پیمایش ییلاقهای تخت ( هورامان تخت به هجیج )

گذر از ییلاقهای تخت از خیلی جهات همیشه برایم جذاب و دیدنی بوده که شاید نتوان چنین برنامه ای را در هیچ کجای کشور اجرا کرد . ییلاقهایی که مردمانی سختکوش در ان زندگی می کنند با معماری دیدنی و فرهنگی غنی و اصیل ! چند روز گذشته در معیت دوستانی عزیز در این مسیر دیدنی بودیم . خاطرات ، لبخند ها ، مناظر بسیار زیبا و خنده هایی از سرشوق و دوستی تمام چیزهایی بود که به یادگار با خود به شهر آوردیم . 

از همان ابتدا که در هتلی در زریبار به دیدار کیومرث بابازاده رفتیم تا باران بی سوالی که هی می بارید و تالاب زریبار را به زیباترین شکل ممکن آراسته بود تا گذر از جاده های پرپرچ و خم گردنه ی ته ته به همراه ایشان اقامت در هتل هورامان تخت و نظاره کردن باران زیبایی که گاه آنچنان شدید می بارید که یک متری را به زور می توانستیم ببینیم . غروب روز چهارشنبه همه چیز به یکباره عوض شد ، آسمان صاف و آبی ، طبیعت بدون غبار و مطبوع ، خنکایی که روح آدم را جلا می داد و رگه هایی از مه که در لابلای صخره های کوهستان تخت زبانه کشیده بودن همچو یک تابلوی بی نظیر ما را سرخوش از یک برنامه ی زیبا می کرد . 

پس از یکی دو ساعت فواد رضا پور به اتفاق پدر عزیزش و همچنین فاطمه مشتاق و علیرضا رضا پور به ما پیوستند . چندی در لابلای کوچه های شگفت انگیز هورامان تخت به تحسین معماریشان پرداختیم و گامهایی که گویی در سرزمینی گذاشته ایم که پر است از ریشه های اصیل ایرانی ، ریشه هایی که اکنون کمتر در این سرزمین شاهدش هستیم . 

شب را در خانه ای که ایوانی داشت به وسعت مهر و زیبایی رو به باغهای انار و روستای هورامان سپری کردیم . و صبح پس از بگو بخندهایمان راه کوهپیمایی را در پیش گرفتیم . از همان گردنه ی نخست کوه تخت با گرفتن عکسهایی راه را آغاز کردیم و از دور تک درختی دیدیم که پایان تلاشهایمان را در روز نخست علامت می زد . نمی توان به وصف طبیعت پرداخت اما هرچه بود ما سرمست کرده ، سرمست از این همه زیبایی از باغهای بی نظیر تا تک درختانی که هرکدام شکوه مند و استوار به ما خوش آمد گویی می کردند . هرچه بود مثل روئیایی تمام نشدنی در ذهنمان حک شد تمام مسیر در گفتگو بودیم گاه می خندیدم و گاه حیرت زده از وجود این طبیعت زیبا در جایی که کسی تصورش را نمی کرد . در همین حال زانیار عزیز هم به ما پیوست پسری از دیار خوبان ، بی ادعا و دوست داشتنی که مصمم برای دیدار دوستان شتابان به ما رسید درست جایی که انتظارش را نداشتیم . کمی سربه سرش گذاشتیم و به راه خود ادامه دادیم . در هر یال و هر گذری آنچنان مناظر برایمان غیر منتظره بود که نمی توانستیم لب به تحسینش نگشاییم . شاید این تکرار مکررات است اما بازهم باید گفت نمی توان مناظر را توصیف کرد باید رفت و لمس کرد ، نفس کشید و لذت برد ...

شب را به قول آقای بابازاده در شاهنشین گذراندیم رو به کوهستان شاهو با دره ای عمیق که عمقای آن بیش از 2000 متر بود و رودخانه ی سیروان حماسی که پیچ و تاب می خورد و دلربایی می کرد . 

سیروان برای ما کردها پر است از حماسه پر است از حادثه هایی تلخ و گاه شیرین ، سیروان همیشه برای ما مقدس بوده و همیشه رنگ و بوی آن جوانان پر شور را دارد که سر فرود نیاوردند و به آغوشش پیوستند تا برای آرمانشان کوچکترین باجی ندهند . سیروان را همیشه به عنوان یک رود مقدس برای ملتم می ستایم . و یاد حماسه افرینانش تا ابد در دل مردم کرد جاودانه خواهد ماند . 

پس از فرود از ییلاقهای روستا ناو و گذر از روستای هجیج و داریان وداعی تلخ با دوستان عزیزمان ما را از هم جدا کرد من و زانیار به نودشه رفتیم و دوستان مان به پاوه و کرمانشاه ! 

از همراهی دوستان عزیزم سپاسگذارم از کیومرث بابازاده ی عزیز که همصحبتیش و خاطراتش برایم بسیار ارزشمند بود تا فواد رضا پور و پدر عزیزشان که براستی حضورش مفید و دلگرم کننده بود ، فاطمه مشتاق عزیز که دومین همسفریش را تجربه می کردم تا علیرضا رضا پور خنده رو که از ابتدا تا انتهای برنامه شوخی هایمان تداوم داشت و زانیار گرامی 

روستای هانه گرمه له ( آخرین روستای ایران در مرز اقلیم کردستان)

سد دربندی خان و دشت شاره زور ( اقلیم کردستان)


روستای هورامان تخت از ارتفاعات تخت 

کوهستان تخت و بخش ابتدایی مسیر حرکتمان

بخشی از ییلاقهای مسیر

کوه شاهو و تک درختی زیبا چقدر  این تک درخت زیبا بود

بخشی از مسیر

ییلاق کلجی

شاهو 

حرکت در مراتع سرسبز و خالی از احشام از زیبایی های فراموش نشدنی این برنامه بودند ...

محل شب مانی و فرود طولانی به روستای ناو و رودخانه ی سیروان

روستای ناو

پی نوشت : عکسهای دوربینم همه از بین رفت و چقدر تاسف خوردم اما ناچارم این گزارش را از دیریچه ی دوربین فواد رضا پور تقدیم حضورتان کنم . 

هورامان ، پایتخت گردشگری روستایی

کافی است یک بار گذرت بر کوچه پس کوچه های سنگی اش بیافتد تا معنی ساده زیستی و صمیمیت و هنر را در یک نگاه لمس کنی . مردم هورامان مردمانی سخت کوش و صمیمی هستند که پیشینه شان خود وسعت تاریخ این مرز و بوم است . هر ساله گردشگرهایی از سراسر کشور را همراهی می کنم و پا در راه های پر پیچ و تاب هورامان می گذارم و هر بار بیش از پیش برایم تازگی دارد ! 

هورامان یا اهورامان به معنی جایگاه اهورامزدا از آخرین مناطق ایران بود که به تسخیر و تجاوز فرهنگ اسلامی در آمد . مردم این سرزمین به زبان کردی و گویش هورامی سخن می گویند گویشی که بر اساس تائید کارشناسان زبانشناسی قدیمی ترین زبان حال حاضر کشور است که به واسطه ی صعب العبور بودن منطقه از هزاران سال پیش با اندکی تغییر باقی مانده است . اگر با پیر مرد های هورام با زبان اوستا سخن بگویی تا حد زیادی متوجه ی آن خواهند شد و این خود نشان دهنده ی کهن بودن این زبان دارد . 

معماری این منطقه نیز خود دارای جاذبه های فراوانی است و بی سبب نیست که هورامان را پایتخت گردشگری روستایی ایران می نامند . خانه هایشان با سنگ بنا شده است و بدون استفاده از ملات ! آنچنان دستی هنرمندانه این سنگ ها را بر روی هم بنا نهاده است که انسان را شگفت زده می کند ، دیوارهایی تراز و بدون خم استوار و مرتفع از اساتیدی بر می آید که تمام زندگیشان هنر زیستن در طبیعت است . این مردمان از جنس طبیعتند و هنرشان ساده زیستی و صداقتشان است. 

سیر و سفر در هورامان را نمی توان به یک سفر موکول کرد بلکه بند به بند راهایش و سنگ به سنگ کوهسارانش دیدنی است و خود هزاران سفر را می طلبد . اما برای آنان که قصد دارند در دامان اهورایی این خطه ی سرسبز بمانند هیچ چیز شگفت انگیز از اقامت در دل ییلاقهای کوهستانی اش نیست که نوای زنگوله ی رمه در دل کوهستان و همنوایی کبک های کوهی آنچنان انسان را سر شوق می آورد که دلت نمی خواهد آنجا را ترک کنی ، من همیشه آرزوی تنفس هوای چنین بهشتی را در دل می پرورانم و هر سال مشتاق تر از گذشته سرشار از لذتی وصف ناشدنی پای در هورامان می گذارم و هنگام وداع دستانم را به نشانه ی بدرود بالا می برم اما انگار فراموش می کنم دست هایم را پایین بیاورم شاید چشم انتظار درودی دیگر اند . 

زیبایی های هورامان را نمی توان توصیف کرد فقط باید رفت و برای مدتی از دنیای سرد و بی روح فاصله گرفت و عمیق نفس کشید و حریصانه چشم اندازهای بی بدیلش را نظاره کرد و سراسر وجودت از این همه زیبایی سیراب شود . این سفر شگفت انگیز را برای تمامی مخاطبان آرزو می کنم . 


پی نوشت: هورامان منطقه ای بسیار وسیع است که شامل بیش از هزار روستا می شود اما دو عکس نخست این مطلب مربوط به یکی از روستاهای ان است (هورامان تخت ) که صد البته روستاهای بی نظیر دیگر وجود دارند که نیازمند معرفی ویژه هستند که می توان از بلبر روستای شکیل و زیبای همان منطقه و روستای دیوزناو ، سلین ، ناو ، دله مرز و ... نام برد 

پیمایش خط الراس کوههای " تته هورامان "

خط الراس " تته " جزیی از خط الراس فنی و مرزی مریوان می باشد که همچون دژی عظیم خاک ایران و عراق را از هم جدا کرده است این خط الراس با مسافتی در حدود ۵۰ کیلومتر از روستای متروکه و مرزی " پیران " نزدیک روستای " سیاناو " مریوان شروع می شود که قله های " سورین " قله های " دالانی " قله های " تته " قله " تخت سان " قله " دالانی نودشه " را شامل می شود بطوریکه قله های اصلی سورین و دالانی در خاک عراق قرار دارند و آخر خط الراس به چشمه آب معدنی بل در نزدیک روستای هجیج ختم می شود و از آنجا بعد از دره رودخانه سیروان خط الراس عظیم شاهو با مسافت ۶۰ کیلومتر شروع می شود .

ادامه ی گزارش تصویری را در مشق کوه ببینید 

http://mkouh.blogfa.com/post-664.aspx

زمانی برای مستی اسب ها ( کوهستان قندیل )

عبور کاروانهای مرزی در کوهستانهای کردستان مرا نا خود آگاه می برد به فضایی که بهمن قبادی در فیلم زمانی برای مستی اسبها ساخت ! فیلمی که به باور بسیاری از منتقدین یک فیلم ارزشمند در تاریخ سینمای کشور بود . شرح حال مردمانی که به ناچار روی به قاچاق مشروبات الکلی آورده اند و اوضاعی که خود در فیلم به خوبی گویاست...

روز جمعه به شکلی غیر منتظره و آنی راهی کوهستان قندیل و قله ی که و گه ز شدیم این برنامه از جهات بسیاری برایم جالب توجه بود  نخست اینکه به دلایل تحولات سوریه روابط بین پ ک ک و ج ا ایران بهتر شده بود و دیگر این دو به همدیگر نه به چشم دشمن بلکه یک متحد مقطعی نگاه می کردند آنهم در قبال دشمن مشترکشان ترکیه ! اما این روابط نزدیک بر روی معیشت مردم منطقه تا حدی تاثیر منفی گذاشته بود ، جالب اینجا بود که مردمانی که سالها در این کوهستان به جابجایی کالا هایی از جمله مشروب و پارچه می پرداختن اکنون ترس و دلهره به مراتب بیشتری دارند چراکه نیروهای پ ژ اک و پ ک ک در منطقه حضور نداشتند و هر آن احتمال داشت نیروهای انتظامی جهت تیر اندازی به منطقه بیایند.

در همان ابتدای مسیر شیب تند پشت روستای بادین آباد را بالا می رفتیم و پس از صعود منطقه ی گور دیلانان از مسیر پاکوب به سمت مناطق پر شیب و صعب العبور قندیل گام نهادیم ، پس از حدود 2 ساعت کوهپیمایی شاهد فرار یک کاروان به قلب کوهستان قندیل بودیم که سرعتشان کمی متحیر کننده بود . آنها از مسیر بالای خط راس و درست 100 متر بالاتر از ما در همان مسیری که ما در پیش داشتیم در حال عبور بودند . ما به گمان اینکه این کاروان بدون بار هستند و به عراق می روند آنها را نظاره می کردیم البته فرصت عکاسی برایم مقدور نبود . باری – ادامه ی مسیر را در شیب های تند و خطرناک قندیل پی گرفتیم ، حدود دو ساعت بعد به – اگر اشتباه نکرده باشم -  آبشار کانی ره ش ، رسیدیم و جرعه ای از آب بسیار سرد آن نوشیدیم سپس به راه خود ادامه دادیم تا به ارتفاعات « کانی پی له سه ر » رسیدیم از آنجا قندیل سفید پوش به زیبایی خود نمایی می کرد و بار دیگر من در دلم شوری بر پا شد ! آنچنان شکوه و عظمت داشت که به احترامش ایستادیم و سیر آن را نظاره کردیم که شاید این دو روز بتوانیم بوسه ای بر پیشانی برفیش بزنیم .

راه را پیش گرفتیم و پس از حدود یک ساعت دیگر از ارتفاع خود کاستیم و به عمق دره رفتیم که با توجه به حجم کم آب می شد از مسیر رودخانه ادامه ی مسیر را پی گرفت . مسیر از لابلای سنگ های ریز و درشت رودخانه و عبور چند باره یمان از عرض رودخانه هرچند مسیر را به مراتب نزدیک تر می کرد اما اندکی دشوار تر می توانستیم گام برداریم . هوا کم کم تاریک شد و ما مسیری بیش از 1:30 را تا محل شب مانی در پیش داشتیم .

من هد لامپ به همراه نداشتم و ناچار شدم نفر دوم پشت سر هیوا حرکت کنم تا اینکه ساعت حول و حوش 9 شب به منطقه ی « ده روی سپی – دو آب » رسیدیم .

صدای شیهه ی اسبها که به تلاطم افتاده بودند و خروش آب رودخانه بدون حضور انسان کمی تعجب آور بود ! به ناگاه یک نفر فریاد زد و از ما خواست خود را معرفی کنیم که با اطمینان از اینکه کوهنورد هستیم خود را به ما نشان دادند . کاروان چیانی که در بالای سر خویش می دیدیم به گمان اینکه ممکن است ماموران نیروی انتظامی باشیم دروتا دور ما حلقه بسته بودند  و کم کم به نزدیک ما آمدند محل ده روی سپی به دلیل دور دست بودن از مناطق مسکونی محل امنی برای اسکان کاروانهاست اما وجود این کاروانها ما را ناچار کرد 200 متر بالاتر از آنها چادر بزنیم . اندکی با آنان به گفتگو پرداختیم که از سخنانشان مشخص بود چندان از خالی بودن قندیل از نیروهای پ ک ک راضی نبودند . به هر جهت پس از حدود 7 ساعت کوه پیمایی سنگین من به دوستانم گفتم که فردا به قله نمی آیم و ترجیح می دهم در این منطقه بمانم . اما با طلوع آفتاب متوجه شدم که هیچ کدام از همنوردانم برای صعود اقدام نکرده است . قندیل در میان مه و برف خود نمایی می کرد و عبور و مرور کاروانچی ها هم در این منطقه جلوه ی جالبی داشت .

نهایتا ساعت 11 صبح علی فیضیان و کاوان محمد زاده تصمیم گرفتند به قله بروند و مسیر 5 ساعته ی قله را طی کنند و من و هیوا دادخواه هم   در آنجا ماندگار شدیم .

به سراغ سر کاروان رفتیم ، پسری بود جوانتر از همه اما تنومند که با او به گفتگو پرداختم . مشخص شد که آنها روز گذشته به نزدیکی های روستا هم رفته بودند  و دوباره به خاطر وجود نیروهای انتظامی به این کوهستان بازگشته بودند و مترصد رفتن آنها بودند که به روستا برگردند . بارشان مشروب بود و می گفت هر هفته یک بار به اینجا می آییم . البته به رسم مهمان نوازی یک شیشه آب معدنی  را به من هدیه کرد. بلاخره بیسیمشان به صدا در آمد و خبر از امنیت منطقه داد و آنها به طرف روستا به راه افتادند /

هوا گرگ و میش شده بود و هنوز خبری از علی و کاوان نبود قندیل را همچنان مه فرا گفته بود که ناگهان در میان تاریکی پیدایشان شد و ساعت7 بعداظهر روز شنبه از شب مانی منصرف شدیم و تصمیم گرفتیم این مسیر 7 ساعته را در شب بازگردیم . تصمیم عاقلانه ای نبود اما به راه افتادیم .

مسیر را در امتداد رودخانه پی گرفتیم و مطمئن نبودیم بتوانیم از این مسیر برگردیم اما کوتاهترین مسیر ممکن بود چراکه اگر از رودخانه نمی رفتیم می بایست بیش از 2 ساعت در ارتفاعات پرشیب قندیل کوهپیمایی کنیم .

خوشبختانه بخت با ما یار بود و ما در منطقه ی نیل گویزان با  یک ساعت کوه پیمایی سر در آوردیم که برای هر چهار نفرمان این سرعت رسیدن حیرت آور بود . در مسیر بازگشت مجددا خواب کاروانچی ها را آشفته ساختیم اما این بار با علم به اینکه می دانستند 4 کوهنورد در مسیر هستند مقداری آسوده خاطر تر بودند .

اما استقرار آنها در مسیر برای ما خبر خوبی نبود چرا که هر آن احتمال این وجود داشت از طرف نیروهای انتظامی مورد هدف قرار بگیریم . من هر لحظه احتمال می دادم صدای تیر بشنوم اما بدتر از آن احاطه ی ما توسط چند جاندار گرگسان بود که در تاریکی مطلق وجود آنها برایمان از هر خطری تهدید کننده تر بود . در منطقه ی - کانی پی له سه ر - سه حیوان که به نظر گرگ می آمدند ما را احاطه کرده بوند که ناچار شدیم یکی از گون های دم دست را برای محافظت از خودمان آتش بزنیم و شروع کردیم به سرو صدا ایجاد کردن که آنها را متواری کنیم .

تا حدی در این کار موفق بودیم و مسیر را با احتیاط بیشتر در پیش گرفتیم سپس وجود اسبهای بدون زین در مسیر تا حدی خیالمان را از بابت گرگها راحت تر کرد .چراکه قطعا آنها لقمه های  چرب و نرم تری بودند . این سومین بار بود که در محاصره ی گرگ قرار می گرفتم و نجات پیدا می کردم . به هر حال مسیر 6 ساعته تا بازگشت به گوری دیلانان را به خوبی طی کردیم . سپس ساعت 1 شب به روستای بادین آباد رسیدیم و جهت بازگشت به سقز از مسیر شهرهای پیرانشهر ، نقده ، مهاباد و بوکان در همان نصفه های شب خود را به سقز رساندیم .

از نکات و تاثیر های صلح پ ک ک و جمهوری اسلامی ایران جاده کشی از مسیر حاجی ابراهیم به کوهستان قندیل بود این جاده در این صلح برای ایران موقعیت مناسبی بود که به خوبی هم استفاده کرد و جاده ای تاسف بار در دل این کوهستان حک کرده اند .

هرچند این جاده نهایتا در دو ماه از سال آنهم در پاییز قابل استفاده است اما براستی که من را آزرد ...


پی نوشت : نفرات برنامه : هیوا دادخواه - علی فیضیان - کاوان محمد زاده - رامیار 

(جای حسین عزیز براستی خالی بود)

 

گزارش : قندیل بزرگ ...

سفر به قندیل افسانه ای همیشه برای مردمان سرزمینم زیباترین خاطرات است . در این مدت که به کردستان برگشته بودم نتوانستم از این برنامه ی زیبا بگذرم و به اتفاق دوستانمان عازم منطقه ی قندیل شدیم . این کوهستان بسیار وسیع و گسترده است که گشتره ی آن در بین کشورهای ایران و عراق و ترکیه است . سفر ما به قسمتی از این مجموعه بود که از آن به درته نام می برند .

« درته » بخشی از مسیر یکی از رودخانه های قندیل است که به زاب کوچک می ریزد که در امتداد این رودخانه که از بلندی های که و گز سرچشمه می گیرد آبشار های فراوانی را می توان دید که هر کدام به خودی خود می تواند بی نظیر در کشور تلقی شود . این آبشار ها هنوز برای طبیعت گردان کشور ناشناخته است و اندک افرادی توانسته اند و یا می توانند به زیبایی های این مجموعه سر بزنند .

مسیر این طبیعت گردی بی نظیر عبور از رودخانه است که در این فصل که هم از لحاظ حجم آب رودخانه و هم از لحاظ میوه های تابستانی همچو انگور وحشی و تمشک بهترین فصل محسوب می شود . برای پیمایش این مسیر چندین ساعته تا چشمه ی « ده روی سپی » بیش از 50 بار باید به آب زد و از عرض رودخانه عبور کرد .

لذت بخش ترین لحظات را می توان در این جا تجربه کرد . جنگل زیبا ، خروش رود ، خنکی آب ، آبشار های زیبا و چشم نواز و حماسه ای که در دل سنگ به سنگ قندیل به یادگار مانده است .

همه دست به دست هم داده اند تا بار دیگر خود را در قندیل افسانه ای احساس کنیم و هوای پاک و کوهستانی آنجا را با عمیق ترین نفسهایمان استشمام کنیم .

بارها در دلم می گفتم اینجا قندیل است ، چه زیباست قدم گذاشتن در این کوهستان چه زیباست ...







ادامه ی گزارش تصویری را در » این قسمت  ملاحظه فرمایید.


پی نوشت : برای سفر کردن به منطقه ی قندیل حتما می بایست راهنمای محلی همراه تیم باشد .


گراوان چشمه ای سنگی در کردستان

اين‌ چشمه‌ از چشمه‌هاي‌ آب‌ معدني‌ مي‌باشد كه‌ املاح‌ در آن‌حداقل‌ يك‌ گرم‌ در ليتر مي‌باشد. اين‌ چشمه‌ در نزديك‌ روستاي‌ «كانيه‌ گويٌز» درجنوب‌ شرقي‌ حوضة‌ زاب‌ واقع‌ است‌. كه‌ آب‌ جوشان‌ از آن‌ بيرون‌ مي‌آيد. در كل‌ اين‌چشمه‌، معدني‌ و گازدار مي‌باشد. حتي‌ در امور پوست‌درماني‌ مورد استفاده‌ قرارمي‌گيرد. اين‌ چشمه‌ در جوار شرقي‌ رودخانة‌ زاب‌ بين‌ روستاهاي‌ «هرمزآباد» و«كانيه‌ گويٌز» برروي‌ سازند فيليت‌ هوموژنز (يكنواخت‌) و آبرفت‌هاي‌ رودخانه‌اي‌قرار دارد. آب‌ اين‌ چشمه‌ پس‌ از جريان‌ در سطح‌ زمين‌ از خود موادي‌ برجاي‌مي‌گذارد كه‌ روزبه‌روز برحجم‌ تودة‌ مخروطي‌ شكل‌ آن‌ افزوده‌ مي‌گردد. آب‌ آن‌ ازنظر سنتي‌ جهت‌ معالجه‌ امراض‌ جلدي‌ شهرت‌ داشته‌ و خواص‌ درماني‌ وبيوفيزيولوژيكي‌ دارد.

ادامه ی عکسها را در این قسمت مشاهده فرمایید


پی نوشت : این چشمه در منطقه ی  سردشت ( ربط ) واقع است که کوهنویسان می توانند پس از صعود قلم( جنگل خرپاپ ) جهت بازدید به این منطقه بروند. 


کوهستان سامی دی پر ابهت و چشم نواز ...

کوهستان سام دی یکی از مناطق بکر و دست نخورده ی کردستان است که چشم انداز های بدیع و چشم نوازش آن را به یکی از بی نظیر ترین مناطق کوهستانی کردستان تبدیل نموده است . این کوهستان در نوار مرزی کردستان واقع است و خوشبختانه عدم حضور کوهنوردان و گردشگران در این منطقه باعث بکر و دست نخورده ماندن این منطقه گشته است . این کوهستان در امتداد مجموعه قلل کوهستان قندیل واقع است و برای حضور در این منطقه حتما می بایست راهنمای محلی و آشنا به زبان کردی همراه تیم باشد . این منطقه به واسطه ی دور دست بودن و ... تحت کنترل هیچ کشوری نیست و یک منطقه ی آزاد محسوب میشود .







پینوشت : عکسها مربوط به خرداد ماه است

در میان جنگلهای کردستان ( پردانان )

منطقه ی جنگلی پردانان یکی از زیباترین مناطق کوهستانی کشور است که در ابتدای تنگه ی گرژال واقع است . این تنگه در امتداد روزدخانه ی پرخروش زاب کوچک واقع است . امیدوارم این منطقه به عنوان برنامه ی هفتمین صعود قلم کوهنویسان انتخاب بشه .

عکسهای فوق مربوط به ابتدای مسیر آبشار و جنگل خرپاپ است 

پینوشت : در همین رابطه

لک لکهای خورینج سرخوش در باغ سنگی


روستای خورنج یکی از روستاهای بسیار زیبا ی کردستان است که برای طبیعت گردان می تواند دارای جاذبه های فراوانی باشد . روستایی که پوشیده از سنگهای عظیمی است که هر کدام افسانه ای را روایت می کنند. افسانه ای که با باورهای مردم منطقه گره خورده است ...

اما نکته ی جالبی که چشم گردشگران را به خود جلب میکند گره خوردن زندگی مردم روستا با جاندارانی است که در میان این سنگها زندگی میکنند از لکلک ها بر روی اسن سنگهای نچندان رفیع گرفته تا گربه های وحشی و گزار و روباهی که در لابلای این سنگها که در جوار روستاست گذران عمر میکنند .

هم زیستی ای که سالیان درازی است ادامه دارد . لک لک ها جانداران بسیار محتاطی هستند و عموما لانه هایشان را در ارتفاع بیش از 4 متر میسازند اما در روستای خورنج قاعده ها دگرگون شده است و لک لک ها در ارتفاعی پست و در جوار روستا هر روز با صدای شیطنت کودکان روستا صبحگاه را شروع میکنند و با غروب آفتاب شب را سپری میکنند. اینجا زندگی جاری است و مردمش آب را می فهمند و چنان محیطی برای این لک لک ها فراهم اورده اند که هیچگاه این لک لک ها احساس نا امنی نکرده اند و هر سال در این لانه ی امن و آرامش بخشش زندگی را چه شیرین از سر میگیرند . قصه ی زندگی لک لک ها در خورنج  قصه ایست به عمق باور ما به زندگی  به لطافت مهر انسانی و به پاکی باور مردمان روستا ...

در پشت این روستا باغی از سنگهایی است که سینه به سینه داستانهایی را برای نسل امروز به ارمغان اورده است که شنیدنشان خالی از لطف نیست . هر روز دختران و پسران روستا با این داستانها از لابلای سنگها به چشمه ی بالای روستا میروند تا جرعه ای آب بنوشند ، تمشکی از لابلای درخته چه هایش با دستانشان بچینند ، لک لک ها را با نگاهشان لمس کنند و سرمست از صدای زنگوله ی رمه در دل کوهستان با طعم دوغ در کاسه ی گلی زندگی را جشن بگیرند ... و چه زیبا سخاوت طبیعت که به یاری این مردمان سرمست آمده است با درختانی از توت و انجیر تمشک و آلبالوی وحشی که نشان از روح زندگی در این دیار است ...



پی نوشت : اظهارات گردشگران (سیاح انگلیسی کرپورتر ( kerporter )  در سال 1820) ، راولینسون و بهمن میرزا کریمی را در این قسمت مطالعه نمایید .

پی نوشت دو : روایت های بومی مردم این منطقه از سنگها را در اینجا بخوانید

پی نوشت 3: خورینج یا ( خور رنگ ) به معنی رنگ آفتاب و یا به معنی سنگزار در منطقه ی کوهستانی پیرانشهر واقع است و یکی از زیباترین مناطق گردشگری کردستاندر این حوزه واقع شده است . جنگل و آبشار خرپاپ ، دیواره های لیکبن ، باغ سنگی خورنج ، کوهستان قندیل ، کوهستان کوترل ، تنگه ی گرژال ، منطقه ی رازی بیریان و رودخانه ی زاب را می توان از مهمترین مناطق کوهستانی و گردشگری این محدوده نام برد .