایت ورزشی آروکمپ

هه وار ملا محمد بازیکن تیم ملی عراق


وقتی که به خداوند نزدیک می شوی !

وقتی یه نفر به خدا نزدیک میشه و به اوج درجات ایمان و مقاربت با خدا می رسه ، وقتی یک نفر به اوج عرفان و بزرگی می رسه می دونید چی میشه ؟

عطریانفرابطحیشجاع میشه ، پرو می شه ، عوضی میشه ، عطریان فر و ابطحی میشه ...

من همیشه گفتم ایران مملکت گل و بلبله دوستان اعتراض می کنن !!! بر عکس صدا و سیما که خیلی تعجب کرده ودوستان مبهوت من اصلا از این جریانات متعجب نیستم چرا که اگر اینگونه نبود باید تعجب می کردیم  !!!

دو حالت داره که این جریانات پیش اومده یا ملت رو خیلی هالو گیر آوردن یا بازم همون ملت و هالو گیر آوردن ؟

ببینید این زر که می گن چیکارا که نمی کنه ، به قول یارو گفتنی :

 یک دو سه قطره زر زرد زر سرخ

 افسونگر خناز برنگ می و عناب

که چون هست طلا زرد به اثنی عشر و میل سیاحت به سرو عزم سفر در دل و

لیکن همه گویند که خرج سفرو ماندن و خوش بودن در ملک اروپا بسیار گران است ...

این آتیشا همش از گور ........ بلند می شه که البته ضمن احترام خدمت با حکمت با حشمت باشوکت با صولت

صاحب کرم عاقبت اندیش فرنگی وش نیکو روش نیک خصال ملک آباد و قدر قدرت الحاج معیر ملک ابن ممالک باید بگم عجب داستانی واسمون درست کردی که خدا بگم چی کارت کنه .

 ای ……. ! ای بر مقبره ات نور ببارد

 

عطریان فر : به درک اگر جامعه بد می گوید .

 20:30 امشب داغ داغ بود امشب بازهم شاهد خیمه شب بازی بودیم و بازهم داستان های تکراری که در تمام ورق های تاریخ ایران و جهان بارها ی بار شاهد آن بودیم . دوستان قبلا گله کرده بودند که این انتخابات دست از سر تو برداشت تو چرا ول کن نیستید ؟

کاظم فریدیان امشب انتخابات تا حدودی بی ارتباط به کوهنوردی نبود . چهره ای که بارها در بین متهمان به نمایش گذاشته شد ، چهره آشنای همیشه متهم آقای کاظم فریدیان بود که البته بسیار هم از دیدن ایشان ناراحت شدم و از یک طرف به عنوان نمایند جامعه کوهنوردی در بین دوستان سبز برایش آرزوی موفقیت می کنم . البته فکر نمی کنم قاضی دادگاه از اون پرچم رنگی که آرم را برداشته بود اسم زیبای ایران رو نوشته بود خبر داشته باشه اما با ریشی که گذاشته بود امیدوارم از مواضعش همچون ابطحی و عطریانفر بر نگشته باشه ...

البته با شناخت نصفه و نیمه از ایشان بعید است که تغییر موضع داشته باشه _ باری _ خیلی دوست داشتم بعضی از چهره های دیگر رو اونجا ببینم نمونش همین آقای احمد پور که از کله گنده های ستاد مرکزی میر حسین موسوی بود . یه مدته رفته و پیداش نیست امیدوار بودم اونجا ببینمش که نشد !!! ( متاسفانه )

البته ظاهرا به فکر خروج از کشوره که تا نرفته گزارششو رد کنم بگیرنش در نره !!! احتمالاً این جریان تحصیلات خارج کشور بهانه است اما ما خودمون این کاره ایم داداش !!!

اون وقت که جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت بود ؟

 

پاسخی کوتاه به دوستی به نام حمید

حمید عزیز یا هر اسم دیگری که دارید . دوست من بله چنین افرادی در شهر من هم هستند و تعدادشان نیز کم نیست . اما دلیل اینکه من آن عکس را سانسور نکردم و دقیقا اسم شهر را برده ام به چالش کشیدن کوهنوردان و ورزشکاران شهر شما نیست . اما این دوستان خودشان اسم خود و شهرشان را بزرگ نوشته اند چگونه از من انتظار داری چیزی که آنان نوشته اند را سانسور کنم . شما اگر گلایه ای دارید از آنان بکنید تا آنها اسم شهرتان را ننویسند و چیزی که مشخص است این است که شهر شما 99 درصد از ورزشکارانش انسانهای خوب با فرهنگ و مترقی هستند اما گاهی اشتباهاتی و یا سهل انگاری هایی می شود و آنهم می توان گفت طبیعی است اما تکرار نکردنش مهم است که من به آن امیدوارم ...

امیدوارم شما که به این مسئله حساس هستید در مورد دوستانی که چه در شهر من و یا هر جای دنیا چنین سهل انگاری هایی می کنند تذکر دهید .

( دوست عزیز با توجه به مکانی که اقامت دارید و زمان ورود به وبلاگ من شما اهل این طرفها و آن شهری که فرمودید نیستید  فقط خواستم این را عرض کنم که نگی نفهمید )

ایام به کام

مرزبانان غیور ایران

زباله های زیر پاسگاه مرزیعکس رو نگاه کنید ! چی می بینید ؟

چند وقت پیش به منطقه مرزی دالانپر رفتیم و به قول دوستان نیشمون تا بنا گوشمون باز بود از بس مناظر زیبایی رو می دیدیم و لذت می بردیم . اما در اون طبیعت بی نظیر زیر پاسگاه مرزی باید شاهد این صحنه ها باشیم . دره ی زیبا یی که زیر پاسگاه بود رو برای مسیر انتخاب کردیم که ای کاش نمی کردیم این دره دقیقا مرز ایران و عراق بود و ما روی نوار مرزی حرکت می کردیم . ابتدای مسیر چند بطری آبمعدنی دیدیم و تصمیم گرفتیم اینها رو جمع بکنیم و محیط رو یه کم تمیز کنیم اما چند قدم آنطرف تر یک بطری دیگه و بعدی و بعدی ...

بعد از اینکه مطمئن شدیم نمی تونیم اینها رو جمع بکنیم تصمیم گرفتیم حداقل اونها رو بشماریم ، یکی دوتا ، سه تا ، 10 تا ، 20 تا ، 50 تا ، یه لحضه یکی از دوستان اشاره ای به منظره ی بالای سرمان کرد و گفت اونجا رو ببینید !

کل منطقه از بطری پوشیده شده بود و چند گیاهی از بغلش زده بود بیرون که یاد مون نره اینجا زمانی چمن بود چشمه و ...

گاهی حسرت شعور یک سگ و یا گربه رو می خورم و به گربه ای که هرازگاهی توی حیاط رفت و آمدی دارد حسودی میکنم . ای کاش بعضی آدمها ذره ای از شعور این گربه رو به ارث برده بودند . خیلی ساده است اگر به محیط زندگی شون نگاه بکنیم هیچ حیوانی محط زندگی و اقامت خودش رو به زباله دونی تبدیل نمی کنه !

تا حالا دیدید یک گربه جایی که زندگی می کنه کثیف بکنه و آیا هرگز توی لانه اش خرابکاری کرده یک سگ چطور و یا خرس و ... آدم ها چی ؟

" مرز داران غیور و سربازان دلیر ایران زمین " جمله ای که حالم ازش بهم می خوره وقتی چنین صحنه ای رو به یاد میارم . اینها از امنیت کشور دفاع می کنن !؟

 باید بنشست و الفبای زندگی سگی که هزاران بار از این درک و فهم با ارزشتر است را آموخت . باید آموخت و آموختن مرز ندارد !

نظر سنجی

نظر سنجی چند روز پیش یک نظر سنجی در سایت مرکز خبر رسانی سقز دیدم و در مورد بزرگترین و مهمترین جشن شهروندان سقزی پرسیده بود و نتیجه ی این نظر سنجی به نظرم جالب بود که  بازتاب داده شود ...

 

 

 

 

 

 

 

مبعث : ۱ درصد

ولادت حضرت محمد : ۲ درصد

قربان : ۱ درصد

فطر : ۱۵ درصد

نیمه شعبان : صفر درصد

نوروز : ۸۰ درصد

در این نظر سنجی ۲۰۱ نفر تا بحال شرکت کرده اند ...

 

هاته خوار ( ترانه کردی )

ترانه ای از استاد مظهر خالقی

( زۆری لێ پاڕامه وه                ئاوڕێکی لێ دامه وه

به یه کجار که و تم و               تێکیه و پێچامه وه

یار هاته سه رینم                    چاوی که وت به برینم

گیان گه ێبوه به ر بێنم              یه خه ی لادا بی بینم ) (1)

                              * * * 

هاته خوار دێته خوار               زه مانه چاو خومار

خانمی چاو که ژاڵ                  خودایه چه نده جوانه

ئه ی ساکی هه ڵگرتوه             ئه چێ بۆ شاری بانه

شار له دوای باڵای ئه و           چوڵ ده بێ وه ک وێرانه

                              * * * 

یار خۆی رازانه وه                 دیاره له سه ر بانه وه

جه حێلان هاتنه ده ر               بۆی که وتنه کۆڵانه وه

بای شه ماڵ لێ دا بوو             چه تری له سه ر لادابوو

ئه گریجه جوانه که ی              له رومه تی ئاڵابوو

                              * * * 

هاته خوار دێته خوار               زه مانه چاو خومار

خانمی شه ده لار                    زه مانه چه نده جوانه

ئه ی ساکی هه ڵگرتوه             ئه چێ بۆ شاری بانه

شار له دوای باڵای ئه و           چوڵ ده بێ وه ک وێرانه

                             * * * 

لێو ئاڵی گۆنا سوور                 قه د باریکه ی وه ک بلوور

هه ر ئه بێ هی خۆم بی           یان له نزیک یان له دوور

سه ر گۆنا که ت سێوێ           ناسک و لا سووری سه رده شت

با لێومی له سه ر نێم               دنیام لێ بێ به به هه شت

                             * * * 

هاته خوار دێته خوار              خانمی  چاو خومار

به خه نده و له نجه ولار           خودایه چه نده جوانه

ئه ی ساکی هه ڵگرتوه             ئه چێ بۆ شاری بانه

شار له دوای باڵای ئه و           چوڵ ده بێ وه ک وێرانه

 

(1)   : دیوان شعر پیره مێرد (ص 161)

 

گزارش صعود کانون کوهنوردان اوراز مهاباد به نه که روز  (nakaroz)

ساعت 6 روز پنجشنبه 1/5/1388 من و آقای عبدلی منتظر بودیم که بچه های کانون برسن حدوداً 6:10 بود که مینی بوسشون رسید و ما هم به آنان ملحق شدیم چند نفر از دوستان رو می شناختم آقایان ( جمال عزیزی سرپرست برنامه ، حسن سینا رئیس کانون ، کیان ، رضا ، obama  ) و بقیه دوستان از این تیم 18 نفره رو متاسفانه نمی شناختم .  بعد از اومدنشون به طرف جاده بانه راهی شدیم و در روستای میرده مسیر رو در جاده ی های تو در توی منطقه ادامه دادیم جاده ای که در کنار رودخانه ی ای که بسیار از آن گذشته بودیم و به ارتفاعات منطقه راه داشت می گذشت. پس از رسیدن به قبغلوجه و پایین آوردن کوله ها و ابزار هاشون و پارک مینی بوس در جاده مالرو آنطرف روستا مسیر رو ادامه دادیم و پس از حدود نیم ساعت در این جاده در کنار باغهای سیب و گلابی و ... به منطقه ای سرسبزتر که چشمه ای گوارار نیز در آنجا بود رسیدیم . و مشغول چادر زدن شدیم . بعد از چادر زدن در ساعت 8:30 منتظر عده ای از دوستان شدیم که به روستا برگشته بودند و پس از بازگشتشون همگی در کنار چادرآقای عزیزی جمع شدیم و به صرف شام پرداختیم . دوستان عمدتا به چادرهاشون برگشتند و ما هم به گوشه ای رفتیم و تا دیر وقت به صحبت نشستیم ( البته آنها به گوش نشستند و من به صحبت نشستم !!!! ) بعد از این بحث های یک طرفه به چادر رضا و کسری رفتم و تا نیمه های شب نگذاشتیم حتی یک نفر بخوابه و حتی بعد از خواب ماهم یک سگ مزاحم با پارس کردنش مانع از خواب شد تقریبا هیچ کس نخوابید !

  فردا همه ما رو نفرین می کردند که چرا دیشب نگذاشتید که ما بخوابیم البته من خیلی خوش خوابم اما حضور دوستان مانع از خواب شده بود و به ضرر خودشون تموم شد در ضمن نباید از تقصریات رضا هم گذشت !

ساعت 5 بیدار شدیم و حدوداً 6:20 در مسیر پاکوب مسیر را ادامه دادیم و بعد از حدود 1 ساعت به منطقه ای رسیدیم که با توجه به فصل صعود نسبتا جای قشنگی بود و مقداری با روستائیان منطقه که در مزرعه ی مرتفعشان  خانه ای ساخته بودند به گفتگو پرداختیم و با لبخند بر لب آنجا را به قصد قله ترک کردیم . ساعت حدود 10 به قله ی فرعی نه که روز ( nakaroz) رسیدیم و پس از چند لحضه استراحت به طرف قله که چند نفر از کوهنوردان سقزی هم در آنجا حضور داشتند رسیدیم و در مورد ارتفاعات سقز و کوههای اطراف و همچنین روستا ها و اسامی این منطقه به بحث نشستیم .

حدود یک ساعت در قله نه که روز ماندیم و به طرف چشمه معروف کوه نه که روز که آب بسیار سرد و گوارایی دارد رفتیم که در آن ساعات روز و نوشیدن آن آب خنک لذتی دو چندان داشت . سپس برای صرف ناهار به مزرعه و باغ نزدیک چشمه رفتیم و چندی را در انجا ماندیم و به خوردن میوه های متنوع تابستانی که نسبتا فراوان هم بود پرداختیم  متاسفانه مجبور بودیم دست پخت وحشتناک رضا را تحمل کنیم و هنوز هم نمی دانم که چه بود ولی چون گرسنه بودیم لنگه کفش در بیابان هم غنیمت بود . ساعت حدوداً 4 به طرف محل شب مانی در ابتدای مسیر بازگشتیم و یک ساعت نیز در آنجا برای شنیدن اشعار زیبایی که توسط یکی از کوهنوردان ( آقای تالانه ) خوانده می شد گوش دادیم . پس از بازگشت به روستای قبغلوجه به طرف شهر سقز حرکت کردیم ...

البته قسمت های بسیار زیادی از صحبت ها و ... حذف شده البته به خاطر (اوباما ، کیان و رضا ) که یکی طلبشان تا یه بار دیگه بیان سقز جبران کنیم !

در نهایت از تمامی دوستان و مسئولان کانون کوهنوردان اوراز مهاباد تشکر می کنم و تبریک به خاطر تشکل خوب و صمیمیشان و آرزوی موفقیت بیش از پیش و تداوم راه شان . بدون شک یکی از بهترین تشکلهای کوهنوردی کشور هستند .

دوستانی که خیلی بهشون زحمت دادیم و ما رو با لطفشون شرمنده کردند :

آقای جمال عزیزی ( سرپرست )

آقای حسن سینا ( رئیس کانون )

آقای محمد خضری

آقای رضا بایزیدی

آقای کیان صدقی

آقای اوباما ( آرش)

آقای کسری قاضی

آقای جعفر .....

آقای تالانه

آقای حسین ...

آقای حسین ...

آقای حسین راننده

خانم خدیجه ......

خانم سحر.....

خانم بیان ......

و دوستان دیگر که متاسفانه نامشان را فراموش کردم .

 گزارش خبری سایت آروکمپ

ناوه ندی هه والنیری سه قز

گزارش صعود وبلاگ کانون کوهنوردان اوراز مهاباد

گزارش تصویری برنامه