موسیقی : نه باته ن شیرین

 نه باته ن شیرین وه ی نه باته ن شیرین

ده هه ن چشمه سار ، حه یاته ن شیرین

شیوه مه حبوبی ،  ته مامه ن شیرین

باخاته لی به رز نمامه ن شیرین

شه یدایی شیوه و ئه برو وه ی په ری سامت بم

دیوانه ی جه بین وینه ی جامت بم

زام زه ده ی که مان ، ئه بروی چه فتت بم

حه یرانی خه رامان شیرین ره فتت بم

مخمور دیه ی وه ی مه ستی سیات به م

بیهوش نیگای وه ناز نیگات بم

فیدای گه رده لولی زولفی خاوت بم

چ به رای دیده چه رخی چاوت بم

ترانه : عباس کمندی

عکس : کردستان شمالی ( نوار مرزی ترکیه )

موسیقی : هورامی

اصحاب کهف !

فکر کن! اصحاب کهف اینقدر از تغییر قیمتها شوکه نشدن که ما هر روز میشیم

برای عباس ایلاقی ...

عباس جان تا جایی که به یاد دارم همیشه از مردانگی و استواری جوپار و مردم کرمان میگفتی! و من چه خوش باور بودم حال نمی دانم دم خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس را؟

واقعا کدامش؟ عباس ایلاقی را آن فردی که همیشه برلبش لبخند داشت را به یاد بیاورم یا این عباس را؟

شاید دیگران ندانند از چه می گویم اما بگذار بازگو کنم بخشی از دردهایم را ، دردهایی که شاید زاده ی خوش باوری و ساده اندیشی ام باشد ...

در جریان اختلاف نظر های عمیقم با عزیزالهی و ایلاقی در وبلاگ کلاغها شاهد بحث هایی بودیم که به غیر از کامنت نخست من که اشاره کرده بود به تجاوز نظامی بیگانگان به کشور ایران هیچ نوع توهینی به شخصی نشده بود اما عباراتی همچون هوچی ، وطن فروش ، زر زر کردن ، گه خوردن ،وحشی ،آدم کش و ... به شکلی بسیار زشت از طرف این دوستان روانه شد و دست آخر این خشم به جایی رسید که آقای عزیزالهی نویسنده ی وبلاگ تهران کوه عملا به خانواده ی من توهین کرد و از واژه ی تجاوز جنسی استفاده کرد . ما حصل این فحاشی ها به غیر فعال شدن کامنتینگ کلاغها منجر شد و در پی آن تماسهای پی در پی عباس ایلاقی به من و اس ام اس هایش روی دیگر ماجرا بود ...

ماجرایی که در این مدت کم ندیده ایم و من با شناخت نصفه نیمه ام از عباس حرفهایش را باور کردم ...

شاید نمونه ی عینی آن را می توان به کامنت آرش نقافی به احسان در وبلاگ برج سینا نام برد که وی را به شکلی مضحک تهدید کرد . اری تهدید به پرونده سازی !!!

عباس را دوست می پنداشتم و حرفهایش مبنی بر تلاش عزیزاللهی بر پرونده سازی برای من را باور کردم اما امروز خود عزیزاللهی این موضوع را شدیدا تکذیب کرده است و عنوان نمود حرفهای عباس ایلاقی صحت نداشته است و این حرفها ساخته ی خود عباس است .

عباس جان بزرگی که از آن کوههای استوار گرفته بودی این دروغ بود؟ واقعا این دوستی که از آن دم میزدی دوستی خاله خرسه نیست؟

و چه ساده بودم که تو را باور داشتم شاید تنها فردی بودی که در میان همفکرانت به صداقتت ایمان داشتم اما باورهایم را برای همیشه از بین بردی با این دورغی که منشاء ش را براستی نمی دانم .

از این تاریخ به خاطر این به ظاهر ترساندن و به اصطلاح ایجاد رعب و وحشت از طرف عباس که به صورت ساختگی آن را به عزیزاللهی نسبت داده بود دوستیم را با عباس ایلاقی برای همیشه کنار می گذارم و لینک رقص توفان دیگر در میان لینک هایم جایی نخواهد داشت و این حنا ها هم دیگر رنگ باخته است .

از تو واقعا انتظار نداشتم ...

بخشی از کامنتهای آقای عزیزاللهی : نه عزیز من پرونده سازی کدومه ! عباس برای خودش گفته اینجا اونقدر آزادی هست که کسی از تهران پا نشه برای پرونده سازی بره سقز و

وبلاگ نویسی و تمرین دموکراسی

هر سال وبلاگ کلاغها اقدام به انتخاب بهترین وبلاگ سال می کند و به نظرم می تونه قدم مثبتی باشه برای تشویق وبلاگ های غیر مولد برای روی اوردن به نوشتن و ایجاد  انگیزه در آنان ...

امسال ظاهرا وبسایت کوه نیوز نیز در بین مخاطبانش اقدام به نظر سنجی در این خصوص کرده است که تداوم این رسم نیک است . وبلاگ نویسی در حوزه ی کوهنویسی تا حد زیادی در جهت تخصصی شدن گام بر میدارد و می توان وبلاگهایی خوب در میان این 600 وبلاگ دید که در حوزه های تخصصی از جمله دیواره نوردی ، نکات فنی ، غارنوردی ، کویر ، طبیعت گردی ، هیمالیانوردی ، محیط زیست و ... شاهد فعالیتهای وبلاگهای خوبی هستیم که کم و بیش توانسته اند مخاطبانی برای مطالبشان از جای جای ایران زمین جذب نمایند .

شاید هزاران نفر از طبیعت گردان و کوهنوردان با سطوح فعالیت مختلف مخاطب این وبلاگها هستند و نمی توان نقش مهم وبلاگها را در تغییرات مسیر کوهنوردی نادیده گرفت !

شاید در چند سال گذشته نشریات ، رسانه های صوتی تصویری جایگاهی ویژه در اطلاعرسانی و نقش آفرینی ایفا می کردند که معمولا پیرو یک سیاست کلی بودند و تحت نفوذ ارگانهای دولتی که طبیعتا در این فضای مسموم نمی توان انتظار نقد داشت و یا تلاش برای تغییری اساسی چراکه عاملان این رسانه ها افراد غیر متخصص بودند و بزرگترین هنرشان مصاحبه کردن با نزدیکان ارگانهای دولتی بود ...

امروزه نقش وبلاگ ها را نمی توان در تخصص صرف وبلاگ نویس دید بلکه عامل مهمی که نقد شوندگان را نگران می کند تعداد خوانندگان نقد است که آن نقد را هراس برانگیز می کند .

همیشه دنیای وبلاگ نویسی را یک مردم سالاری به تمام معنا می پندارم چراکه این مردم هستند که می نویسند با تمام علایق و تفکرات خود در حوزه های مختلف و این مردم هستند که انتخاب میکنند چه چیزی را مطالعه بکنند و چه مطلبی را بدون خواندن و توجه رها کنند !

در دنیای وبلاگ نویسی کسی محکوم نیست به خواندن مطالبی که معتقد نیست و کسی ناچار به پذیرش مطالب عنوان شده نیست . از این رو می توان دنیای وبلاگ نویسی را تمرین دموکراسی برای عصر حاضر نام برد تمرینی که براستی برای جامعه ی ما ضروری می نماید ...

در این قسمت به نقش  کامنت نویسی در این دنیای مجازی اشاره کرده بودم که بازهم در پیوندی بنیادی با بحث قرار دادن مخاطب در عمق موضوع است و نقش افرینی مخاطب در مطلب ...

به طور مثال کامنتهای رد و بدل شده در وبلاگ کلاغها که مخاطبان مطلب حتی باعث غیر فعال شدن کامنتها شدند و نویسنده ی وبلاگ اجازه داد مخاطبان دیدگاه هایشان متناسب با سطح شعورشان در کامنتها عنوان کنند و این اجازه دادن تا نقطه ی صفر شعور مخاطب پیش رفت و به انتها رسید .

پس نمی توان مخاطب را در وبلاگ بی تاثیر پنداشت به همان میزان که یک وبلاگ نویس در این وبلاگ می تواند نقش آفرینی کند .

یک وبلاگ موفق وبلاگی است که طیف وسیعی از مخاطبان را با سلایق و عقاید مختلف جذب نماید که از میان این مخاطبان انسان های فرهیخته و دست به قلم فراوان هستند که می بایست امیدوار بود که روزی این مخاطبان روی به نوشتن بیاورند چرا که آینده ی پیش رو خارج از سیستم های معمول قبلی همچون رسانه های قدیمی و سنتی است و این فضای وبلاگ نویسی است که چرخ های تاریخ را به حرکت وا میدارد ...

پی نوشت : این وبلاگ اجازه تمرین دموکراسی را خواهد داد اما محض یاد آوری : تمرین دموکراسی با فحش خواهر و مادر تفاوت دارد ...

تلنگر!

بُزی در صحرا می‌رفت و دسته‌ای گاوان به دنبال او.

حکیمی را گفتم: چه گویی در این؟

گفت: گاوان را حلم بسیار است و علم اندک.

تا می‌رسد، می‌خورند و تا می‌ِزنند، می‌روند.

کاه از کاغذ فرق نکنند و بز از سگ ندانند.

با این‌همه، چون روزگار حلم آنان به‌سر آید،

طناب بر درند و حصار بشکنند.

و همان بز را، به زیر سُم، سخت فرو مالند.

وطنم ایران...

وطنم ایران !
با تو قراری گذاشته ام
سربازان درون قنداقه ات قد کشیده اند  
حالا تو جان بخواه !

عکس : احسان بشیر گنجی

پی نوشت: خسته از بی فطرتان بی هنر

عصر : ئیواره

چه ن جوانه به ره و مه غریب ئه چی زه رده ئه دا لیت
پرشنگی خشه ی ئه بلق ئه کا دوری به ری ریت

 شه ریانه شه مال په نجه له سه ر ره نگی گه ش و ئال
ئیواره یه وا هه لگره سا گوزه یی تازه

***

چقدر زیباست هنگام عصر که نور آفتاب بهت خورده

و تلالو رنگارنگ پولک های روی پیراهنت

 باد شمال با دستاش سرخی گونه هات رو نوازش می کنه

عصر شده کوزه آبت رو بردار

عکس : فرامرز نصیری - کردستان

موسیقی : دل دیوانه

پس از این زاری مکن  / هوس یاری مکن  /  تو ای ناکام . دل دیوانه  /  با غم دیرینه ام  /به مزار سینه ام  /  بخواب آرام . دل دیوانه / با تو رفتم بی تو باز آمدم /  از سر کوی او . دل دیوانه /  پنهان کردم در خاکستر غم /  آن همه آرزو . دل دیوانه /  چه بگویم با من ای دل چه ها کردی /  تو مرا با عشق او آشنا کردی / پس از این زاری مکن / هوس یاری مکن / تو ای ناکام . دل دیوانه / با غم دیرینه ام / به مزار سینه ام / بخواب آرام . دل دیوانه / با تو رفتم بی تو باز آمدم / از سر کوی او . دل دیوانه / پنهان کردم در خاکستر غم / آن همه آرزو . دل دیوانه / چه بگویم با من ای دل چه ها کردی / تو مرا با عشق او آشنا کردی / پس از این زاری مکن / هوس یاری مکن / تو ای ناکام . دل دیوانه / با غم دیرینه ام / به مزار سینه ام / بخواب آرام . دل دیوانه

ترانه: ویگن

واکنش ها به در گذشت استاد ابراهیم یونسی

محمود دولت‌آبادی در یادداشتی که در پی درگذشت ابراهیم یونسی نوشته:

مویه نمی‌کنم

خودم را نکوهش می‌کنم، ابتدا خودم را نکوهش می‌کنم و بی‌درنگ این برزخ سرد شرایط را که حداقل‌های روابط انسانی ما در حوزه‌های هنر و ادبیات را فروکاست؛ ‌چنان و چندان که «فترت» خود یک اصل پذیرفته‌شده شد و این‌که مثلا من ندانم ابراهیم یونسی پیش از رفتن، چندی هم در بیمارستان بستری بوده است. دو هفته‌ای است که از خود می‌پرسم «راستی یونسی چطور است؟» و می‌گردم شماره‌ی تلفنش را پیدا کنم و پیدا نمی‌کنم. می‌پرسم تلفن یونسی؟ اما کسی نمی‌شنود. شاید باز هم در خاموشی پرسیده‌ام، یعنی مثل همیشه خیال کرده‌ام از اهل خانه می‌پرسم! بله، از خودم پرسیده‌ام، جواب نگرفته‌ام و فرفره‌ی زمان بی‌اعتنا به همه چیز، از جمله بی‌اعتنا به دلتنگی‌های من، چرخیدن خودش را دارد و ذهن مرا هم در چرخ و پرّ خودش می‌چرخاند و من باز هم در سپهر خیال خود رها می‌شوم تا دیدار کنم دوستانم را در ذهن، و آدمیانی را که دوست می‌دارم؛ این و آن اختران، از نیستان و از هستان … این عادت دیرینه‌ی من است؛ انسانی که بیش‌تر در ذهن خود زیسته است و همچنان می‌ز‌یَد، روز تا روز بیش و بیش‌تر؛ و به خود می‌توانم بگویم که یونسی ـ ابراهیم ـ درخششی یگانه داشت در این ذهن؛ انسانی که بسیار دوستش می‌داشتم و احترام بسیار برایش قائل بودم. بگذار دیگران درباره‌ی خدمات او به ادبیات، تاریخ ادبیات و کوشش مدام در شناساندن ادبیات جهان به ما ایرانیان سخن بگویند؛ و من گواهی بدهم که ابراهیم یونسی انسانی به کمال بود در سادگی، رفاقت و مهربانی. سیمای درخشان و نیرومند یونسی، اعتماد به نفس او، واقع‌بینی و طنز در گفتار با آن لهجه‌ی دوست‌داشتنی‌اش وقتی خاطره‌ای را نقل می‌کرد … نه! مویه نمی‌کنم؛ یونسی را عمیقا دوست داشتم، چه بدان هنگام که آثار ارزشمند او را می‌خواندم، چه بدان هنگام که می‌دیدمش در آن زمانه‌ی سردتر در همنشینی با احمد محمود، آن انسان گرامی و نویسنده‌ی بی‌نظیر؛ چه اندک باری که هوای دیدارش را کرده بودم، چه آن هر روز نشستنش روی صندلی جلو در بیمارستانی که احمد محمود در آن بستری بود ـ چه همین دم که سوگوارش هستم و نه در چشم‌ها، که در دل می‌گریم و باز هم مثل هر بار که انسان عزیزی را از دست می‌دهم، خودگویه می‌کنم که آیا آسان‌تر نبود این گذران عمر بی‌ شناختن گوهرهایی که با هر بار درگذشتن‌شان یک بار با ایشان می‌میرم و باز زنده می‌شوم؟ البته بی‌درنگ پاسخ می‌دهم نه! اگر زندگی علی‌الاصول ارج و اعتباری داشته باشد، در این یک پاره عمر خداداد، آن ارجمندی را جز در آدمیان خجسته نمی‌توانسته‌ام بیابم؛ و این‌که جُسته‌ام تا یافته‌ام ـ و ابراهیم یونسی یکی از آن یافته‌های من بوده است که فقدان او تداعی می‌کند بهترین‌هایی را که یافته‌ام و از دست داده‌ام در این سفر عمر پس ـ فرض محال ـ اگر بار دیگر تکرار زندگی میسر می‌بود، باز هم می‌گشتم و می‌جستم و می‌یافتم آدمیانی را که اگرچه اندک بودند، اما بسنده بودند ـ هم در خود و هم برای من که همه عمر دربه‌در در طلب بوده‌ام.

خودم را نکوهش می‌کنم؛ اما برای یونسی مویه نمی‌کنم؛ به او فخر می‌کنم!

محمود دولت‌آبادی چند سال پیش نیز در بزرگداشتی که برای احمد محمود و با حضور ابراهیم یونسی برگزار شده بود، گفته بود: «ما نویسندگان، مردم ایران را با یکدیگر آشتی داده‌ایم. مصداق این ادعادی بسیار سنگین، ترکیب مثلث احمد محمود از جنوب ایران، ابراهیم یونسی از غرب ایران و محمود دولت‌آبادی از شرق ایران است.»

«راهنمای فرهنگ ملت»

همچنین رضا سیدحسینی درباره‌ی ابراهیم یونسی معتقد بود که او راهنمای فرهنگ ملت ما بوده است.

سیدحسینی در «شب ابراهیم یونسی» که سال ۸۶ برگزار شد، گفته بود: آن‌چه درباره‌ی ابراهیم یونسی قابل ذکر است، این است که او تصادفی کار نکرده؛ نقشه‌ی پیش‌برد فرهنگ ملت را داشته و راهنمای فرهنگ ملت ما بوده است.

این مترجم فقید همچنین عنوان کرده بود: اولین راه‌های داستان‌نویسی را برای اولین‌بار یونسی به‌صورت کتاب نوشت. به نظرم، یونسی به‌صورت برنامه‌ریزی‌شده عمل کرده و نویسندگان غرب را شناسانده است‌.

«خدمت‌های بی‌نظیر»

جمال میرصادقی نیز خدمت‌های ابراهیم یونسی به ایران و جامعه‌ی ادبی ایران را بی‌نظیر توصیف کرد.

این نویسنده‌ی پیشکسوت در پی درگذشت ابراهیم یونسی به ایسنا گفت: ابراهیم یونسی مرد بزرگی بود، هم از نظر فضل و هم از نظر فضیلت. آدم‌های بزرگ ابعاد بزرگی دارند و حرف زدن درباره‌ی آن‌ها سخت است؛ چرا که باید به جامعیت آن‌ها پرداخت.

او در ادامه متذکر شد: یونسی هم به عنوان انسان، فرد بزرگی بود، هم به لحاظ آثاری که به وجود آورد. او اولین کسی بود که در زمینه‌ی داستان‌نویسی، «هنر داستان‌نویسی» را منتشر کرد، همین‌طور کتاب «جنبه‌های رمان» را منتشر کرد و تمام نویسنده‌های نسل من به او مدیون‌ایم.

میرصادقی همچنین گفت: یونسی سراغ آثاری می‌رفت که هرکسی توان رفتن به سمت آن‌ها را نداشت. کتاب‌هایی بود که سالیان سال، اسم‌ آن‌ها را می‌بردند؛ اما کسی سمت‌شان نمی‌رفت؛ مثل «تریسترام شندی» لارنس استرن که ابراهیم یونسی رفت و آن را ترجمه کرد.

این نویسنده ترجمه‌های یونسی را فوق‌العاده و بی‌نقص توصیف کرد و گفت: این در حالی بود که هرکسی نمی‌توانست سراغ این آثار برود. او خدمت بزرگی به جامعه‌ی ایران کرد.

میرصادقی در عین حال متذکر شد: فقط به فضل نباید اکتفا کرد؛ یونسی از نظر فضیلت هم بزرگ بود. آدم خوبی بود، باصفا و درست، و رفتارش با نویسندگان جوان بی‌نظیر و زبان‌زد بود. به جوان‌تر از خودش تفاخری نداشت و فروتنی‌اش شکوهمند بود.

او در ادامه به ذکر خاطره‌ای از یونسی پرداخت و گفت: وقتی اولین مجموعه‌ی داستانم منتشر شده بود، در کتاب‌فروشی امیرکبیر یونسی را دیدم. از «هنر داستان‌نویسی» تعریف کردم و گفتم بهتر بود به نویسندگان جوان هم می‌پرداختید. گفت، مگر کتابی درآورده‌ای؟ گفتم، بله، و همان‌جا کتابم را خرید و در چاپ بعدی «هنر داستان‌نویسی» دیدم بخش‌هایی از کتابم را گذاشته است.

جمال میرصادقی در پایان با ابراز تاسف از رفتن انسان‌هایی مثل ابراهیم یونسی، گفت: در برابر این آدم همیشه احساس می‌کردم باید کلاهم را به احترام بردارم.

«مترجم آثار معتبر»

عبدالله کوثری هم از ابراهیم یونسی به عنوان یکی از آغاز‌گران ترجمه‌ی ادبیات در ایران یاد کرد.

این مترجم پیشکسوت با ابراز تاسف از درگذشت ابراهیم یونسی، گفت: برای این مترجم و نویسنده‌ی پیشکسوت احترام زیادی قائل هستم. او از مترجمان ادبی بود که آثار معتبری را با ترجمه‌های خوب ارائه کرد.

کوثری در ادامه متذکر شد: یونسی با این ترجمه‌ها خدمات زیادی به فرهنگ معاصر ایران کرد. روحش شاد.

«بسیاری مدیون یونسی هستند»

همچنین علی دهباشی از ابراهیم یونسی به عنوان یکی از آخرین حلقه‌ی بزرگان فرهنگ و ادب ایران یاد کرد که ده‌ها هزار برگ به فرهنگ مکتوب ایرانی افزود.

این پژوهشگر و مدیرمسؤول مجله‌ی «بخارا» در پی درگذشت ابراهیم یونسی به ایسنا گفت: یونسی به نسلی از فرزانگان تعلق داشت و با آن‌ها زیست که تلاش‌شان در جهت افزودن برگ‌هایی به زبان و ادبیات فارسی بود و در کارنامه‌ی موفقش‌ آثار متعددی را به فرهنگ و هنر ایران افزود و کم‌تر کتابخانه‌ای است که از آثار ابراهیم یونسی بی‌نیاز باشد.

او در ادامه متذکر شد: آن‌چه که یونسی در حوزه‌ی رمان از ادبیات غرب به زبان فارسی معرفی کرد، بدون شک و تردید، در سطح رمان و ادبیات داستانی در ایران نقش عمده‌ای را ایفا کرد و بسیاری از داستان‌نویس‌ها و نویسندگان معاصر مدیون او هستند.

دهباشی تأکید کرد: ابراهیم یونسی از نخستین کسانی بود که درباره‌ی تئوری داستان‌نویسی، کتاب تألیف کرد و کتاب «هنر داستان‌نویسی» او هنوز پس از گذشت ۴۵ سال از تألیفش مورد ارجاع است.

او همچنین گفت: ‌ابراهیم یونسی در زمینه‌ی مسائل اجتماعی – سیاسی، مردی ایران‌دوست و وطن‌خواه باقی ماند. خاک ایران بر او گوارا باد.

جای خالی این مرد پرتلاش در عرصه فرهنگ و قلم این سرزمین مقدس احساس خواهد شد و تاریخ از او به نیکی یاد خواهد کرد.

روحش شاد و یادش گرامی»

پیکر ابراهیم یونسی ظهر امروز (جمعه، ‌۲۱ بهمن‌ماه) بعد از نمازجمعه در قبرستان سلیمان بگ در زادگاه او، بانه، به خاک سپرده خواهد شد.

پیکر دکتر ابراهیم یونسی به کردستان بازگشت ...

استاد یونسی مردم میفهمند تو را ! مردم امروز  به احترام خدماتت ایستاده بغض کردند و به سان آن کودکی که گل را به سوی تابوتت روانه کرد اشک ها در دیده گان حلقه بست و از روی گونه ها کودکانه لغزید ...

اری استاد ابراهیم یونسی برای همیشه جاودانه ماند ! امروز مردم کردستان سراسر در اندوه بودند اندوهی سراسر رنج همانند رنجهایی که استاد یونسی کشید همانند رنجهایی که  مردمان سرزمینم می کشند ...

استاد ابراهیم یونسی امشب در میان استقبال باشکوه شهرهای کردستان ازشهر های بیجار ـ دیواندره - و سقز به زادگاهش بانه بازگشت . در شهر سقز  مردم از ساعت ۱۴ چشم انتظار بازگشتش بودند و انتظاری ۶ ساعته برای آنان آنچنان سهل بود که سوز سرما نیز نتوانست ذره ای از اراده ی مردمی که می خواهند بزرگانشان بزرگ بماند نکاست ...

هزاران تن از مردم امدند هرچند که نمی خواستند مردم خواستند هرچند که نگذاشتند مردم فهمیدند استاد یونسی را هرچند نمی خواستند استاد را کسی بفهمد ...

شاید در توصیف این حضور اشکهای فرزندانش که بغضشان امان نمی داد گویای حال و هوای امروز کردستان باشد ...

استاد ابراهیم یونسی نوسنده و مترجم برجسته ی کشور که بیش از ۵۰ سال به ترجمه ی آثار نوسندگان بزرگ جهان پرداخت و بیش از ۸۰ کتاب را به زبان فارسی ترجمه نمود که می توان به کتابهای چالزدیکنز و ... اشاره نمود که برای نخستین بار این نویسندگان از طریق تلاشهای استاد یونسی به ایرانیان معرفی شود ...

 وی نخستین استاندار کردستان ایران، پس از انقلاب ۵۷ و در دولت مهدی بازرگان بود. ابراهیم یونسی (زاده شهر بانه) که از افسران بازمانده شبکه نظامی حزب توده ایران در سالهای پیش از کودتای ۲۸ مرداد است و پس از کودتا نیز سالها در زندان کودتا ماند، پس از کودتا محکوم به اعدام شده بود و تنها بدلیل آنکه یک پای خود را در ارتش از دست داده بود یک درجه تخفیف گرفت و به حبس ابد محکوم شد. وی ۸۰ کتاب از زبان انگلیسی و یک کتاب از زبان فرانسوی به فارسی ترجمه کرده‌است
 از میان آثار تالیفی این نویسنده و مترجم می‌توان آثاری را چون «هنر داستان نویسی» رمان «مادرم دوباره گریست»، «گورستان غریبان»، «شکفتن باغ» و «اندوه شب بی‌پایان» برشمرد و از میان انبوه ترجمه‌های این مترجم می‌توان به این آثار اشاره کرد: «آروزهای بزرگ»، «اسپارتاکوس»، «تاریخ ادبیات روسیه»، «جنبه‌های رمان»، «داستان دو شهر»، «دفتر یادداشت روزانه یک نویسنده»، «سه رفیق» و «تاریخ اجتماعی هنر».

او که ماه‌های اخیر را در بستری بیماری به سر می‌برد و ۲ سال اخیر از بیماری آلزایمر رنج می‌برد. او در گفتگوهای قبلی خود از اینکه دیگر نمی‌توانست بنویسد و ترجمه کند به شدت ابراز ناراحتی می‌کرد. البته وی می‌گفت که با حقوق اندک بازنشستگی توان پرداخت هزینه‌های سنگین درمان را هم ندارد.

پینوشت : در جریان انتقال پیکر زنده یاد یونسی زنجیره ی انسانی به طول یک کیلومتر و صدها خودرو برای ادای احترام به دکتر ابراهیم یونسی حضور داشتند و هزاران نفر از مردم سقز به پیشواز امده بودند که نمی توان وصف کرد این حضور را ...

پیکر وی برای مراسم تدفین به شهرستان بانه انتقال یافت و مراسم ترحیم وی در مسجد توحید بانه برگزار می شود .

از جمله آثار وی می توان به عناوین زیر اشاره نمود:

نوشته‌ها:

  1. هنر داستان نویسی - (۱۳۴۱)
  2. دلداده‌ها
  3. رویا به رویا
  4. ز
  5. مادرم دوبار گریست - (رمان)
  6. کج‌کلاه و کولی - (رمان)
  7. گورستان غریبان - (رمان) (۱۳۵۸)
  8. زمستان بی‌بهار
  9. شکفتن باغ - (رمان)
  10. دادا شیرین - (رمان)
  11. اندوه شب بی پایان
  12. دعا برای آرمن
  13. خوش آمدی - (رمان)

 

ترجمه‌ها

  1. آرزوهای بزرگ - چارلز دیکنز (۱۳۳۶)
  2. ادبیات آفریقا
  3. تاریخ ادبیات یونان - رز هربرت جنینگز
  4. تکیه‌گاه - درایز تودور
  5. قیام شیخ سعید پیران - اولسن رابرت
  6. کردها و کردستان - درک کینان
  7. تاریخ معاصر کرد
  8. جنبش ملی کرد - کریس کوچرا کرد شناس فرانسوی
  9. هنر نمایشنامه نویسی
  10. طوفان - ویلیام شکسپیر
  11. جنبه‌های رمان
  12. اگر بیل استریت زبان داشت
  13. کردها ترکها عربها - سیسل جی ادموندز
  14. یک جفت چشم آبی - توماس هاردی
  15. به دور از مردم شوریده - تامس هاردی
  16. جود گمنام - تامس هاردی
  17. موسیقی و سکوت - رز تره مین
  18. بازگشت بومی - تامس هاردی
  19. گشتی در کردستان ترکیه - شرین لیزر
  20. مردی که خورشید را در دست داشت - جک ریموند جونز
  21. مسله کرد و روابط ایران و ترکیه - السن رابرت
  22. با این رسوایی چه بخشایشی - رندل جاناتان
  23. علامتچی - چارلز دیکنز
  24. داستان دو شهر - چارلز دیکنز
  25. چارلز دیکنز - هاردی باربارا
  26. دفتر یادداشت روزانه یک نویسنده - فئودور میخایلویچ داستایفسکی
  27. کردها - مصطفی نازدار
  28. اسپارتاکوس - فاست هوارد
  29. جامعه‌شناسی مردم کرد (آغا، شیخ و دولت) - مارتین وان براینِسِن
  30. جنبش ملی کرد - کریس کوچرا
  31. زندگانی و عقاید آقای تریسترام شندی - استرن لارنس
  32. دست تکیده - تامس هاردی
  33. تاریخ اجتماعی هنر - هاوز آرنولد
  34. سیری در ادبیات غرب - پریستلی، جان بوینتن
  35. تاریخ ادبیات روسیه - میرسکی سی دی
  36. میراث شوم - گیسینگ جورج
  37. لینمارا، عشق و آرزو - گاسکین کاترین
  38. زن شیشه‌ای
  39. آشیان عقاب - هون کنستانس
  40. تامس هاردی - لویس سی دی

تجهیز پیست اسکی سقز و برگزاری دوره های اموزشی ...

مسئولان پیست اسکی سقز جهت برگزاری دوره های آموزش اسکی آلپاین در روزهای گذشته نسبت به تجهیز و تهیه وسایل آموزش اسکی برای این پیست اقدام نمودند .

به گزارش خبرنگار آروکمپ این دوره ها برای نخستین بار در منطقه برگزار می شود و علاقه مندان به اسکی و ورزشهای زمستانی می توانند در این دوره ها شرکت نمایند .

پیست اسکی سقز پس از ۸ سال روند اداری نهایتا با اقدام بخش خصوصی به ثبت رسیده است که این بخش در اولین اقدام نسبت به برگزاری دوره های آموزشی برای علاقمندان و تجهیز لوازم اسکی پیست در سال جاری اقدام کرده است.

این پیست با بازدید مسئولان فدراسیون اسکی و نظر مساعد انان مستعد ارتقا دادن به پیست بین المللی در سالهای اتی می باشد .

موقعیت پیست در ۳۵ کیلومتری غرب سقز واقع در ارتفاعات گردنه خان و ۱۵ کیلومتری شهرستان بانه قرار دارد . هم اکنون بیش از ۳۰ نفر اسکی باز در سطح شهرستان مشغول به کار هستند و پیش بینی می شود ورزشکاران اسکی باز در سال جاری به بیش از ۱۰۰ تن افزایش یابند .

مسئولین پیست اسکی عنوان کردند این دوره ها با هزینه ی کمی برگزار می شود و تجهیزات اسکی نیز به صورت رایگان برای این دوره ی ۵ روزه در اختیار علاقه مندان قرار خواهد گرفت . مسئول روابط عمومی پیست اسکی سقزهمچنین عنوان داشت با وجود یک پیست با کیفیت و موقعیت پیست اسکی سقز که در مرکزیت شهرستانهای سقز ، بانه ، بوکان ، دیواندره ، سردشت و مهاباد قرار دارد انتظار داریم در سالهای آینده منطقه ی کردستان به یکی از قطب های اسکی در کشور بدل شود .

بنا بر پیش بینی های صورت گرفته انتظار می رود با روند اجرایی شدن فازهای این مجموعه که شامل پیست اسکی ، سایت پرواز و ورزشهای هوایی و چندین ورزش کوهستانی دیگر است سالانه هزاران نفر گردشگر را جذب نماید .

کاردارهمچنین افزود : پیش بینی میشود وضعیت معیشتی مردم روستای خاپورده و کیله شین در سالهای آتی با وجود این مجموعه ورزشی توریستی متحول شود . هم اکنون رایزنی ها برای بازدید ناظران فدراسیون جهانی اسکی و بازدید انان از پیست در حال انجام است .

ادامه در سایتهای :

سایت خبری ورزشی کردستان آروکمپ

سایت مرکز خبررسانی سقز

سایت سقز آوا

مكث !

چشم بستي فتنه پايان يافت

شورشي ها ناگهان

تبعيدي خواب تو گرديدند  ( ابن محمود ) 

نقش کامنت نویسی عمومی و خصوصی در دنیای وبلاگ نویسی !

وبلاگها توسط ابزاری به عنوان کامنت به عنوان یکی از عوامل ارتباطات نزدیک انسانی در دنیای مجازی بدل شده است و نویسنده ی ها با مخاطبانشان در ارتباطی نزدیک هستند که گاه این ارتباط  به ارتباط بین دو کاربر نیز بدل می شود ...

نقش کامنت ها در توسعه ی وبلاگ نویسی قطعا انکار ناپذیر است که توانسته است شبکه هایی از اتباطات را در حوزه های مختلف از جمله دنیای کوهنوردی پدید بیاورد که مخاطبان بسیاری را جذب خود نماید .

با توسعه ی نقش وبلاگها در دنیای خبررسانی و تحلیل وقایع قطعا شاهد اختلاف نظرها ، منافع و مضررات سازمانی ، صنفی ، گروهی ، باشگاهی و ... هستیم . حوادث و مسائل روز به سرعت به موضوعی برای تبادل نظر افکار عمومی از طریق وبلاگ ها می شوند و در این بین کامنت نویسی نقش حیاتی در این روند به عهده دارد .

کامنتها می توانند افکار نویسنده اش را بی پرده برای مخاطبان به نمایش بگذارد و تاثیر مستقیم در دیدگاه مخاطبان و خواننده گان موضوع داشته باشد و گاه این تاثیرات مثبت و گاه منفی خواهد بود ...

اما به اعتقاد بنده کامنت نویسی با وبلاگ نویسی دو مقوله متمایز از همدیگر هستند و یک وبلاگ نویس موفق وی تواند نقشی مخرب را برای وجهه ی خود در دنیای متفاوت کامنت نویسی برای خود ترسیم نماید و گاه یک وبلاگ نویس ناموفق می تواند در دنیای کامنت نویسی نقشی مهم ایفا کند .

از این رو از نظرمن کامنت نویسی هرچند بخش مهمی از پیکره ی وبلاگ نویسی است اما دنیای متفاوتی دارد و موضوعات وبلاگ نیازمند شریان حیاتی کامنتها هستند تا تحلیل وقایع با نقش افکار عمومی به نمایش گذاشته شود .

اما گاه در این بین شخصیتهای مختلف کامنتهایی به صورت خصوصی برای شخص وبلاگ نویس منتشر می کنند که عملا آن ویژگی های فوق را ندارد و نقش این نوع کامنتها از دید بنده صرفا یک ارتباط ضعیف اینترنتی است ...

که گاها  نمی توان  ماهیت نوشتاری فرد نویسنده کامنت خصوصی را که با متون رسمی وی تطبیق داد .

کامنتهایی که بعضا از انها می توان تهدید ، ارعاب و یا حتی توهین استنباط کرد ...که میتوان نمونه های اخیر را به کامنت آرش نقافی در وبلاگ برج سینا که انتشار عمومی پیدا کرد و یا در روزهای گذشتنه کامنت حسین رضایی در وبلاگ بنده اشاره نمود که درون مایه تهدید و یا ارعاب داشتند...

همه ی این نوع کامنت ها انتشارشان به اعتقاد عده ای غیر اخلاقی است و عده ای همچون بنده انتشار این نوع کامنتهای خصوصی را نه تنها غیر اخلاقی نمی دانند بلکه آنها را جهت تنویر افکار عمومی و حقیقی تر شدن دیدگاه مخاطبان  به نسبت نویسنده اش عملی ضروری و اخلاقی می دانند ...

هدف از این پست اشاره به ماهیت کامنتها در دنیای امروزی و جایگاه کامنتهای خصوصی است که رسما عنوان نمایم از این پس هر نوع کامنت خصوصی با مضمون تهدید ، توهین ، ارعاب و تخریب در صورت تشخیص بنده به صورت عمومی منتشر خواهد شد و نویسنده ی این وبلاگ در خصوص این نوع کامنتها هیچ گونه ملایمت و انعطافی نخواهد داشت . هرچند روابط شخصی را تحت تاثیر قرار دهد .

امیدوارم همه ی مخاطبان عزیر این مهم را مد نظر داشته باشند که همانگونه که در نوشتار خود سعی در گل و بلبل نویسی داریم حداقل در این وبلاگ هیچ کامنت خصوصی خارج از چهارچوب گل و بلبل مورد اشاره خصوصی نخواهد ماند و بنا به صلاحدید عمومی خواهد شد .

پی نوشت : اشاره به نام های فوق به هدف تخریب به هیچ وجه نبوده است اما نمونه های عینی برای مخاطبان میتواند وقوع این نوع کامنتها را به طور مشخص نمایش دهد .

 

دلنوشت : دموکراسی ...

دیروز یکی از دوستان قدیمی رو توی خیابون ملاقات کردم چند تا عکس یکی از نامزدهای انتخابات مجلس آتی رو داد دستم ! یه نگاه معنی دار با یک لبخند تلخ نتیجه این دیدار نچندان میمون بود ...

مردک نمی دونست من اساسا زیاد با دموکراسی رابطه ی خوبی ندارم اصلا از همان اولم نداشتم ! دموکراسی کلا چیز خوبی نیست ... اگر رای ندادم تا حالا به این دلیل بوده که همش دموکراسی حاکم بوده و اگر روزی خدای ناکرده انتخاباتی باشه بگند دموکراسی اری یا نه ! اون زمان واسه اولین بار مهر انتخابات ضد دموکراسی حتما میخوره به اون شناسنامه م ...

 قدم میزدم توی خیابونها این شهر توی این زمستون که سوز سرماش گاهی تن آدم می چاد و یه نگاهی به حافظه ی تاریخی مردم عجیب سوزش این سرما رو روی صورتم آزار دهنده کرده ...

همه چیز یخ زده بود حتی اون تاکسی که به خیال اینکه مسافرم روی یخ های کف خیابون یه دو متری سینه خیز رفت و وایساد ! امان از پیچ رادیو و امان از این بیخیال های بغل دستیم که انگار نه انگار زمستونه !

فقط اون پیری که جلو نشسته من رو میفهمه هنوز کمرش از بد روزگار راست نشده با دست های پینه بسته و پیشانی چین و چروک دار که یه کلاه پشمی هم سرش گذاشته یه نیم نگاهی به پیاده رو ها میکنه و  یه اهی از ته دل میکشه و دم نمی زنه ! شاید تو دلش میگه زور نزن جووون زور نزن ...

چقدر نزدیکیم به هم پیر مرد !

چقدر دلم میخواست منم مثل خیلی ها یه کلاه سبز یا سفید یا قرمز میگذاشتم سرم و دیگه به هیچ چیز بو داری فکر نمی کردم حتی بوی قرمه سبزی که از کله ی خودم گاهگداری بلند میشه ...

بازم خوبه که تاحالا از این کلاهای سبز و قرمز سرم نرفته ! الانم با خیال راحت شناسنامه مو می گیرم دستم و می گم این ماله منه ...

به قول شاعر :

دردی‌که مراست، هرگز احساسی نیست

شرح غم من سوژه عکاسی نیست

امــروز، اگر بـرّه نباشی، گویند:

این مرتکه قائل به دموکراسی نیست.

هیمالیانوردی ایران از صعود های بی کیفیت تا قهرمان سازی های پوشالی

در گزارش عظیم قیچی ساز کوهنورد توانمند و با اخلاق تبریزی که در وبسایت کوه نیوز منتشر شده است اشاره ای به حادثه ی مرگ زنده یاد لیلا اسفندیاری شده است که جای بسی تامل دارد .

آن روزهای شور شوق برای صعود دو یا سه قله ی 8000 متری که سال جاری شاهدش بودیم مشتی خاطره ماند و جانی که از دست رفت !

عظیم از روی نجابت و یا حجب و حیایش بود که در این گزارش اشاره ای به واکنش ها و فعالیتهای ایرانیان حاضر در منطقه نکرده است و یا بسیار کوتاه و گذرا از ان گذشته است که مخاطب و شنونده شاید اگر در جریان نباشد به این کلمات کوتاه دقت لازم را نخواهد داشت .

اما ان روزها لیلا برای صعود گاشربروم یک و دو راهی شد که به اعتقاد بسیاری از همقطارانش جای ترس و نگرانی بود . صعود ناموفق تا 7500 متری نیز این نگرانی را برای همنوردانش در ایران و همقطارانش در گاشربروم بیش از پیش کرده بود که می توان این نگرانی را از لابلای جملات عظیم تشخیص داد .

اما هیمالیانوردی ایران در این سالهایی که دنبال کرده ایم رنگ و بوی خاصی گرفته است و پس از برنامه های فدراسیون کوهنوردی برای تیلیچو و دائولاگیری کوهنوردانی را تربیت کرد که آینده ای روشن را به لحاظ ثبت صعودها شاید به ارمغان بیاورد اما این سوال در ذهن ها جاری می شود که براستی کیفیت این صعودها به چه شکل است؟

آیا می توان گفت هیمالیانوردی ایران رشدی چشم گیر داشته است و یا می توان این صعود ها را تغییری در ساختار فکری هیمالیانوردان کشور لحاظ کرد گو اینکه در سالیان دور افرادی همچون اورازها ، نجاریان ها، چشمه قصابانی ها ، زارعی ها  و ... این مسیر را طی نموده اند که کیفیت صعودهایشان را می بایست از آنان که هستند جویا شد و آیا این نسل امروزی که هیمالیانوردی را شتاب گونه در پیش گرفته اند گام در چه مسیر خطرناکی گذاشته اند؟

نقش و جایگاه عواطف انسانی و روحیات ما ایرانیان در این بین چه تاثیری بر هزینه های صعود دارد ؟ همه ای این سوالات پاسخهایی گاه تلخ و گاه طنز را در ذهن من به عنوان یک مشاهده گر به نمایش میگذارد ...

سخنان دردناک عظیم من را بار دیگر در فکر برد و شنیده هایم از این صعود که سینه خیز رفتن ها به قله و حتی گاه بی تفاوتی های همنوردان در شرایطی بحرانی برای فردی که شاید قافیه را از همان اول کار باخته بود نکات عجیبی در دنیای حرفه ای کوهنوردی نباشد . شاید ما انتظارمان از انسانیت در آن بلندا انتظار بجایی نیست اما بهتر است همچنان که ما نیز سطح انتظاراتمان را با کیفیت بد برخی صعودها تطبیق می دهیم دست از قهرمان پروری برداریم و از کاه کوه نسازیم ! یکی را که توان و یا ذات قهرمان بودن ندارد را تا عرش عظیم بالا نبریم و برایش کف نزنیم ! هیاهو ها را کنار بگذاریم و کمی واقع بین باشیم !

شاید رمز موفقیت عظیم تاکنون همان تلاش مستقل است با اینکه خود به چشم خود دیده است که شاید تنها اوست می تواند برای خود و یا هموطنش اندکی نگران باشد و این انتظار از همقطاران رویاپردازی های کودکانه است که انسانهای شرقی در کنار شومینه به ان می اندیشند ...

روی سخنم با مایی است که شاید گاه گداری می نویسم و چند تنی می خوانندش :

این قهرمان پروری همچنان که لیلا را به کام مرگ کشاند می تواند به سان آن هیمالیانورد مرد ایرانی در گاشربروم یک شبه بدون هیچ دلیل و پشتوانه ی عملی قهرمان شد روزی او را با بی تفاوتی هایش همانند رابوکی ها به یک شبه از ان حباب و توهم بیاندازد . همچنان که انتظار نداریم هاشمی ها به یاری فردی بروند که از پیش باخته است باید دیدمان را کمی حرفه ای تر کنیم و این انتظار کممان از انسانیت در بلندای 8000 متری را با ساختار فکری جامعه بسنجیم و سعی نماییم کمی حرفه ای بیاندیشم و برای انانی که هستند به اندازه ی همان کیفیت صعودشان تبلیغ و هیاهو کنیم  !

تا شاید عنوان چند 8000 متری برای افرادی همچون عظیم با آن خو و ذات و حیای شهرستانیش با ثبت این صعود ها برای دیگران یکسان نباشد ...

روزگار عجیبی است ...

گزارش صوتی از سخنان عظیم قیچی ساز کوه نیوز

کافه  کوه و اخلاق کوهنوردی ...

عجیبه هرچه پشت پرده ی آنچه کیبورد بر روی مونیتور دنیای مجازی میسازد و توسط کابلها به دام تور جهانی میافتد در دیداری واقعی رنگ میبازد و آدمها همانهائی نیستند که در کامنت بازار انتقادهای شدید گاهی بی ملاحظه میشوند و گاهی محتاط. اینجا آدمها واقعی اند و اینجا اخلاق کوهنوردی معنی میشود همانگونه که در ناملایمات و سختی های مسیر کوه هنگام همراهی از همنوردانی واقعی میبینی. اینجا هرچند گاشربروم و بیس کمپ اورست نیست ولی اینجا اخلاقی از نوع محمد اوراز حاکم است  …

ادامه ی متن در وبلاگ کانون کوهنوردان اوراز مهاباد ( فرید صدقی )

ویرایش لینک ها

این روزها به علت تعدد وبلاگهای کوهنوردی درج لینک همه ی وبلاگ ها و یا بخش بزرگی از ان در وبلاگم کمی سخت می نمود و ناچارا جهت لود شدن سریع وبلاگ و همچنین در اختیار قرار دادن برخی وبلاگهای مهم اقدام به ویرایش لینکهای وبلاگ نمودم .

دلایل حذف شدن برخی از لینکها  را می توان ، بروز نبودن ، عدم ارائه ی مطالب مفید ، درج پست های غیر مرتبط ، کپی پیست کاری و همچنین وبلاگهایی که هیچ گونه مطلبی به قلم نویسنده اش منتشر نمی شد در لیست حذفیات قرار گرفت .

لینکهای وبلاگ راه را برای مخاطبی که به دنبال مطالبی در یک حوزه است آسان می نماید لذا تعدد لینکهای غیر مفید باعث سردرگمی مخاطب خواهد شد . در صورتی که وبلاگهای حذف شده تغییر رویه دهند و یا به روز تر باشند دوباره لینک خواهند شد .

پی نوشت : این ویرایش شامل لینکهای جدید نشده است ...

موسیقی : زمستون ...

زمستون خدا سرده دمش گرم  /  زمین رو مثل یخ کرده دمش گرم
دم گرم کسی نیست توی این شهر  /  اون عاشقی که ولگرده دمش گرم
دوباره من غرورم رو شکستم  /  نخوردم چیزی اما مست مستم
خداوندا الهی نه نگه که  /  میشم بدتر از این کسی که هستم
زمستون خدا هوا چه سرده  /  میترسم دیگه یارم بر نگرده
دلم دل دیگه نیست خونه ی درده /  ببین یارم خدا با من چه کرده
زمستون خدا سرده دمش گرم  /  زمین از غصه تب کرده دمش گرم
تو آیین خدا لوطی گری نیست /  زمینو جون به لب کرده دمش گرم
زمستون خدا سرده دمش گرم  /  زمستون خدا سرده دمش گرم

ترانه از : مهدی مجتبی ای

عکس: کردستان - کوهستان سلطان چهلچشمه

پی نوشت : من خیلی کم موسیقی پاپ رو تو وبلاگ میگذارم این موسیقی شاید یک استثنا است ...

معرفی وبلاگ :  مهتاب

وبلاگ مهتاب یا فاتحان مهتاب توسط خانم مهتاب رجبی راه اندازی شده است که از ان می توان به عنوان اولین بانوی کوهنویس استان همدان  نام برد . تولد این وبلاگ رو به سهم خودم تبریک میگم و امیدوارم شاهد حضور گسترده ی بانوان در عرصه ی کوهنویسی باشیم .

برای مشاهده ی وبلاگ به این ادرس مراجعه فرمایید :

مهتاب : http://www.fatehanemahtab.blogfa.com

پی نوشت :کوهنویسان استان همدان برای من جایگاه خاصی دارند و میتوان گفت بهترین دوستانم از این استان هستند . که می توان از دوستان بسیار بسیار عزیزم فواد رضاپور - مسعود عسگری ( عمو سبیلو ) - شازده کوچولو - علی بیات - جناب آقای اکبر چلوئیان - و ... نام برد که دوستیشان باعث افتخار من است .

معرفی سایت : ایران کوهرو

سايت ايران كوهرو www.irankoohro.com كه به منظور معرفي كوهنوردان با كتاب‌ها و مقالات كوه‌نوردي راه‌اندازي شده است در خدمت اطلاع رساني در زمينه انتخاب بهترين كتاب‌هاي آموزشي است. شما مي‌توانيد ضمن بررسي كتاب‌ها، آن‌ها را مرور كرده و بعد از انتخاب، به صورت پستي خريداري نمائيد. همچنين در اين سايت تعدادي مقاله و كتاب آموزشي هم به صورت PDF آماده دانلود كردن مي‌باشند.

این سایت توسط مترجم برجسته ی کتابهای کوهنوردی جناب آقای رحیم دانایی راه اندازی شده است که جای خود دارد از وی به دلیل تمام تلاشهایش در این سالیان تشکری ویژه نمود .

کافه کوه  خاطره انگیز!

روز چهارشنبه بنا به دعوت خانم آرزو احمد زاده به طرف کرج راه افتادم و ادامه مسیر را به همراه  دوست عزیزم آیاز از زنجان ادامه دادیم . ساعت حدود 6 بعد ازظهر زیر پل عابر پیاده ی اتوبان کرج تهران مهدی ساقی چند لحظه ای زودتر از ما رسیده بود و پس از چند ماه که از صعود یخچال همدان گذشته بود دیداری با زوج خوشبخت مهدی و آرزو تازه کردیم .

با وارد شدن به منزل گرمشان از همان لحظات اول نقاشی های راه رو خودنمایی میکیرد و سپس ارزو در آپارتمان رو باز کرد و با همان عبارتی که انتظار داشتم " سلام عمووو " خوش آمد گویی کرد . عکسهای دیوار پر بود از زندگی پر بود از عشق و پر بود از صمیمیت !

شبی خاطره انگیز بود در کنار این زوج که شاید نتوان صفا و صمیمیت خانه یشان را توصیف کرد ...

صبح ساعت حدوداً 8:30 بود من و آرزو و آیاز به طرف تهران به راه افتادیم و نیم ساعت بعد احسان بشیر گنجی رو توی اتوبان کرج ملاقات کردیم . احسان رو بعد از یخچال ندیده بودم حدودا ساعت 10 راهی میدان سربند توچال شدیم . پس از نیم ساعت مهدی و آقای فرید صدقی و ژینا دختر کوچک و دوست داشتنیش نیز از راه رسیدند و تصمیم گرفتیم تا قبل از کافه کوه اگر شد تا شیرپلا بالا برویم . گذر از کوچه پس کوچه هایش خاطره انگیز بود و عکسهایی که به یادگار ماند ...

وصف گذر از این مسیر نیز کاری بسیار سخت . پس از صرف ناهار به اتفاق دوستان مسیر رو بازگشتیم و در کافه ی محمد تهرانی چند ساعتی گپ زدیم تا اینکه دوستان عزیز فرشید داودی و لیلی یگانه رهنما و  دوستی به نام الهام به کافه کوه آمدند ...

فرشید با همان چهره خندان و سخنان گاه طنز و گاه جدیش بار دیگر خاطره ی اولین دیدار رو برایم زنده کرد . سپس چهره ی خندان خانم فرشته احمدیانفر با کیک تولد کافه کوه به همراه پسر دوست داشتنیش خوشحالم کرد مدتها بود که ارتباطمان محدود به جملات زیبایشان در صفحات فیس بوک بود ...

پریسا نیز برای نخستین بار بود که می دیدمش اما وبلاگش را باها دیده بودم دختری از دیار شیراز ...

سپس دوستانی عزیز همچون حسین رضایی ، امیر حسین ناظمی و دوستشان از راه رسیدند و گرمی بخش محفلمان شدند . آقای پرویز ستود شایق  نیز ار راه رسید هرچند در طول این چند روز در تماسهای تلفنی مان از حضورشان یقیین داشتم ...

انتظار حضور آقایان فرامرز نصیری و عباس ثابتیان را از مدتها قبل داشتم با همان چهره ای که از فرامرز انتظار داشتم اما نه اینچنین خندان و این چنین با محبت !

اری فرامرز شخصیت و گفتار و لبخند و چهره اش چنان دلنشین بود که کلاغها را برایم بیش از پیش عزیز تر کرد . عباس ثابتیان نیز همان طور که در دیدارهای گذشته ام دیده بودم همچنان لبخند بر لب و صمیمی بود ...

حضور یوسف سورنی نیا و دوست همراهشان کمی غافلگیرم کرد غارنوردی از دیار بیستون که سالهاست او را از طریق فعالیتهایش می شناسم اما نخستین دیدارمان در کافه کوه بسیار به دل نشست ! عمیقا از دیدار یوسف خوشحال شدم !

مرتضی زارع نیز با چهره ای غیر منتظره برای من وارد جمع شد و با جمله ای که گفت آیا جایی برای ما هم هست؟ به جمعمان وارد شد ...

جملاتی همراه با صداقتی عمیق از او که نشان از سپری کردن عمر ارزمشند در دیار بیستون بود شاید پس از فرامرز ، مرتضی نیز غافلگیرم کرد فردی دوست داشتنی و رک !

جمعی زیبا بود از بزگوارانی که چند ساعتی چایی نوشیدند و در ستایش دوستی لبخندی زدند ...برای این حضور گرم از همه ی این بزرگواران سپاسگذارم ...

امیدوارم این دیدار های به زودی اینچنین دلنشین و زیبا تکرار شود