پیمایش ییلاقهای تخت ( هورامان تخت به هجیج )

گذر از ییلاقهای تخت از خیلی جهات همیشه برایم جذاب و دیدنی بوده که شاید نتوان چنین برنامه ای را در هیچ کجای کشور اجرا کرد . ییلاقهایی که مردمانی سختکوش در ان زندگی می کنند با معماری دیدنی و فرهنگی غنی و اصیل ! چند روز گذشته در معیت دوستانی عزیز در این مسیر دیدنی بودیم . خاطرات ، لبخند ها ، مناظر بسیار زیبا و خنده هایی از سرشوق و دوستی تمام چیزهایی بود که به یادگار با خود به شهر آوردیم . 

از همان ابتدا که در هتلی در زریبار به دیدار کیومرث بابازاده رفتیم تا باران بی سوالی که هی می بارید و تالاب زریبار را به زیباترین شکل ممکن آراسته بود تا گذر از جاده های پرپرچ و خم گردنه ی ته ته به همراه ایشان اقامت در هتل هورامان تخت و نظاره کردن باران زیبایی که گاه آنچنان شدید می بارید که یک متری را به زور می توانستیم ببینیم . غروب روز چهارشنبه همه چیز به یکباره عوض شد ، آسمان صاف و آبی ، طبیعت بدون غبار و مطبوع ، خنکایی که روح آدم را جلا می داد و رگه هایی از مه که در لابلای صخره های کوهستان تخت زبانه کشیده بودن همچو یک تابلوی بی نظیر ما را سرخوش از یک برنامه ی زیبا می کرد . 

پس از یکی دو ساعت فواد رضا پور به اتفاق پدر عزیزش و همچنین فاطمه مشتاق و علیرضا رضا پور به ما پیوستند . چندی در لابلای کوچه های شگفت انگیز هورامان تخت به تحسین معماریشان پرداختیم و گامهایی که گویی در سرزمینی گذاشته ایم که پر است از ریشه های اصیل ایرانی ، ریشه هایی که اکنون کمتر در این سرزمین شاهدش هستیم . 

شب را در خانه ای که ایوانی داشت به وسعت مهر و زیبایی رو به باغهای انار و روستای هورامان سپری کردیم . و صبح پس از بگو بخندهایمان راه کوهپیمایی را در پیش گرفتیم . از همان گردنه ی نخست کوه تخت با گرفتن عکسهایی راه را آغاز کردیم و از دور تک درختی دیدیم که پایان تلاشهایمان را در روز نخست علامت می زد . نمی توان به وصف طبیعت پرداخت اما هرچه بود ما سرمست کرده ، سرمست از این همه زیبایی از باغهای بی نظیر تا تک درختانی که هرکدام شکوه مند و استوار به ما خوش آمد گویی می کردند . هرچه بود مثل روئیایی تمام نشدنی در ذهنمان حک شد تمام مسیر در گفتگو بودیم گاه می خندیدم و گاه حیرت زده از وجود این طبیعت زیبا در جایی که کسی تصورش را نمی کرد . در همین حال زانیار عزیز هم به ما پیوست پسری از دیار خوبان ، بی ادعا و دوست داشتنی که مصمم برای دیدار دوستان شتابان به ما رسید درست جایی که انتظارش را نداشتیم . کمی سربه سرش گذاشتیم و به راه خود ادامه دادیم . در هر یال و هر گذری آنچنان مناظر برایمان غیر منتظره بود که نمی توانستیم لب به تحسینش نگشاییم . شاید این تکرار مکررات است اما بازهم باید گفت نمی توان مناظر را توصیف کرد باید رفت و لمس کرد ، نفس کشید و لذت برد ...

شب را به قول آقای بابازاده در شاهنشین گذراندیم رو به کوهستان شاهو با دره ای عمیق که عمقای آن بیش از 2000 متر بود و رودخانه ی سیروان حماسی که پیچ و تاب می خورد و دلربایی می کرد . 

سیروان برای ما کردها پر است از حماسه پر است از حادثه هایی تلخ و گاه شیرین ، سیروان همیشه برای ما مقدس بوده و همیشه رنگ و بوی آن جوانان پر شور را دارد که سر فرود نیاوردند و به آغوشش پیوستند تا برای آرمانشان کوچکترین باجی ندهند . سیروان را همیشه به عنوان یک رود مقدس برای ملتم می ستایم . و یاد حماسه افرینانش تا ابد در دل مردم کرد جاودانه خواهد ماند . 

پس از فرود از ییلاقهای روستا ناو و گذر از روستای هجیج و داریان وداعی تلخ با دوستان عزیزمان ما را از هم جدا کرد من و زانیار به نودشه رفتیم و دوستان مان به پاوه و کرمانشاه ! 

از همراهی دوستان عزیزم سپاسگذارم از کیومرث بابازاده ی عزیز که همصحبتیش و خاطراتش برایم بسیار ارزشمند بود تا فواد رضا پور و پدر عزیزشان که براستی حضورش مفید و دلگرم کننده بود ، فاطمه مشتاق عزیز که دومین همسفریش را تجربه می کردم تا علیرضا رضا پور خنده رو که از ابتدا تا انتهای برنامه شوخی هایمان تداوم داشت و زانیار گرامی 

روستای هانه گرمه له ( آخرین روستای ایران در مرز اقلیم کردستان)

سد دربندی خان و دشت شاره زور ( اقلیم کردستان)


روستای هورامان تخت از ارتفاعات تخت 

کوهستان تخت و بخش ابتدایی مسیر حرکتمان

بخشی از ییلاقهای مسیر

کوه شاهو و تک درختی زیبا چقدر  این تک درخت زیبا بود

بخشی از مسیر

ییلاق کلجی

شاهو 

حرکت در مراتع سرسبز و خالی از احشام از زیبایی های فراموش نشدنی این برنامه بودند ...

محل شب مانی و فرود طولانی به روستای ناو و رودخانه ی سیروان

روستای ناو

پی نوشت : عکسهای دوربینم همه از بین رفت و چقدر تاسف خوردم اما ناچارم این گزارش را از دیریچه ی دوربین فواد رضا پور تقدیم حضورتان کنم . 

دیدار شوق ...

پس از توفان 

پس از تندر

پس از باران

گل آرامش ، آوازی 

به رنگ چشمهای روشنت دارد

نسیمی کز فراغ باغ می آید 

چه خوش بوی تنت دارد 

من اینک در خیال خویش خواب خوب می بینم 

تو می آیی و از باغ تنت صد بوسه می چینم

عکس: هورامان 

پی نوشت: در سفرهام به هورامان هر بار که می دیدمش عمیق من رو جذب خودش میکرد . برای لحظاتی از دور به تماشایش می نشتم انگار از میان تمام درختان و جنگل آنجا همین یک درخت بود که من را می شناخت و من هم ان را !

از دور عکسی به یادگار می گرفتم اما دلم تاب نمی آورد به نزدیک می رفتم درخت بی سوال و بی پاسخ ایستاده بود درشت درشت کلمات قصار می گفت . گاهی فکر میکنم که شاید من هورامان را به خاطر همین یک درختش دوست دارم . گاهی گردشگر ها از جاذبه های هورامان می پرسند انگار دلم می خواهد بگویم درختهایش ، یا نه یک درختی آنجاست خیلی زیباست و همین کافی است  ...

به قول حمید مصدق : 

و من همچون نسیمی از فراز شاخه ها پرواز می کردم 

تو را می خواستم ای خوب ، ای خوبی 

به دیدار تو من می آمدم با شوق 

با شادی ...


هورامان ، پایتخت گردشگری روستایی

کافی است یک بار گذرت بر کوچه پس کوچه های سنگی اش بیافتد تا معنی ساده زیستی و صمیمیت و هنر را در یک نگاه لمس کنی . مردم هورامان مردمانی سخت کوش و صمیمی هستند که پیشینه شان خود وسعت تاریخ این مرز و بوم است . هر ساله گردشگرهایی از سراسر کشور را همراهی می کنم و پا در راه های پر پیچ و تاب هورامان می گذارم و هر بار بیش از پیش برایم تازگی دارد ! 

هورامان یا اهورامان به معنی جایگاه اهورامزدا از آخرین مناطق ایران بود که به تسخیر و تجاوز فرهنگ اسلامی در آمد . مردم این سرزمین به زبان کردی و گویش هورامی سخن می گویند گویشی که بر اساس تائید کارشناسان زبانشناسی قدیمی ترین زبان حال حاضر کشور است که به واسطه ی صعب العبور بودن منطقه از هزاران سال پیش با اندکی تغییر باقی مانده است . اگر با پیر مرد های هورام با زبان اوستا سخن بگویی تا حد زیادی متوجه ی آن خواهند شد و این خود نشان دهنده ی کهن بودن این زبان دارد . 

معماری این منطقه نیز خود دارای جاذبه های فراوانی است و بی سبب نیست که هورامان را پایتخت گردشگری روستایی ایران می نامند . خانه هایشان با سنگ بنا شده است و بدون استفاده از ملات ! آنچنان دستی هنرمندانه این سنگ ها را بر روی هم بنا نهاده است که انسان را شگفت زده می کند ، دیوارهایی تراز و بدون خم استوار و مرتفع از اساتیدی بر می آید که تمام زندگیشان هنر زیستن در طبیعت است . این مردمان از جنس طبیعتند و هنرشان ساده زیستی و صداقتشان است. 

سیر و سفر در هورامان را نمی توان به یک سفر موکول کرد بلکه بند به بند راهایش و سنگ به سنگ کوهسارانش دیدنی است و خود هزاران سفر را می طلبد . اما برای آنان که قصد دارند در دامان اهورایی این خطه ی سرسبز بمانند هیچ چیز شگفت انگیز از اقامت در دل ییلاقهای کوهستانی اش نیست که نوای زنگوله ی رمه در دل کوهستان و همنوایی کبک های کوهی آنچنان انسان را سر شوق می آورد که دلت نمی خواهد آنجا را ترک کنی ، من همیشه آرزوی تنفس هوای چنین بهشتی را در دل می پرورانم و هر سال مشتاق تر از گذشته سرشار از لذتی وصف ناشدنی پای در هورامان می گذارم و هنگام وداع دستانم را به نشانه ی بدرود بالا می برم اما انگار فراموش می کنم دست هایم را پایین بیاورم شاید چشم انتظار درودی دیگر اند . 

زیبایی های هورامان را نمی توان توصیف کرد فقط باید رفت و برای مدتی از دنیای سرد و بی روح فاصله گرفت و عمیق نفس کشید و حریصانه چشم اندازهای بی بدیلش را نظاره کرد و سراسر وجودت از این همه زیبایی سیراب شود . این سفر شگفت انگیز را برای تمامی مخاطبان آرزو می کنم . 


پی نوشت: هورامان منطقه ای بسیار وسیع است که شامل بیش از هزار روستا می شود اما دو عکس نخست این مطلب مربوط به یکی از روستاهای ان است (هورامان تخت ) که صد البته روستاهای بی نظیر دیگر وجود دارند که نیازمند معرفی ویژه هستند که می توان از بلبر روستای شکیل و زیبای همان منطقه و روستای دیوزناو ، سلین ، ناو ، دله مرز و ... نام برد 

هورامان این روزها ...

زمستان را برای این مناظر بی بدیلش دوست دارم 

پیمایش خط الراس کوههای " تته هورامان "

خط الراس " تته " جزیی از خط الراس فنی و مرزی مریوان می باشد که همچون دژی عظیم خاک ایران و عراق را از هم جدا کرده است این خط الراس با مسافتی در حدود ۵۰ کیلومتر از روستای متروکه و مرزی " پیران " نزدیک روستای " سیاناو " مریوان شروع می شود که قله های " سورین " قله های " دالانی " قله های " تته " قله " تخت سان " قله " دالانی نودشه " را شامل می شود بطوریکه قله های اصلی سورین و دالانی در خاک عراق قرار دارند و آخر خط الراس به چشمه آب معدنی بل در نزدیک روستای هجیج ختم می شود و از آنجا بعد از دره رودخانه سیروان خط الراس عظیم شاهو با مسافت ۶۰ کیلومتر شروع می شود .

ادامه ی گزارش تصویری را در مشق کوه ببینید 

http://mkouh.blogfa.com/post-664.aspx

تو بزرگی مث شب ...

من باهارم تو زمین

من زمینم تو درخت

من درختم تو باهار

ناز انگشتای بارونِ تو ، باغم میکنه

میونه جنگلا تاقم میکنه .

تو بزرگی مث ِ شب

اگه مهتاب باشه یا نه

تو بزرگی مث شب ...


عکس : کردستان - هورامان - روستای پالنگان

شعر : شاملو

ارومیه را از این پس لطفا " اورمیه "  بخوانید !

"دوستان عزیز این پستی است که چند ماه پیش برای بکار بردن شکل صحیح املای شهر اورمیه منتشر کردیم . متاسفانه عده ای تعمدا و یا سهوا از بکار بردن املای صحیح اورمیه خورد داری می نمایند . لذا با انتشار مجدد این پست برای آگاهی دوستانی که در جریان امر نیستند اقدام نمودیم .
اور به معنی شهر و میه یعنی آبها اورمیه همانند اورشلیم ، اورفا،اورامان،اورمچو ( مرکز استان ترک نشین چین ) و ..."

 

پاراگراف فوق در یکی از صفحات پر بازدید فیس بوک نوشته شده بود که کمی من را خنداند و کمی هم باعث تاسفم شد . بله درست است اورمیه واژه ای صحیح است که در طول سالیان اسم آن به دلیل راحت تر تلفظ شدنش به ارومیه تغییر نام داد . و شاید ریشه ی این تغیر نام را بشود به اواخر دوره قاجار و اوایل پهلوی نسبت داد ...

حرکت مثبتی که در روزنامه ی مشخص شده به ان توجه شده است بسیار ارزشمند و پسندیده است اما نکته ی تاسف بر انگیز استدلال پردازی و ریشه یابی های دروغینی است که ما در طول تاریخ همواره شاهدش بودیم . بدون آنکه مطالعه ای داشته باشیم و بنا بر شنیده هایمان اقدام به انتشار مطالبی می کنیم که بدون هیچ پشتوانه و ریشه ایست .

حاضریم برای خود ریشه ای بیگانه بیابیم اما به اصل موضوع بی اعتناییم .

می خواهم در خصوص پاراگراف فوق نکاتی چند را برای تنویر افکار عمومی و شاید دوستانی که نسبت به نشر این گونه مطالب بی پایه اقدام میکنند کمی به خود آینده و ان ژست روشن فکرانه یشان را اندکی تغییر دهند .

در این متن عنوان شده که " برای دوستانی که آگاهی ندارند و در جریان امر نیستند اقدام نمودیم "

بسیار خوب میخوانیم تا آگاهی پیدا کنیم !!!

" اور به معنی شهر و میه یعنی آبها اورمیه همانند اورشلیم" نمی دانم نویسنده این متن از کجا چنین برداشتی نموده است که اور به معنی شهر است و میه به معنی آبها ؟ اما جهت اطلاع دوستان عرض نمایم :

اور شلیم اساسا بر خلاف تصور کاربران این صفحه که ان را کلمه عبری می دانند و اورمیه را نیز بر همین مبنا یک کلمه عبری میدانند باید عرض نمایم که اورشلیم واژه ایست از زبان اوگاریتی و قبل از حضور عبریان در این منطقه نام آن اوراشالیمو بوده است به معنی بنیاد شالیم . و پس از آن چون در زبان عبری اورشالیم به معنی باران صلح بوده است نام آن تغیری نکرده است .

و به هیچ عنوان بر خلاف تصور این دوستان اور به معنی شهر نیست و میه به معنی آب ! و با یک جستجوی ساده در ترانسلیت گوگل می توان ان را دریافت .

اورفا یکی از شهرهای جنوب شرقی ترکیه است که محل تولد عبدالله اوجالان رهبر کردهای حزب کارگران ترکیه است و در زمان های گذشته نام این شهر رها بوده است و به هیچ عنوان استدلال عبری بودن آن صحیح نیست . چراکه هیچگاه در این منطقه عبریان ساکن نبوده اند .و اورفا نیز نامی بسیار جدید است و آن ریشه ی دروغین صحیح نیست و ناشی از بی پشتوانه بودن ادعا دارد.

اورامان را متاسفانه بسیاری از مردم ایران به اشتباه به کار میبرند در صورتی که نام واقعی این منطقه هورا مان است و معنی ان بر عکس استدلال این دوستان جایگاه اهورا است . که این دوستان با خیالپردازی از ان به عنوان اور یعنی شهر و مان هم ...

شاید یک جستجوی ساده در همین اینترنت به راحتی بتواند به این دوستان روشنفکرنما نشان دهد که دنیا آنگونه نیست که برای همگان نمایش میدهند .

او رمیه از دو کلمه ی او به معنی آب و رمیه به معنی محل طغیان در زبان کردی گرفته شده است و برای سند سازی مطلب عنوان شده نیازی به خیالپردازی و نسبت دادن آن به عبریان و اورشلیم و ... کاری بس خنده دار است .

به راحتی می توان فهمید که چه تفکر کودکانه ای در پشت این متن نوشته شده در فیس بوک قرار دارد و چقدر متن بدون پشتوانه و ضعیف است و جای تاسفش تائید بسیاری از کاربران ان بدون لحظه ای درنگ و تحقیق است .

اما هدف از این پست صرفا بررسی این نوع نگاه به ظاهر روشنفکرانه است که در جامعه ی ما به وضوح می توان مشاهده کرد . این موضوع من را به یاد داستان خبر دادن ادیان گذشته از یک پیامبر آخر زمان می اندازد . بسیاری از مبلغین دین اسلام عنوان نموده اند که کتابهای آسمانی همچون انجیل و تورات از ظهور یک پیامبر خبر داده اند و از ان به نام احمد یاد کرده اند که شاید فقط انسانهایی که ذهنشان سوال برانگیزنباشد و همان چیزی که می شنود را بدون هیچ کند و کاوی و واشکافی می پذیرد می تواند بدون تحقیق بپذیرد . در صورتی که بنده تمام 4 انجیل را کلمه به کلمه مطالعه کرده ام و چنین چیزی به هیچ عنوان صحت ندارد و یک دروغ بسیار بزرگ است که شاید سخن گفتن از ان نیز جرمی بس بزرگ باشد .

در دیدار با کشیشی در اورمیه از وی صحت این موضوع را پرسیدم و عنوان کردم چنین چیزی را من در انجیل ندیدم آیا اونیز مانند من دست خالی برگشته است که وی نیز سخنان بنده را تائید نمود و عنوان کرد تمام طول عمرش را صرف مطالعه و اموزش انجیل نموده است اما چنین چیزی نه در روایاتشان وجود دارد و نه در کتابهایشان .

آری ما عادت گرفته ایم هر چیزی را می شنویم بدون ذره ای خردورزی و تحقیق بپذریرم خواه درست و خواه نادرست ...

 اورمیه را زین پس به جای واژه ی اشتباه ارومیه بخوانید و بنویسید