کیومرث بابازاده باید حداقل مسیر 5،13 را صعود نماید

درست شنیدید ! جای تعجب ندارد 

این شرط فدراسیون کوهنوردی است که سرپرست تیم برودپیک که سال جاری به پاکستان می رود می بایست تست دهد . خوب  خبر بسیار جالب توجهی است هر روز فدراسیون کوهنوردی دست می کنه توی بخچه ی خودش و یه چیز جالب در میاره ! قدیم ها معرکه گیر ها و شعبده بازهای دوره گرد که از این روستا به اون روستا ، از این شهر به اون شهر می رفتند همیشه توی بخچه ی خودشون چیز غافلگیر کننده ای داشتند ، همیشه یه چیز بود که یا مردم رو می خندوند یا متعجب میکرد . شکر خدا فدراسیون ما هم کم از این شیرین کاری ها بلد نیست .  گاهی وقتا که مار یا چیز دندن گیری توی بساط معرکه گیر پیدا نمی شه مجبور میشه لوده بازی در بیاره تا به قول قدیمیا دو لقمه نون گیرش بیاد

فکر میکنم آیدین بزرگی و کیومرث بابازاده می بایست همطناب باشند . 

از فدراسیون کوهنوردی که همیشه می خواهد ملت شادباشند سپاسگذاریم که چنین بساط خنده و شادی را برای کوهنوردان فراهم می سازد . فقط یه سوال ؟ واقعا مسئولین فدراسیون چطوری فکر می کنند؟ چی تو ی اون کله ها می گذره ؟ 


پی نوشت : فدراسیون کوهنوردی در اقدامی بسیار بسیار غیر معقول شرط ارسال مدارک به شورای برون مرزی جهت اخذ مجوز را حضور سرپرست و مسئول فنی ( رامین شجاعی - مقیم کانادا) را در تست ها عنوان کرده است . البته نیازی به توضیح نیست که  رامین شجاعی از نفراتی که این تست ها را می گیرند دانش فنی بالاتری دارد ...

در سال 91 چه بر کوهنوردی ایران گذشت

سال 91 یکی از جنجالی ترین سالهای کوهنوردی کشور بود همه انتظار داشتند محمود شعاعی از سمت ریاست فدراسیون کنار رود و جای خود را به شخص دیگری بدهد . اما در عین ناباوری  همان ابتدای سال جنجال دادگاهی کردن پیشکسوت کوهنوردی ایران کیومرث بابازاده موج نارضایتی را در فضای کوهنوردی بر علیه فدراسیون تشدید کرد که در نهایت پروژه ی سرکوب فدراسیون کوهنوردی با حاشیه های فراوانی که در دادگاه به وجود آمد به پایان رسید .

در دادگاه شعاعی یکی از مواردی را که به عنوان اتهام بر علیه بابازاده مطرح گرد عنوان نمودن گرفتن پورسانت توسط فدراسیون از تیم های اعزامی به هیمالیا بود . مدتها بود شائبه ی دریافت مبلغ قابل توجهی از تیم های هیمالیا نوردی توسط فدراسیون کوهنوردی ایران را آزار می داد که با مستقل عمل نمودن تیم برودپیک باشگاه آرش این موضوع مسجل شد . تیم برودپیک برای بار نخست با فدراسیون قرارداد بست و فدراسیون نیز آنها را از طریق یک شرکت پاکستانی اعزام نمود و زمانی که تیم برودپیک در سال بعد خود مستقیما با شرکت پاکستانی مکاتبه کرد متوجه ی دزدی فدراسیون کوهنوردی در این بین شد که مطرح کردن این موضوع شعاعی را بر آشفت . در دادگاه نیز قاضی دادگاه عنوان کرد صرفا اینکه بابازاده این موضوع را عنوان کرده باشد جرم نیست . ( بابازاده عنوان کرده بود فدراسیون از تیم های هیمالیانوردی پورسانت قابل توجهی میگیرد ) البته ذکر این نکته هم الزامی است که این پورسانت در ادبیات و عرف ما دزدی نام دارد  چراکه تیم ها اطلاعی از برداشتن قسمت قابل توجهی از مبلغ پرداختیشان به فدراسیون  نداشتند.

باری – دادگاهی کردن پیشکسوت رک و صریح ایران برای فدراسیون تنها یک نتیجه داشت  و آن هم از دست دادن مشروعیت خود نزد اندک افراد نا آگاه به وضعیت فدراسیون بود که آن مشروعیت اندک نیز خدشه دار شد و محمود شعاعی که کینه ی بی پایان خود را نمی توانست از چهره هایی نظیر بابازاده مخفی کند ناچار شد با توضیحات قاضی دادگاه که رای به بطالت طرح اتهام داده بود از پیگیری این موضوع صرف نظر کند .

پس از طرح موضوع دادگاه بابازاده خبر عجیب دیگر عزیمت رئیس فدراسیون کوهنوردی به قله ی ماکالو بود که در ابتدا با مخفی کار فدراسیون کوهنوردی همراه بود و از طریق این وبلاگ فدراسیون ناچار شد واقعیت را عنوان کند اما کسی نفهمید دلیل پنهان کاری فدراسیون واقعا چه بود ؟ 

وبلاگ کوهستان :شعاعی کجاست ؟!؟ 

در 17 اردیبهشت سال 91 طی پیامی از بیس کمپ آناپورنا از طرف فرخنده صادق خبر از صعود عظیم قیچی ساز بر فراز آناپورنا را داد . نخستین تلاش موفق این قله توسط ایرانیان به حساب می آمد . از طرفی چند تیم ایرانی دیگر نیز در تلاش برای فتح قللی همچو ماکالو ، دائولاگیری، اورست و لوتسه بودند .

در اردیبهشت جنجالی امسال در حالی که قصد تنظیم خبر نامه نگاری فدراسیون برای لغو مجوز شرکتهایی نظیر ( اسپیلت البرز و سانلند و ...) بودم مشخص شد تمام این تقلاها با هدف سودجویی فدراسیون بوده است . خبر ثبت شرکت نیما سیر توسط محمود شعاعی نشان از ادامه دادن راه صادق آقاجانی و افلاکی و ... در فدراسیون بود که صرفا مدیران آن با هدف سودجویی بر صندلی ریاست تکیه زده اند . اما شعاعی پا را فراتر از آقاجانی نهاد و آن ارسال مکرر تبلیغات شرکت نیما سیر به همراه نامه های هیئت های استانی به تمام کشور بود 

وبلاگ کوهستان : افتتحاح شرکت گردشگری توسط محمود شعاعی !!!

22 اردیبهشت  خبر صعود محمود هاشمی و حسین مقدم به قله ی ماکالو نیز از خبرهای جالب توجه کوهنوردی ایران بود و سپس صعود کوهنوردان ایرانی ، امید آمحمدی ، جعفر ناصری و حسین صالحی به قله ی مانسلو از دیگر خبرهای خوشحال کننده بود.

در میان ناباوری خبر مفقود شدن جعفر ناصری در راه برگشت از قله ی مانسلو شوکه کننده بود . در همان ابتدا فدراسیون خبری را در سایت خود درج نمود که با فاصله ی اندکی آن را ویرایش کرد . مفقود شدن صالحی بی شباهت با داستان نانگاپاربات نبود اما خیلی زود خبر با درخواست آقای رضا زارعی به حسین رضایی اصلاح و ویرایش شد . پرواز زنده یاد جعفر ناصری به گونه ای روایت شد که به دور از واقعیت بود . جدا شدن از هم و گم شدن در میان مه و ... خاطراتی دروغ و روایتی مهندسی شده . باری به هرجهت داستان مانسلو بسیار دردناک بود اما یک اتفاق بود و این حادثه مقصری به آن شکلی که در نانگاپاربات فدراسیون در تلاش برای مقصر جلوه دادن اعضای تیم بود پیگیری نشد و این جای بسی خوشحالی بود . هرچند شخصیت های داستان شخصیتهایی مستقل نبودند و این اصلاح خبر نیز توسط زارعی و رضایی بی ارتباط به نزدیکی این افراد به فدراسیون نبود .

پروانه کاظمی زن نام آشنای ایرانی توانایی های خود را در 29 اردیبهشت با صعود اورست به اثبات رساند از انتقادهایی که همواره تا پیش از این به وی وارد بود عدم توانایی مستقل وی بود که صعود مانسلو ی آن را فازغ از سهل انگاری و حادثه ی آن به همیاری نجاریان نسبت می دادند که با صعود اورست اثبات کرد هرچه دارد از توانایی های خود دارد و اورست را نه با شعارهای ایدولوژیک همچو بانوان سال 1384 و نه با همکاری مردان ایرانی تیم بلکه صرفا با تکیه بر توانایی های فردی خود توانسته است به انجام برساند .

یک روز پس از صعود اورست دائولاگیری نیز توسط مهدی عمیدی صعود شد و روز 31 اردیبهشت نیز رضا شهلایی از کرمانشاه موفق شد اورست را صعود نماید تا با مهدی عمیدی و  پروانه کاظمی روز خوبی برای کوهنوردی مستقل ایرانیان رقم بزنند .

اما 5 اردیبهشت پروانه کاظمی موفق شد لوتسه را نیز صعود نماید تا در کنار مهدی عمیدی نام خود را به عنوان دومین ایرانی موفق به صعود اورست و لوتسه در یک برنامه ثبت نماید و همچنین عنوان پرافتخارترین بانوی کوهنورد ایرانی را از آن خود کند . پروانه کاظمی با صعود سه قله ی 8000 متری گام مهمی در روند رو به رشد هیمالیانوردی زنان ایرانی نهاد . وی افتخار صعود لوتسه را تقدیم به روح لیلا اسفندیاری کرد .

27 خرداد در حالی که گزارش صعود قله ی ماکالو توسط محمود هاشمی و حسین مقدم روی سایت فدراسیون قرار گرفت خبری در این وبلاگ درج شد که پرده از واقعیتی تلخ در کوهنوردی ایران برداشت 

وبلاگ کوهستان: دم خورس یا قسم حضرت عباس !!!

قله ی ماکالو صعود نشده بود و این واقعیت پرده از صعود 11 سال پیش فدراسیون کوهنوردی برداشت همه دست به دست هم دادند تا به هر شکل ممکن مانع از فاش شدن حقیقت ماکالو شوند که سر انجام دلایل روشن و واضح برج سنگی ماکالو را نه به عنوان قله بلکه به عنوان بخشی از مسیر دستیابی به قله شناختند و اثبات شد هیاهویی که سالها پیش توسط تیم آقاجانی بر سر صعود ماکالو برپا شد سرابی بیش نبوده . در همین راستا رضا زارعی نویسنده ی تا آن زمان مقبول فدراسیون که کتاب ماکالو هیولای سیاه را نوشته بود اقرار کرد که فقط وی تا پای برج سنگی رفته است و مابقی نفرات حتی برج سنگی را نیز ندیده اند اما به شکلی دردناک از ان به عنوان یک افتخار بزرگ نام برد . از جمله نفراتی که همواره خاطرات شیرینی از قله ی ماکالو تعرف می نمود محمد حسن نجاریان بود که هیچگاه شهامت اقرار به دروغ پردازی هایش را نداشت و کماکان در قبال این موضوع سکوت اختیار کرده است .

اما اقبال افلاکی پا را فراتر نهاد و خاطرات را همراه با قطرات اشکی تماسح گونه به این شکل تعرف می نمود که واقعیت فدراسیون آقاجانی و شعاعی را بر همگان آشکار کرد . محمود شعاعی نیز برای اثبات اینکه نفرات صعود کننده به نانگاپاربات تا 10 قدمی قله رفته اند و نبشی قله را لمس نکرده اند خود را به آب و آتش زد و در همین راستا هرچه آبرو داشت به حراج گذاشت در حالی که عدم صعود نورچشمی های خود را سالهای سال مخفی کرد و صعود نفرات به پای برج سنگی را به عنوان قله ی ماکالو در سایت خود درج نمود  اما هیچگاه وی نیز از جامعه ی کوهنوردی عذرخواهی نکرد . 

    

اقبال افلاکی : 

«تو برنامه چوایو و شیشاپانگما تا ارتفاع 8000 و 7500 رفتم حالا بنا به دلایلی که مربوط به خود تیم میشه از صعود اصلی باز موندم .

اما تو ماکالو بعد اینکه قریب به فکر می کنم 17 یا 18 ساعت بودکه هنوز داشتیم  کوهنوردی میکردیم ، نزدیکای قله محمد کاملا پشت سر من حرکت می کرد با توجه به اینکه اون اکسیژن نداشت و ما اکسیژن داشتیم ولی همش می گفت ، اقبال برو !هی من بر می گشتیم می گفتم بقیه بچه ها بیان ، گفت اونا هم میان ! تو برو !

وقتی سر قله رسیدیم ( ایشون در این قسمت بغض می کنند ) منو بغل کردش بعد من ماسکم رو در آورده بود اونم ماسک نداشت . هنوز بقیه بچه ها نرسیده بودند ظاهراً ! برگشت گفت بلاخره حق به حق دار رسید

 منظورش این بود که بعد از 3 تا 8000 متری که با هم بودیم منم بلاخره تونستم یه 8000 صعود کردم . در صورتی که دقیقا من تو اون قسمت آخری که حرکت کردیم مثلا یک بعداظهر اعلام کردیم ما یک بعدازظهر می رسیم قله ولی 6 بعدازظهر رسیدم . از اون لحظه من وقتیکه برگشتم تو ذهن خودم مراجعه کردم دیدم از اون لحظه محمد تمام نیروش رو بجای اینکه بگذاره و به بدون اکسیژن صعود کردنش فکر بکنه تمام نیروش رو گذاشته بود که آدمی مثل من یه 8000 متری صعود بکنه !»

***

تیر ماه سال جاری مهمترین اتفاق دیواره نوردی ایران با صعود جوانان دیواره نورد ایرانی به قله ی برج بی نام ترانگو از مهمترین خبرهای سال بود که گامی رو به جلو برای دیواره نوردی ایران محسوب می شود . این تیم در اردوهای متعدد خود را به این باور رسانده بودند که صعود برج ترانگو کار غیرممکنی برای آنان نیست و برای اثبات آن قدم در راه دشوار و سخت ترانگو گذاشتند . این صعود صعودی بی حاشیه بود که از همان ابتدا بسیار بر این باور بودند مشکلترین مرحله برای این دیواره نوردان تامین هزینه های مالی آن است .

10 مرداد ماه عظیم قیچی ساز کوهنورد توانمند تبریزی موفق شد قله ی سرسخت کی تو را صعود کند و نهمین صعود خود را بر فراز کی تو جشن گرفت . عظیم قیچی ساز کوهنوردی که سال 1379 به شکلی جدی وارد دنیای هیمالیانوردی شده است در صورتی که بتواند به کشور تبت برود و مجوز صعود قله چوایو را دریافت کند راه همواری برای صعود تمامی قله های 8000 متری در پیش دارد .

 12  مرداد برادران بهادرانی ( رضا – صحبت الله ) از کرمانشاه موفق شدند برودپیک را در منطقه ی قراقروم پاکستان صعود کنند تا جمع قله ی های صعود شده ی رضا بهادرانی به 5 قله برسد این دو برادر در برودپیک جان یک کوهنورد تایوانی را از مرگ نجات دادند .

از سوی دیگر مهدی عمیدی کوهنورد توانمند خراسانی نیز در تلاش برای صعود کی تو زمان را از دست داد و دست خالی از سرسخت ترین قله ی قراقروم بازگشت .

یکی دیگر از موارد جنجال بر انگیز سال جاری توهین به پیشکسوتان کوهنوردی کرمانشاه بود که حادثه ی جالب توجهی در کوهنوردی کشور رقم زد و آن همدلی کوهنوردان کشور به همت آقای بیژن امیری پیشکسوت کوهنوردی کرمانشاه بود که در اقدامی تحسین بر انگیز طومار بلند بالایی از امضای کوهنوردان در محکوم کردن این توهین هیئت کوهنوردی کرمانشاه بود . از این جهت این اقدام حائز اهمیت بود که نشان از همبستگی و حرکت توده ای در جریان کوهنوردی کشور بود که تا کنون بی سابقه بود . ماحصل جمع آوری امضا عقب نشینی هیئت کوهنوردی کرمانشاه و استعفای محمد رضا نقدی رئیس هیئت کرمانشاه بود .

12 شهریور ماه نامه ای از وزارت کشور برای انجمن کوهنوردان ارسال شد که خبر از تعلیق سه ماه ی این تشکل می داد رخدادی که فدراسیون در پشت آن نقشی فعال و یکه تازانه داشت . فدراسیون کوهنوردی پس از دادگاهی کردن ناموفق منقد خود این بار تصمیم گرفت علاج ناکامی های خود را در خشکاندن ریشه انجمن بجوید که این تلاش نیز ناموفق از آب در آمد و تنها می شود گفت در این یک سال فدراسیون هرچه زد بر طبل بطالت زد و راه بجایی نبرد .

مهرماه جشنواره ی پرحاشیه بیستون برگزار شد که خبرسازترین واقعه ی آن تحریم این جشنواره توسط انجمن کوهنوردان ایران بود . انجمن کوهنوردان پس دریافت حکم تعلیق خود به مثابه ی نوش داروی پس از مرگ سهراب اقدام به تحریم جشنواره کرد که کمابیش بازتاب ملی و بین المللی داشت . این حرکت انجمن کوهنوردان اعتراضی بود به سیاست سرکوب منشانه ی فدراسیون اما به اعتقاد بسیاری از کوهنوردان بسیار دیرتر از آن وقتی بود که می بایست !  بی تردید می توان گفت این تحریم از انجمن ترسوی ایران کمی غیر منتظره و عجیب به نظر رسید و این شجاعت فقط در صورتی قابل تصور است که انجمن از رسمیت افتاده باشد . و به نظر می رسد چنین واکنشهایی از انجمن دیگر تکرار نخواهد شد .

آبان ماه خبر مفقود شدن دوست عزیزمان مهدی عمیدی در ارتفاعات مون بلان تکان دهنده ترین خبری بود که می توانستیم بشنویم مهدی عمیدی پس از صعود البروس برای صعود ماترهورن و مون بلان عازم کشور فرانسه شد که هیچ گاه از وی خبری مخابره نشد و جامعه ی کوهنوردی را از این فقدان دچار شوک کرد . وی از کوهنوردان بسیار توانمند خراسان بود که از آن می توان به یکی از منتقدان جدی فدراسیون نام برد . وی برای انتخابات فدراسیون ثبت نام کرده بود که بارها دلیل حضور خود را در این انتخابات جلوگیری از حضور آقای موسوی بود . چراکه معتقد بود حضور موسوی در کسوت ریاست فدراسیون کوهنوردی بدترین حادثه ی ممکن برای کوهنوردی کشور است . همچنان موسوی یکی از کاندید های تصدی این صندلی است و بسیاری همچو زنده یاد عمیدی این دغدغه و نگرانی را دارند .

جشنواره ی یخ نوردی کرده جنوبی نیز از مواردی بود که در سال جاری رخ داد در اطلاعیه ای عجیب از فدراسیون کوهنوردی از یخ نوردان دو سال پیش مسابقات یخ نوردی دعوت شد که جهت شرکت در این دوره اعلام آمادگی کنند اما کلیه ی هزینه ها را می بایست ورزشکاران تقبل کنند و بدتر از همه یخ نوردان مستعد و آماده ای که در مسابقات گذشته رتبه ی یک تا سه را نیاورده اند حق حضور در این مسابقات را نداشتند . طنز تلخی بود اما راه بر روی یخ نوردان آماده بسته شد و تیمی  به این مسابقات اعزام شد که در مجموع رتبه ی 10 تیمی را کسب کردند که از نفرات آن می توان به آقایان زینالی ، ثقفی ، صفدریان و خانم عبدالله خانی اشاره کرد.

7 دی ماه نیز دو کوهنوردی تبریزی مهدی قلی پور و عظیم قیچی ساز موفق شدند قله ی مانسلو را صعود نمایند قله ای که جان دو تن از کوهنوردان کشور را گرفته است تا نام مانسلو با یاد و خاطره ی عیسی میرشکاری و جعفر ناصری عجین شده باشد .


مرگ جعفر ناصری و مهدی عمیدی عزیز سال 91 را علی رغم تمام موفقیت ها برایمان تلخ کرد و به جرات می توان گفت فقدان این کوهنوردان باعث شد سال 1391 را سال تلخ کوهنوردی ایران بدانیم سالی که حتی موفقیتهایش تحت تاثیر سایه سنگین این فقدان است .

روحشان شاد و یادشان گرامی


پرستو ابریشمی : در ذهن شعاعی چه می گذرد؟

خاک خوب : جمعه ۶ بهمن مشغول درس خواندم بودم که اس.ام.اسی برایم امد که فلان شبکه تلویزیون را ببین. وقتی این پیام ها را دریافت می کنم، معولا با یک  برنامه ای راجع به گربه ها! یا کوهنوردی روبرو می شوم که دوستانم به سبب این دو موضوع از من یاد کرده اند.

سخن از هیمالیا نوردی و دیواره نوردی بود و سرپرست برنامه ترانگو سخت در تلاش برای نشان دادن جایگاه برنامه ترانگو در میان برنامه های کوهنوردی اجرا شده در خارج از کشور بود و عظیم قیچی ساز هم از سختی های برنامه های هیمالیا نوردی و خطرات اون سخن می گفت. 

مجری در انتهای برنامه از ریاست فدراسیون سوالی راجع به فعالیتهای کوهنوردی بانوان کرد و خواست  چشم اندازی از کوهنوردی بانوان را ترسیم کند و جواب کوتاه و جالبی که داده شد از طرف ریاست که اشاره داشت به برنامه پر افتخار صعود به اورست ۱۳۸۴ زنان مسلمان ایرانی(به همراه مردان مسلمان ایرانی) و با یاداوری این که ایشان  و آقای قیچی ساز با هم در این برنامه بودند و خانمها کشاورز و صادق در این برنامه افتحار افرین، پا بر اورست گذاشتند و همین.

با خودم گفتم ببین چقدر فعالیت کوهنوردی بانوان ایرانی به نظر ریاست کمرنگ است که تنها فعالیتی که از کوهنوردی بانوان در ذهن دارد همان برنامه ای است که خود در آن حضور داشته و جالبه در سال ۸۴ ریاست فدراسیون کس دیگری (آقاجانی) بود. از آن زمان تا کنون کمتر از ۸سال(۲ماه کمتر) می گذرد و در تمام این ۸سال فعالیتی انجام نشد که به یاد ریاست بماند و آن برنامه ارزش نام بردن در رسانه ملی را داشته باشد!

بدون گشتن و جستجو کردن در اینترنت، چند برنامه کوهنوردی بانوان در داخل و خارج از کشور در ذهن دارم که فهرست وار ذکر می کنم شاید در شرایط مشابه اطلاعات مسئولین مربوطه "به روزتر" باشد! 

اورست و لوتسه پروانه کاظمی(اولین زن در جهان)

گاشربرم دو زنده یاد لیلا اسفندیاری(اولین زن در ایران)

کی دو زنده یاد لیلا اسفندیاری(اولین تلاش زن ایرانی)

ماناسلو پروانه کاظمی(اولین زن در ایران)

نانگاپاربات زنده یاد لیلا اسفندیاری(اولین زن در ایران)

آمادابلام پروانه کاظمی(صعود اولین زن در ایران)

آمادابلام مریم ساعی(تلاش اولین زن ایران)

جیانجی خانگ تیم ملی(۵نفر)(اولین زنان در ایران)

اسپانتیک استان تهران(۶نفر)(اولین زنان در ایران)

لنین و خانتانگری نادیا اسمی خانی (اولین زن در ایران)دو قله در یک برنامه

لنین و خانتانگری مهری جعفری (تلاش بر لنین، صعود خان تانگری) در یک برنامه

لنین  استان خراسان رضوی(۸نفر)

نان استان تهران(تیم امید)(اولین زنان در ایران)

پاسوپیک استان تهران(تیم امید)(اولین زنان در ایران)

مومهیل سار استان تهران(تیم امید)(اولین زنان در ایران)

و از دیواره نوردانی چون نسیم عشقی پدیده ای استثا ای در دیواره نوردی ایران،  غار نوردانی چون سارا عدالتیان (مشهد، یکی از بهترین غارنوردان کشور)، کوهنوردانی چون دنا الیکایی(تهران، صعود کننده به دره یخار، زمستانه یال داغ)، فائزه پورهادی(اراک، زمستانه یال داغ) و ... می توان نام برد.


من هیچ جستجویی در گوگل نکردم. برنامه های فوق به واسطه حضور دوستانم در این برنامه ها در ذهنم بود. تمام برنامه های خارج از کشور که ذکر شد قلل بالای ۷۰۰۰ است (به غیر از امادابلام). 

البته به خاطر سپردن این  اسامی (افراد و قلل) شاید کار راحتی نباشه(که هست) اما فکر می کنم کمتر کوهنوردی در ایران باشد که نسبت به نام لیلا اسفندیاری و پروانه کاظمی( تنها صعود کنندگان قلل بالای ۸۰۰۰ در لیست بالا) حضور ذهن نداشته باشد!

http://khak-e-khoob.blogfa.com/post-244.aspx

عکس : پروانه کاظمی ( مانسلو ) 


پی نوشت : صعود اورست زنان در سال 1384 با حمایت مردان و حمل بار زنان ایرانی انجام گرفت حتی به گفته ی یکی از اعضای  این تیم کپسول های اکسیژن زنان را در روز حمله تا آنجا که نیاز به استفاده از کپسول نبود مردان حمل کردند . البته این برنامه جزء پر خرج ترین برنامه های اکسپیدیشن تاریخ کوهنوردی ایران می توان نام برد که با آن هزینه امکان اعزام چند تیم 8000 متری فراهم بود . محمود شعاعی در ان برنامه به عنوان صعود کننده حضور داشت . یکی از پر حاشیه ترین صعود های کشور را می توان همین صعود اورست زنان نام برد که انتخاب اعضا بر اساس روابط بود که بعد ها صدای اعضای تیم را نیز بلند کرد . باری به هر جهت صعود اورست 1384 حماسه آفرینی نبود بلکه یک برنامه ی پرحاشیه و پر هزینه بود ... 

اینها صادق نیستند ، اینها کاسب اند !

در پی دو پست مربوط به وبلاگ کوه قاف ( رضا زارعی ) و اردشو ( حسن نجاریان ) در خصوص صادق آقاجانی رئیس پیشین فدراسیون کوهنوردی لازم دیدم مجددا به صورت مختصر نکاتی رو ذکر کنم .

در دوران ریاست آقاجانی مهمترین اتفاقی که افتاد تابوی هیمالیا شکسته شد و فاصله ی کوهنوردی ایران به هیمالیا به واسطه ی جنگ و دوران پس از ان کم شد و این نزدیک شدن ایرانیان به دروازه های هیمالیا را می توان تا حد زیادی مدیون فدراسیون وی بدانیم .

اما ذکر این نکته هم لازم است که در این سالها دروازه های رسانه ای دنیا نیز بروی ایرانیان باز شده بود و کوهنوردان بیش از پیش به واسطه ی سفر ها و کسب اطلاعاتی در این زمینه در همین مسیر به کندی در حال انگیزه اندوزی بودند و این پتانسیل توسط آقاجانی و تیم همراهش بالفعل شد .

اگر بخواهیم صادق باشیم می بینیم بسیاری از کارشناسانی که در سالهای اخیر قد علم کرده اند همه از فدراسیون آقاجانی سر در آورده اند و خط مشی آقاجانی و رویه های وی را سر لوحه ی زندگی شان کرده اند .

دروه ی آقاجانی سر آغازی بود برای کسب شهرت و نام و نشان و این نام نشان از تبلیغاتی بود که به واسطه ی صعود هایی نظیر ( گاشربروم 2 ، اورست ، چوایو ، شیشاپانگما ، ماکالو و لوتسه و گاشربروم یک ) نصیب اعضایش شده بود . که به غیر از چوایو و اورست صعود 100 درصد بقیه هنوز هم قطعی نشده است .

هیچ سندی مبنی بر صعود سایر قله ها هیچ گاه ارائه نشد و صعود اورست آن نیز ظاهرا توسط یک نفر از اعضایش صعود شده بود که تصویر قله ی جنوبی اورست را به عنوان قله ی اصلی همواره به نمایش گذاشته بودند .

باری - صادق آقاجانی  بنیان گذار بدعت زشتی بود به نام دروغ پردازی در خصوص صعود ها که این بدعت زشت تا کنون پا برجا مانده است . تمام هست و نیست آقا جانی صعودهای مبهمی بود که با قاطعیت از آن نام می بردند و افرادی را به نان و نوایی رسانده بود که تا کنون نیز به این نان وفادار مانده اند .

مافیای فدراسیون آقاجانی که شامل حلقه هایی بود که پیشتر به آن به صورت اجمالی پرداخته بودم  راه را بر نفوذ چهره هایی جدید بسته بودند و صد البته از این چهره ها نیز بهره ی کافی را بردند که به عنوان نمونه می توان به کتاب هیولای سیاه رضا زارعی اشاره کرد .

فدراسیون کوهنوردی پس از آقاجانی توسط این مافیا در دوره ی مهندس هوایی تحریم شد و همین تحریم باعث شد تا حدی پروژه ی برودپیک هوایی با شکست روبرو شود و بار دیگر یاران سابق آقاجانی این بار بدون حضور وی راه آقاجانی را با همان سبک و سیاق و بدون هیچ تغییر چشمگیری ادامه دهند .

صعود ها همان صعودهای 10 سال پیش بود و دروغها همان دروغهای 10 سال پیش و این بدعت توسط وی برای همیشه به یادگار باقی ماند که به طور مثال صعود دو کوهنورد جوان ایرانی به ماکالو و ادعای صعود آن و حمایت چهره ی های قدیمی  آقاجانی که به هر دری زدند که مانع از افشای واقعیت شوند نیز تلاشی برای استمرار این بدعت زشت بود .

بدعت دیگری که در تاریخ کوهنوردی کشور توسط آقاجانی و افلاکی بنا نهاده شد استفاده از رانت فدراسیون برای درامد زایی و ثبت شرکتهایی نظیر شرکت کسا و ... بود که این رسم بازهم توسط رهروانشان 10 سال بعد ادامه پیدا کرد و از همان راه و روش شاهد ثبت شرکتهایی نظیر نیما سیر محمود شعاعی بودیم که بدعت آن را همان آقا جانی بنا نهاد .

سخن در این رابطه بسیار زیاد است اما همچنان که بارها گفته ام یک جمله بیشتر  نمی توانم برای این دوستان نام آشنا به کار ببرم :

 اینها صادق نیستند اینها کاسب اند ! 

پی نوشت : قسمتی از این مقاله بنا به ملاحضاتی حذف شد هرچند به اصل مقاله نیز لطمه زده است( ! )

پی نوشت دو : در همین رابطه در برج سینا بخوانید : کوهنوردی ایران داغها بر سینه دارد از صادق کوهنوردی اش!

محمد رضا نقدی ؛ مجبور به استعفا شد !

 محمد رضا نقدی روز گذشته متن استعفای خود را بر روی سایت هیئت کوهنوردی استان کرمانشاه درج کرد وی از چهره های جنجالی ورزش کرمانشاه بود که در عملکردش اشتباهات متعددی را مرتکب شد که آخرین اشتباه وی منجر به استعفایش شد .

وی مرداد ماه سال 1387 پس از 14 سال سکانداری بهروز ایزدی در سمت ریاست هیئت کوهنوردی کرمانشاه با کسب 15 رای از  ایزدی رقابت را برد و به عنوان رئیس هیئت معرفی گشت . در این چند سال نقدی با جامعه ی کوهنوردی و سنگ نوردی کرمانشاه روابط پر تنشی را تجربه کرد که ماحصل این تنشها نیز یک بار توبیخ و محکومیت کیفری را از دادگاه برای وی به همراه داشت .

سال 1389 در پی شکایت هادی میرزاپور از کوهنوردان کرمانشاه  ، داديار شعبه نهم دادگستري وی را به جرم تهمت ، افتراء و نشر اكاذيب بازداشت کرد .

پس از ان جمعی از کوهنوردان کرمانشاه در تلاش برای طرح شکایت از وی بر امدند که بنا به ملاحظاتی از این اقدام صرف نظر نمودند .

در جریان درج پستی اهانت امیز به پیشکسوتان نام آشنای کرمانشاه طوماری نوشته شد که جامعه ی کوهنوردی کرمانشاه و تا حدی کوهنوردان کشور آن را به امضا رساندند و که نتیجه ی آن استعفای نقدی از سمت ریاست هیئت شد .

این استعفا دومین عقب نشینی هیئت کوهنوردی و فدراسیون در یک ماه اخیر است که احتمال نپذیرفتن استعفای نقدی توسط شعاعی دور از ذهن نیست .

پذیرفتن و نپذیرفتن استعفای نقدی برای فدراسیون یک نتیجه در پی خواهد داشت و ان فقدان اعتبار و مقبولیت عمومی است

حرکت توده ها بحرانی جدید برای فدراسیون

هرگاه جریان اصلاحی و دیدگاهای منتقدین در رویه یک سیستم تغییر ایجاد ننماید عملا نقش توده ها و عموم مردم پر رنگ می شود . این مسئله یکی از بدیهیات تمامی سیستم های جهان است .

حال اگر ورقی بزنیم در دفتر کوهنوردی کشور می بینیم هیچگاه فدراسیون نتوانسته است در ایجاد تغییر به واسطه ی نقد ، پیشنهاد و همکاری های مسالمت آمیز و همزیستی با جریانات شکل گرفته در کشور سربلند بیرون بیاید .

در یکی دو ماه گذشته برای نخستین بار شاهد حضور توده ی مردم بودیم که بلافاصله به نتیجه رسید حتی بسیار بیشتر از آنکه همه گیر شود .

در جریان بی حرمتی به پیشکسوتان کوهنوردی کرمانشاه مردم خود به راه افتادند و طوماری را امضا نمودند که در روزهای نخستین شکل گیریش به نتیجه رسید .

برای مشاهد ه ی این حرکت مردمی به این قسمت مراجعه نماید 

و این سرآغازی بود برای یک جریان سراسری که بتواند هر نوع سیستمی را ملزم به رعایت باورهای عموم نماید.

از طرفی فدراسیون کوهنوردی پس از مشاهده ی این جریان و عاقبت اندیشی آنان در فراگیر شدن این جریان و فتح البابی برای تمام انتقادات و فشارها ناچار شد در لحظات اولیه واکنش نشان دهد و بتواند به هر قیمت ممکن مانع از همه گیر شدن ان شود .

فدراسیون کوهنوردی و شخص ریاست آن علی رغم اعلام وابستگی به سازمانی نظامی سیاسی اما بر عکس گفته های ان چنین وابستگی مشاهده نمی شود .

در جریان صعود تیم بسیج به قله ی موستاق آتا عملا بسیج و فدراسیون در مقابل هم ایستادند و نشان داده شد شعاعی آنچنان وابستگی به سپاه ندارد .

شعاعی در اولین روز حضور خود در فدراسیون به جای صحبت کردن از تلاشهای ورزشی خود بلافاصله سخن از عضویت در سپاه را مطرح کرد که نشان از وابستگی کم وی و ظاهر سازی بود . همچنان که فدراسیون و تیم بسیج در مقابل هم ایستادند .

پس محمود شعاعی به هیچ عنوان دارای یک پشتوانه ی مناسبی از این حیث نیست و به قول معروف به هیچ جایی وصل نیست و با عملکرد خود یک بجران را به وجود آورده است . بحرانی به نام حرکت و فشار توده ها ...

فدراسیون ضعیف و بدون اعتبار با وجود اینکه به هیچ جایی هم وصل نباشد و عملکردش نیز چندان مورد قبول جامعه ی کوهنوردی نباشد بی شک بحرانهای بزرگتری را به وجود خواهد آورد که در جریان واقعه ی کرمانشاه جرقه ای بحران را شاهد بودیم .

وحشت فدراسیون از به وجود امدن چنین بحرانی کاملا قابل لمس است . فدراسیون کوهنوردی جزء فدراسیون های مدال آور و پر اهمیت نیست و از طرفی همین فدراسیون کم اهمیت از نظر کمیته ی ملی المپیک و وزرات ورزش اگر باعث به وجود یک حرکت توده ای شود بسیار برای ریاستش گران تمام می شود .

از این رو به نظر می رسد ادامه ی این روند و فشار توسط مردم و جامعه ی کوهنوردی کارا ترین روش برای اصلاح کج رفتاری های فدراسیون کوهنوردی است .

فدراسیون کوهنوردی بسیار کوچک تر از آن است که بتواند از این طوفان ( جریان توده ای ) به سلامت عبور کند پس تا آنجا که در توانش باشد نمی خواهد چنینی جریانی رخ دهد و حتی مجبور می شود از تمام مطالبات و اهدافش بگذرد فقط به خاطر جلوگیری از چنین بحران آفرینی !

به گمانم اگر برای انجمن کوهنوردان چنین جریانی به راه می افتاد  خیلی زودتر از آنچیزی که فکرش را می کردند به نتیجه می رسیدند .

فدراسیون کوهنوردی باید چشم انتظار طوفانهای وسیع تر و فراگیر تری باشد 

انجمن یک گام به جلو ! فشار به انجمن یک جریان سازی کاذب است

چند روز گذشته نامه ای به انجمن کوهنوردان ایران ابلاغ شده است که نشان از رفع تعلیق انجمن است از سوی دیگر جامعه ی کوهنوردی نتوانسته است نگرانی خود را از بند دو این نامه مخفی نماید اما به زعم بنده رفع تعلیق انجمن گامی به جلو بوده است .

اما فکر میکنم می بایست فشار را از انجمن کوهنوردان برداشت چراکه در زمان ریاست شعاعی همین گام به جلو یک شکست برای تمام قدرت و توان محمود شعاعی و فدراسیونش است . از سوی دیگر ما در آستانه ی تغییر و تحول در فدراسیون کوهنوردی هستیم و به زودی می بایست صندلی استبداد شعاعی خالی شود و شخص دیگرذی بر این صندلی تکیه نماید .

ادامه ی حیات انجمن به عنوان یک سازمان مردم نهاد در گرو سیاست فدراسیون آتی است . به همین خاطر امیدوارم دوستانی که در بخش کامنتینگ وبلاگهای کوهنوردی سعی در پاسخ خواهی از انجمن هستند اجازه بدهند این موضوع را پس از پایان کار شعاعی در فدراسیون آتی پیگیر شوند .

تلاش برای فشار به انجمن کوهنوردان آنهم به صورتی کاذب و غیر واقعی در این مرحله که انجمن به پیروزی دست یافته است منطقی به نظر نمی رسد و بیشتر سعی بر کمرنگ کردن شکست فدراسیون و انداختن توپ در زمین انجمن است .

این شکست فدراسیون و  پیروزی مقطعی انجمن را به جامعه کوهنوردی تبریک می گویم


پی نوشت :

به غیر از آقای موسوی که به عنوان بدترین نامزد فدراسیون کوهنوردی نامش جلب توجه می کند ، ما بقی چهره ها پتانسیل مناسبی جهت تعامل و همکاری با دیگر جریانات کوهنوردی را دارند .

چهره هایی نظیر کاوه کاشفی ، رضا زارعی و رضا بهادرانی ,...

پی نوشت دو :

نام نویسی ریاست فدراسیون کوهنوردی با توجه به طولانی شدن مدت سرپرستی شعاعی به گمانم منحل شده است و می بایست این چهره ها در صورت صلاحدید وزارت ورزش و جوانان اقدام به ثبت نام مجدد نمایند. 


رفع تعلیق ؛ شکستی دیگر برای محمود شعاعی ...

رفع تعلیق انجمن کوهنوردان ایران چند پیام در پی داشت . نخست اینکه روند شکست خوردگی محمود شعاعی استمرار پیدا کرد و بار دیگر ثابت شد فدراسیون کوهنوردی توانی فراتر از یک نهاد کوچک ورزشی ندارد . و این قدرتی که فدراسیون کوهنوردی دارد به اندازه ی همان اعتبار  ناچیزی است که دریافت می کند .

و در وهله ی دوم یک تلنگر به انجمن کوهنوردان ایران بود که چه با فدراسیون کوهنوردی متواضعانه برخورد نمایند چه قد علم کنند نتیجه یکی خواهد بود و آن عناد و دشمنی فدراسیون با این جریان است که امیدوارم مسئولین انجمن به این موضوع واقف شده باشند که چه خوش خدمتی نمایند و چه در جایگاه خودشان باشند نتیجه همان خواهد شد .

از طرفی محمود شعاعی در حال حاضر سریالی از ناکامی را در این مسیر تجربه کرده است که اگر شخص رئیس فدراسیون از این جریانات و شکستها پند بگیرد به قول معروف باید دم خودش رو رو کولش بگذاره و سخیفانه از فدراسیون برود .

این ناکامی فدراسیون را به مستبدانی که سعی در انحصاری کردن کوهنوردی کشور در چهارچوب فکری خودشان داشتند تسلیت می گویم و برای انجمن کوهنوردان ایران نیز اندکی شجاعت و تداوم موفقیت آرزو می کنم.


چگونگی اعلام موجودیت جریان مستقل کوهنوردی ایران !

در جریان پست مربوط به محمود شعاعی دوست عزیزمان آقای فرامرز نصیری در کامنتی با انتقاد از اینکه چرا برنامه ی نانگاپاربات را سرآغاز پدیدار شدن رسمی جریان مستقل کوهنوردی کشور عنوان کرده ام ؟ درج نموده اند و ایشان عنوان کرده اند که برنامه هایی نظیر راکاپوشی دهه ی 70 و برودپیک سال (84) و یا کی تو کاظم فریدیان را می توان به عنوان اولین نمونه های کوهنوردی مستقل نام برد .از این رو در پاسخ به ایشان و همچنین امکان بحث و تبادل نظر با مخاطبان در این خصوص لازم دیدم نکاتی را عنوان کنم .

راکاپوشی:

برنامه ی راکاپوشی در سال 1376 با ایده ای که رامین شجاعی داشت به عنوان برنامه ای پیشنهادی به فدراسیون کوهنوردی ارائه شد که نهایتا با حمایت فدراسیون کوهنوردی و تزریق چند نفر از کوهنوردان فدراسیون به تیم با هزینه ی شخصی موفق شدند همزمان با صعود گاشربروم دو توسط تیم ملی ، قله ی راکاپوشی صعود شود .

راکاپوشی در مقطعی شکل گرفت که اساساً بحثی به عنوان کوهنوردی مستقل مطرح نبود و تمامی برنامه های کوهنوردی از طریق فدراسیون کوهنوردی پیگیری می شد . آن زمان رامین شجاعی سرپرستی این تیم را نیز بر عهده گرفت و با هدف حمایت فدراسیون کوهنوردی عملا صعود را زیر چتر فدراسیون برد , وحتی بر این صعود نام تیم ملی نیز نهادند. از این رو به هیچ عنوان نمی توان پذیرفت این صعود صعودی مستقل از فدراسیون کوهنوردی بوده باشد و یا دست کم رامین شجاعی به عنوان مبتکر این صعود چنین نخواست و یا به چنین موضوعی فکر نکرده بود . عملا وی صعود راکاپوشی را بنا به دلایلی که خود صلاح دیده بود تقدیم فدراسیون کوهنوردی کرد.

 برودپیک:

وقتی سخن از برودپیک و صعود از مسیری جدید به میان می آید ناخودآگاه به یاد رامین شجاعی خواهیم افتاد چراکه این برنامه چندین سال توسط رامین مورد مطالعه قرار گرفته بود و همچنین مدت زمان طولانی این برنامه در بایگانی فدراسیون کوهنوردی خاک خورده بود . رامین شجاعی این برنامه را نیز از کانال فدراسیون پیگیری کرد که صد البته فدراسیون کوهنوردی از انجام این صعود امتناع کرد . تصور صعود یک قله ی 8000 متری آنهم از مسیری نو برای آن زمان فدراسیون کوهنوردی ( و چه بسا اکنون ) تصوری بعید به نظر می رسید . اما با مایوس شدن رامین شجاعی از این صعود در قالب چتر حمایتی فدراسیون کوهنوردی نهایتا در سال 1384 به اتفاق کاظم فریدیان تصمیم به انجام این صعود گرفتند. که نهایتا تلاششان برای انجام این مهم نا کام ماند . فارغ از حاشیه های برودپیک و ناکامی این صعود نکته ای که نباید فراموش کرد تلاش برای انجام این برنامه در قالب فدراسیون بود .رامین شجاعی در دو برنامه ی نخست خود ( راکاپوشی – برودپیک ) تلاش داشت بتواند مسیر را از طریق کانال فدراسیون پیگیری نماید که در مورد دوم فدراسیون این توان را در پتانسیل کوهنوردی خود نمی دید .

اما نکته ی قابل بحث که در پست مربوط به شعاعی که به آن اشاره ای کوتاه شد  میل برخی چهره های مستقل امروزی به فعالیت در سازمان فدراسیون بود و در آن مقاله اشاره شد که زمانی که برخی کوهنوردان راه خود را نتوانستند از مسیر فدراسیون پیگیری نمایند ناچار شدند مسیری غیر از مسیر فدراسیون کوهنوردی را در پیش بگیرند که نمونه ی عینی آن را می توان در برودپیک رامین شجاعی دید .

آن زمان در فدراسیون کوهنوردی حال و هوای دیگری حاکم بود که اگر پلی بزنیم به مصاحبه ی مقبل در خبرگزاری فارس می توان دید تیم ملی توسط چند کوهنورد  از جمله ( حسن نجاریان ، محمد اوراز ، جلال چشمه قصابانی ، اقبال افلاکی ، داود خادم ، رضا زارعی و ... ) به شکلی انحصاری قبضه شده بود و غیر قابل نفوذ بودن این کلوب برای کوهنوردان دیگر در اردوهای انتخابی مسجل شد .

کاظم فریدیان که یکی از تلاشگران برودپیک سال 1384 بود در اردوهای لوتسه برای حضور در تیم ملی تلاش کرد و اما راه نفوذ را بر خود بسته دید . از این رو وی نیز همچو رامین شجاعی در مقابل دژی مستحکم تحت عنوان مافیای تیم ملی وقت که بنیانش را صادق آقاجانی گذاشته بود دید.

یکی از ریشه های گرایش به انجام صعود مستقل  را می توان در همین مافیا دید. از این رو نمی توان پذیرفت تفکر آن زمان شجاعی و فریدیان کاملا تفکری مستقل به این معنی که امروز از آن سخن می گویم بوده باشد بلکه شرایط اینگونه ایجاب کرد که راه را غیر از آنچه گذشته می پنداشتند ادامه دهند .

صعود برودپیک در آن سال شکست خورد اما ما در سال قبل از برنامه ی برودپیک تلاش زنده یاد داود خادم را بر روی قله ی کی تو شاهد بودیم که آن هم با توجه به بده بستان فدراسیون با زنده یاد خادم نمی توان پذیرفت که برنامه تحت حمایت فدراسیون نبوده باشد . از این رو تلاش دادود خادم بر روی کی تو را می توان مشابه حمایت فدراسیون از عظیم قیچی ساز پنداشت .

اما نمونه های دیگری نیز در آن زمان وجود داشت که تلاشهایی به شکلی تقریبا مستقل صورت گرفته بود از جمله می توان به صعود های 7000 متری های زنده یاد مهدی اعتمادی فر اشاره کرد .

مهدی اعتمادی فر حتی پیش تر برودپیک را صعود کرده بود و سال بعد از آن بر روی گاشربروم یک سربلند بیرون آمد و همزمان کاظم فریدیان نیز قله ی کی تو را صعود کرد .

پس می توان این تلاشهای انفرادی را که مهدی اعتمادی فر و امیر حسین جابر انصاری بر روی برودپیک و گاشربروم انجام داد را مستقل بدانیم هرچند با حمایت ضمنی فدراسیون کوهنوردی نیز همراه بود . تلاش  کاظم فریدیان به صورت انفرادی بر روی قله ی کی تو را می توان نمونه ای مستقل از کوهنوردی ( البته انفرادی ) پنداشت . چراکه کاظم فریدیان به شکلی بنیادی به مستقل بودن این تلاش رسیده بود و برایش تلاش کرد . لذا سال 2007 نخستین سالی بود که تفکری کاملا مستقل از کشور ایران راهی قلل 8000 متری می شد .

اما برنامه ی نانگاپاربات در سال (2008) یک برنامه ی تیمی سازمان یافته بود که با تفکری کاملا مستقل برنامه ریزی شده بود و در تلاش بود به این مهم دست یابد . برنامه ی نانگاپاربات از این حیث که کوهنوردی سازمان یافته ی مستقل را عینیت بخشید به عنوان نقطه ی عظف کوهنوردی مستقل می تواند نام برد.

این برنامه برای نخستین بار فدراسیون کوهنوردی را به عنوان یک رقیب با کوهنوردی غیر سازمانی معرفی نمود و تفاوت آن با صعود های انفرادی کاظم و مهدی و ... در تیمی بودن و یک جریان وسیع بود . و صد البته اساس این صعود با تفکری مستقل بنا گذاشته شده بود . در صورتی که صعود های برودپیک و راکاپوشی چنین وضعیتی نداشتند . نانگاپاربات بدون در نظر گرفتن فدراسیون برنامه ریزی شد و برای جذب حمایت فدراسیون چندان تلاشی صورت نگرفت ...

رامین شجاعی و کاظم فریدیان دو چهره ای بودند که توانستند با فعالیتهایشان کوهنوردی مستقل را ابداع نمایند . با این حال من هنوز هم بر این باور هستم که برنامه ی نانگاپاربات فصل نوینی از جریان مستقل کوهنوردی کشور را رقم زد . و تلاشهای برودپیک و کی تو و گاشربروم به عنوان جرقه های ابتدایی این جریان ماندگار شده اند .

از طرف دیگر تلاش و پیگیری رامین شجاعی برای صعود برودپیک از مسیری نو هرچند ناکام بود اما پله ی نخست این جریان بود .

بعدها رامین شجاعی با فکر پخته تر در تلاش برای سامان دهی تیمی برای برنامه ی ناتمامش بر آمد که از طریق باشگاه آرش برای هدفش تلاش کرد .

اما هدف از این تاریخچه ی مختصر بیان این نکته ی بسیار مهم بود که بنیان گذاران جریان مستقل کوهنوردی کشور که چهره هایی همچون رامین شجاعی و کاظم فریدیان بودند هر دو در پی قرار گیری در سیستم فدراسیون بوده اند اما مافیای حاکم در فدراسیون و دژ مستحکم و غیر قابل انعطاف آن مانع از جذب این دو نفر شد .

برودپیک در توان فدراسیون نبود و کاظم در حلقه ی مافیا قرار نگرفت و این سر آغازی بود برای تولد یک جریان که امروز فدراسیون در تلاشی گسترده است که راه را بر این جریان به هر شکل ممکن ببندد.

پس اگر بخواهیم دلیل شکل گیری این جریان را بجوییم قطعا فدراسیون کوهنوردی و عملکردش باعث به وجود آمدن چنینی جریان مستقلی شده است . از سوی دیگر تعلیق ، سرکوب ، سنگ اندازی و تلاش برای منصرف نمودن حامیان مالی ، جو سازی ، فشار روانی و فشار قضایی به کوهنوردان نمی تواند راه را بر این جریان ببندد آنهم به یک دلیل بسیار ساده :


کوهنوردی مستقل ایران امروزه تعداد فراوانی رامین شجاعی و کاظم فریدیان دارد

 اما فدراسیون کوهنوردی در حد همان کلوب مافیایی ( چه بسا کوچک تر و ضعیف تر از اویل دهه ی 80 ) مانده است.

  

چرا محمود شعاعی به یک چهره ی مستبد تبدیل شد؟!

صحبت کردن از شخص محمود شعاعی ریاست فدراسیون کوهنوردی به غایت آسان است چراکه از این دست افراد به ندرت می توان یافت و خوی و شخصیت و افکار این افراد انگشت شمار هستند . محمود شعاعی شخصیتی برون گرا دارد و همواره با رفتارش نشان داده است که چه می خواهد و همان چیزی هم که خواسته است با تمام توان در پیش تلاش کرده است .

اگر بخواهیم با رئیس فدراسیون های قبلی ( آقا جانی و هوایی ) مقایسه اش کنیم روحیه ی برون گرایی که در ذات شعاعی است را نمی توان در آن دو نفر دید .

رفتار و سیاست های فدراسیون کوهنودی در این سالیان دستخوش تغیرات فراوانی بوده است که در این قسمت به شکلی اجمالی به آن پرداخته شد . اما اتمام حضور شعاعی در پست ریاست فدراسیون کوهنوردی راه را برای یک عملیات انتحاری علیه آنچه خطر برای سازمان کوهنوردی دولتی می داند باز کرده است .


از مشخصه های تفکر وی به نسبت وقایع کوهنوردی کشور می توان به هراس وی از جریان کوهنوردی غیر فدراسیونی اشاره کرد . نمونه های بسیاری در تائید این مشخصه ی وی  می توان مثال زد. به طور مثال در سال اول حضور وی در ریاست فدراسیون کوهنوردی اگر به مصاحبه ها و سخنرانی های وی دقت کنیم و یک بار دیگر آرشیو این مصاحبه ها را از نظر بگذرانیم میتوان عدم میل شعاعی به رقابت درسطح 8000 متری را از لابلای کلامش یافت . وی بارها تاکید کرده بود که قصد دارد هیمالیانوردی پایه را در ایران گسترش دهد و تمایلی به تشکیل تیم های ملی و صعود های 8000 متری ندارد هرچند در این راه به زعم بنده شکست خورد. از سوی دیگر جریانی در کوهوردی کشور به راه افتاده بود که شعاعی گمان نمی کرد انچنان قوت بگیرد . آنهم جریانی بود به نام کوهنوردان مستقل که راه خود را نتوانستند از کانال فدراسیون پی بگیرند و تصمیم داشتند مسیری غیر از آنچه که فدراسیون ترسیم نموده است را در پیش بگیرند .

شعاعی ابتدا این جریان را جدی نگرفت اما صعود تیم نانگاپاربات باشگاه دماوند تا حد زیادی معادلات را به هم ریخت ! عده ای جوان و پر انگیزه در تلاش برای رقم زدن فصل نوینی از کوهنوردی کشور بودند . از سوی دیگر فدراسیون کوهنوردی در نخستین گام نتوانست آنچنان که باید راهشان را سد نماید . شعاعی نمی توانست نارضایتی خود را از این جریان مخفی نماید و حادثه ی مرگ زنده یاد نعمتی فضا را برای برون گرایی وی باز کرد ...

پس از مرگ زنده یاد نعمتی فدراسیون هرچه در توان داشت برای سرکوب جریان مستقل دریغ نکرد و هدف خود را نه فقط تیم نانگاپاربات  قرار داده بود بلکه کل جریان کوهنوردی مستقل برای فدراسیون هدف گذاری شد .

مرگ سامان و حوادث لنین بهانه ای خوب برای فدراسیون بود تا از تمامی امکانات رسانه ای خود از جمله صدا و سیما جهت سد کردن راه این جریان استفاده نماید .

شعاعی از این زمان به بعد اندکی پرخاشگرانه تر رفتار می نمود که حتی در مصاحبه ها و شو های تلویزیونیش این خشم و نفرت کاملا قابل تشخیص بود . اما ماجرا به همین جا ختم نشد تیم اتاق فکر شعاعی برای مسدود کردن کوهنوردی خارج از کنترل خود برنامه ای دیگر ریختند که از آن به عنوان اعطای مجوز شورای برون مرزی نام بردند که از همان ابتدا مورد انتقاد بسیاری از کارشناسان بود . اما پروژه ی مجوز شورای برون مرزی چندان نتوانست فدراسیون و شعاعی را به هدف خود برساند .

تیم هیمالیا نوردی امید ایران پس از آنکه در رنامه ی تیلی چوپیک دچار حاشیه و حادثه شد شعاعی از لاک خود بیرون آمد و شمشیرش را از رو بست . دیگر از فدراسیون شعاعی شعاری به نام امید و هیمالیا نوردی پایه شنیده نشد بلکه در کمال نا باوری فدراسیون خود به عنوان یک باشگاه به تکاپو افتاد تا اعتبار از دست رفته ی خود را به ظاهر باز پس گیرد .

تیم ملی ، واژه ای که این بار در سیاستی کاملا در تناقض با شعارهای اولیه ی فدراسیون شکل گرفت و تیمی متشکل از چند کوهنورد ایرانی تحت عنوان تیم ملی به دائولاگیری اعزام شدند ...

از صعود دائولاگیری می توان برای فدراسیون کوهنوردی به  یک قمار بد یاد کرد چراکه توان تامین مالی چنین برنامه ای آنهم از مسیر نرمال و بدون هدف صرفا یک رقابت خانمان برانداز بود که هیچ دستاوردی نداشت . اتاق فکر شعاعی در این تصور بود که جریان مستقل یک جریان ضعیف است و توان رقابت با صعود های نرمال با هزینه ی دولتی را ندارد . اما با صعود دائولاگیری فدراسیون توان خود را نیز برای رقابت ضعیف دید و توانایی تقبل و تامین چنین برنامه هایی را در خود نمی دید .

از دیگر سو تنفر از جریان غیر فدراسیونی و تکاپوی این جریان در روحیات شعاعی تاثیرات بدی گذاشته بود که سعی داشت با هر وسیله ای که در اختیار دارد این جریان را سرکوب نماید .

اما تیم باشگاه آرش و مسیر جدیدشان بر روی برودپیک برای فدراسیون موقعیتی مناسب دست داد تا به تماشای این تلاش بنشیند و آرزو نماید اتفاقی همچو نانگاپاربات برای این تیم رخ دهد و بتواند از کانالی دیگر این صعود را به رگبار اتهام ببندد.

حال همه دکتر سعید بهالور را به فراموشی سپرده اند و یک چهره ی دیگر می تواند فدراسیون را به لحاظ روانی ارضا نماید . اما شانس با فدراسیون یار نبود و تیم برودپیک به سلامت به کشور بازگشتند ...

اما در این بازی که فدراسیون به تصور بروز حادثه با حفظ ظاهری کاملا منطقی سعی داشت تیم را با بحران روبرو سازد . و این بحران را با بروکراسی اداری در سال بعد و بهانه های عجیب و غریب به تیم تزریق می کرد تا به هر وسیله ممکن مانع از رسیدن تیم برودپیک به هدف اصلیشان شود . فدراسیون سال نخست این تیم در اشتباه محاسباتی که داشت بازی را باخت و در سال دوم در تلاش برای جبران باخت گذشته ی خود بود که در نهایت این تلاش نیز بی نتیجه ماند .

صعود تیم برودپیک از مسیری جدید که طرح چندین ساله ی رامین شجاعی  و باشگاه آرش بود از جنبه های فراوانی فدراسیون را زیر سوال می برد. فدراسیون در این سالها تمام تبلیغات خود را در صعود های نرمال به قلل 8000 متری بنا نهاده بود و صعود از مسیر جدید یک قله ی 8000 متری آنهم در قراقروم می توانست تمامی رزومه ی فدراسیون را به یک باره تحت الشعاع قرار دهد  و همین امر آنچنان در دل شعاعی و اتاق فکرش هراس راه داده بود که چهره هایی همچو رضا زارعی نیز نتوانستند نارضایتی خود را از چنین برنامه ای مخفی نمایند .

فدراسیون کوهنوردی از سویی توان رقابت نداشت و از طرفی نیز در چندین قماری که خود را درگیر کرده بود سربلند بیرون نیامده بود از این رو شعاعی در تلاش برای بحران سازی بود و همچنین سرکوب چهره هایی که از وی می گفتند و نمونه ی آخر این سرکوب را می توان در شکایت از بابازاده جست !

کیومرث بابازاده چهره ی مناسبی بود برای فدراسیون که شخص محمود شعاعی حداقل بتواند ناکامیش را در سد کردن راه تیم برودپیک بر سر رئیس باشگاه خالی نماید تا از به لحاظ روانی روحیه ی برون گرایی خود را به عموم نشان دهد و بتواند به ظاهر شکست عملی خود را از جریان برودپیک وارونه نمایش دهد که بازهم نتیجه ی طرح شکایت نیز یک اشتباه فردی بود .

بسیاری از نزدیکان شعاعی که در اتاق فکر وی بودند در شکایت از بابازداه خود را به حاشیه راندند و نخواستند اشتباه گذشته ی خود را دوباره تکرار نمایند .

اما کینه ی شعاعی از کوهنوردی خارج از چهارچوب فدراسیون و همچنین بی اعتنایی این جریان به فدراسیون کوهنوردی و رانده شدن فدراسیون در حاشیه ی کوهنوردی کشور وی را از طرح شکایت مصمم کرد تا به هر شکلی که شده است بتواند شخصا از کیومرث بابازاده انتقام بگیرد .

اما این بار تک و تنها و بدون همراهی دوستان همفکر سابقش !

شعاعی این بارهم بازی را باخت و ناچار شد شکایت خود را پس بگیرد . اما همچو فردی که در باتلاق افتاده باشد و هر آن احتمال غرق شدن خود را میدید به هر ریسمانی چنگ زد تا دوره ریاست وی به پایان رسید . اما این چنگ زدن به هر ریسمان را در آخرین تلاش های خود برای تعلیق انجمن کوهنوردان پی گیری کرد تا شاید برای بار نخست اندکی روحیه تنفر و کینه اش التیام یابد ...

وجود شعاعی در ریاست فدراسیون کوهنوردی پر است از ماجرا های گاه تلخ و گاه خنده دار و هر بار شکست پشت شکست و ناکامی پشت ناکامی دستاورد سنگ اندازی کینه افکنی شعاعی و همفکرانش در فدراسیون کوهنوردی بود .

انجمن کوهنوردان در دوره ی شعاعی فعلا تعلیق شده است و صحبتها در خصوص جزئیات جلسات و جمع آوری اسناد بر علیه انجمن کوهنوردان را به آینده ای نزدیک موکول می کنم. تا شاید این بار ذهن آشفته و خسته ی شعاعی بیش از این درگیر ناکامی هایش نشود.

سخن از آنچه در این سالها در کوهنوردی کشور گذشت بسیار است اما متن فوق بخشی از رویدادهای مهمی بود که شعاعی را به سمت یک انسان برون گرا و بسیار عصبی سوق داد که بتواند به معنای واقعی کلمه کینه ی خود را از هر جریان غیر خودی نشان دهد . من از محمود شعاعی به عنوان مستبد شکست خورده نام می برم که هیچ گاه نتوانست آنچه را که می خواهد و در آرزویش است حتی با پیاده کردن سیستم استبدادی به دست بیاورد . آنچه از وی ماند کوله باری از تنفر و کینه از جامعه ی کوهنوردی است و صد البته ذهنی آشفته و عصبی !

روزگار خوشی را برای مستبد شکست خورده ی کوهنوردی ایران در پایان ریاستش آرزو میکنم .



پی نوشت : 

در این مقال سعی شد به چند مورد از مسائلی که فدراسیون و جامعه ی کوهنوردی با آن درگیر بوده اند اشاره شود اما سخن از فدراسیون و ریشه ی استبداد حاکم در این نهاد بسیار وسیع تر و قابل بحث تر از این است . به زودی در خصوص دلایل حمله و سعی در انکار و نابودی انجمن کوهنوردان ایران انگیزه های فدراسیون و  پیامدهای احتمالی این رفتار خواهم نوشت. 

از تعلیق انجمن کوهنوردان تا تحریم جشنواره بیستون !

تعلیق انجمن کوهنوردان ایران در چند ماه گذشته فصل جدیدی از روابط را می تواند رقم بزند ! در این فاصله که انجمن تعلیق شده است برخی از وب نویسها و پیشکسوتان کوهنوردی به سهم خودشان در این خصوص واکنش نشان دادند و برخی هم از این تعلیق خوشنود بودند .

اما بنده عمیقا بر این باور هستم که انجمن کوهنوردان در جایگاه واقعی خودش نبوده و نیست و در این چند ساله فعالیتهایش بیشتر باعث ریزش شده است تا جذب حمایت انسانی .

انجمن کوهنوردان نهادی مردمی است که می توانست با استقلال عمل ، عدم محافظه کاری به جذب حداکثری در نیروی انسانی دست بزند و این نیروی انسانی خود پشتوانه ای عظیم بود برای هر نوع اعمال فشار در قبال کج رفتاری فدراسیون کوهنوردی !

اما ما انچه از انجمن در این سالیان دیدیم چیزی جزمحافظه کاری و دست به عصا بودن نبود و این نوع رفتار متواضعانه آن چیزی نیست که در اساسنامه ی انجمن کوهنوردان درج شده است .

 اما سوالی که شاید ذهن مخاطبان را درگیر خود نماید این است که تعلیق انجمن کوهنوردان چه تاثیری بر کوهنوردی کشور خواهد گذاشت؟

به زعم بنده وجود یا عدم وجود انجمنی نحیف و بی خطر برای سازمانهای دولتی ، هیچ تاثیری در روند کوهنوردی کشور نخواهد گذاشت ! حداقل این انجمن چنین بود که در میان منتقدان فدراسیون کوهنوردی نیز چندان تعلیقش احساسات بر انگیز نبود . اما تعلیقش می تواند حداقل راه را برای شکل گیری نهادهای مردمی اندکی رادیکال تر باز نماید .

حال اگر انجمن از سر راه برداشته شده باشد آنهم انجمنی بی خطر قطعا نهادهای بعدی شاید نه با نام انجمن اما با نامهای کانون و ... شکل خواهد گرفت . پس باید به سهم خودم بابت تعلیق انجمن کوهنوردان بی خطر ایران به فدراسیون کوهنوردی دست مریزاد گفت !

و اما در خصوص تحریم جشنواره ی بیستون !

بی شک اگر یکی از مهمترین فعالیتهای انجمن که می بایست بسیار قبل تر از تعلیقش انجام می داد را نام ببریم همین تحریم جشنواره بود . جشنواره ای که به پیشنهاد انجمن به راه افتاد . تحریم ، نافرمانی ، بی اعتنایی و نادیده گرفتن سازمانهای تکرو و منفعل قطعا یک ابزار حیاتی در اعمال فشار است ! این اعمال فشار کمترین تاثیری که داشته باشد می تواند صدای منتقدین را به گوش نهادهای بین المللی و افراد خارج از گود برساند . از این رو تحریم جشنواره را به عنوان اعمال فشار و صد البته نوش دارو پس از مرگ سهراب بسیار شایسته می دانم  و ای کاش این نوع رفتار را پیش از آنکه آب از سر بگذرد از انجمن می دیدیم .

انجمن بسیار دیر تر از آن زمانی که می بایست به دنبال یافتن جایگاه واقعی خود می گشت که برای یک نهاد مردمی که می توانست رهبری جریانات کوهنوردی کشور را به شکلی غیر رسمی در دست بگیرد و اکثریت نیروی انسانی فضای کوهنوردی را زیر چتر خود ببرد بسیار دیر بود . 


پی نوشت » اساسنامه مختصر  انجمن را مطالعه نمایید

برای فدراسیون چه نسخه ای تجویز می کنید؟


با خوندن  پست امیر حسین ناظمی در ندای کوهستان یک سوال از ذهنم گذشت که واقعا رسالت فدراسیون در قبال کوهنوردان کشور چیست؟

اصلا قصد ندارم وارد بحث حب و بغض فدراسیون به نسبت خودی و غیر خودی شوم . اما سوالی که هست آیا فازغ از جناحبندی های جاری ، یک فدراسیون عاری از این جناحبندی ها اگر وجود داشته باشد رسالتش در قبال این جامعه ی مشتاق چیست؟

گو اینکه فضا برای جولان و تردد زیاد کوهنوردان به لحاظ بنیادی فراهم نیست و امکان دارد فاجعه بار باشد . اما در یکی دو ماه پیش و پس از فصل صعود بهار با یکی از هیمالیانوردان کشور که همگان وی را بسیار نزدیک به فدراسیون می شناسند گفتگویی نسبتا طولانی داشتم .

وی در خلال گفتگو به این موضوع اشاره داشت که فدراسیون برای آنان نیز اینچنین ایده آل نیست و حمایتهای فدراسیون در آن حدی نیست که عموم کوهنوردان فکر میکنند .

ایشون در ادامه عنوان می کرد که فدراسیون به آنها دقیقا گفته است که در صورتی که از حمایت مالی ادارات و شرکتها به طور 100 درصد مطمئن هستند حاضرند نامه نگاری نمایند . و یا اینکه این مشکلات برای دریافت ارز دولتی برای انان نیز وجود دارد .

این سخنان گفته های ایشان است که بنده آن را رد و قبول نمی کنم و صرفا ان را بازگو کرده ام اما براستی اگر فدراسیون این اندک کار را حتی برای نورچشمی هایش انجام ندهد ! و خروجی مربیانش اینچنین تاسف بار باشد وجودش چه اهمتی دارد؟

براستی رسالت این ارگان درقبال جامعه ی مشتاق چیست؟ آیا بایستی برای همه کس می بایست این نامه نگاری را انجام دهد ؟ ملاک و معیار این گزینش ها چیست؟ و آیا بایستی این گزینش ها وجود داشته باشد؟

فرض کنیم فدراسیون کاملا از این مسائل جبهه بندی فارغ باشد برای فدراسیون واقعا باید چه روشی تجویز نمود ؟


پی نوشت : به هیچ عنوان این پست نقد فدراسیون کوهنوردی نیست . صرفا یک پرسش است که آیا جامعه ی کوهنوردی چه راه کاری برای آینده ی فدراسیون و یا فدراسیون ایده آل در نظر دارد؟ آیا صرفا همه معترض هستند یا راه کاری هم پیشنهاد میکنند ؟

آناپورنا پذیرفتنی است ؟!

بحث های این چند روز در خصوص صعود یا عدم صعود آناپورنا برای من از حیث جامعه شناختی بسیار جالب بود . و شاید برای بسیاری این سوال مطرح باشد که آیا واقعا آناپورنا از نظر کوهنوردان بزرگ دنیا که این مسیر ار طی نموده اند این صعود جایی برای پذیرش دارد یا خیر؟!

آناپورنا بهانه ای بود برای واکاوی واقعیت های فکر مدیران کوهنوردی کشور که در دو موقعیت تقریبا هم تراز چگونه مواضع متفاوتی می گیرند و این صرفا به دلیل جبهه بندی هایی است که بنیان گذارش فدراسیون کوهنوردی است .

در خصوص صعود آناپورنا کوهنوردانی همچو راینهلود مسنر با اذعان به اینکه محلی که آقای قیچی ساز در آن ایستاده قله ی کله قندی آناپورنا نیست اما آن را به عنوان صعود آناپورنا پذیرفتنی می داند .

همانطور که صعود قله هایی همچون نانگاپاربات دماوندی ها از نظر این کوهنوردان بدون شک و شبهه ای پذیرفتنی است گو اینکه عظیم صدها متر با قله فاصله دارد و نانگا دهها متر ! و یا قله هایی همچون برج سنگی قله ی مانسلو که آن ده متر را بسیاری به دلایل مختلف صعود نمی کنند . ( شرایط آب و هوایی و ... )

حال اگر نگاهی بیاندازیم به ساختار جامعه شناختی مخاطبان به نتایج جالب توجهی می رسیم . در سه سال گذشته و زمانی که از عظیم قیچی ساز به عنوان ابزاری استفاده کردند که صعود های مستقل کوهنوردان را زیر سوال ببرند این جامعه سکوت کرد و هیچ عکس العملی را از خود نشان نداد که چرا با سیاه بازی مسئلین فدراسیون و مقایسه ی مضحک دو عکس یکی با در ست گرفتن نبشی و دیگری با فاصله قصد دارند موجودیت ضعیف خود را در عرصه های بین المللی از این طریق برای کوهنوردان داخلی به نمایش بگذارند . نمایشی بسیار مضحک که فقط نشان از بیمار بودن ساختار فکری این عده بود که از قضا در راس مدیریتی بالاترین مرجع کوهنوردی کشور نیز بودند .

مادامی که کوهنوردان بزرگ دنیا این صعود را می پذیرند ما نیز کاسه ی داغ تر از آش نیستیم اما هدف از بیان این آناپورنا عنوان کردن این واقعیت بود که جامعه ی ما جامعه ای با فکر سالم نیست ! این جامعه در مواجهه با افرادی که تریبون خاصی ندارند به شیوه ای بی رحمانه بر آنان می تازند و در قبال هم کیشانشان آنچنان به دنبال روزنه ای می گردند که تحلیل آن کاری بسیار پیچیده و سخت می نماید .

ما آناپورنای ایرانی را همچون برخی بزرگان کوهنوردی جهان می پذیریم اما می دانیم که آناپورنا را از ما ایرانی ها پذیرفته اند  . همچنان که مانسلو و نانگاپاربات را می پذیرند .

آن زمان که از عظیم به عنوان نردبانی برای له کردن عده ای استفاده می شد هیچ کس مشکلی نداشت اما به محض اینکه ورق برگردد و این دو تغییر مقام دهند همه چیز بر آشفته می شود و به دنبال سوپاپ اطمینانی می گردند تا اندکی از زیر فشار افکار عمومی خلاص شوند .

هیچگاه ندیدم این جامعه بدون حب و بغض در خصوص وقایع کوهنوردی کشور بنویسد بلکه همواره منافع شخصی و صنفی اولویت داشته بر تمام امور ... فرافکنی ، انحراف از موضوع ، سعی در نادیده گرفته شدن بحث ، ناسزا و ... همه نشان از ضعف ساختاری جامعه شناختی ماست .

که اگر اینگونه نمی بود با آرامش خاطر همه بدون تاختن و ناسزا گویی که از ضعف منطق نشئت می گیرد به بررسی و واکاوی موضع می پرداختند و نتایج بررسیشان را در کمال خونسردی عنوان می نمودند اما می بینیم که چنین چیزی نمی تواند در این ساختار بگنجد . چراکه ما دارای ضعف های فراوانی هستیم و بزرگترین ضعف ما در عرصه ی بین المللی است .

اگر بخواهیم به فعالیتهای آقایان رئیس فدراسیون نگاهی بیاندازیم از زمان صادق آقاجانی که با دوز و کلک سعی در موفق جلوه دادن صعود هایشان داشتند تا به امروز چه تفاوتی در کوهنوردی کشور روی داده است؟

آیا قدمی به جلو برداشته شده است؟ همان برنامه ها با همان هیاهو و با همان ساختار فکری ...

هیچ حرفی برای گفتن در سطح بین المللی نداریم و تک صعود ها از مسیر نرمال را هم به مثابه ی افتخاری بزرگ برای جامعه می دانیم و همین باور به افتخار کاذب در افکار این مغزهای مدیریتی ، آنان را به سمت و سوی هر گونه ترور سوق می دهد ...

آنهم ترور صعود های نرمال و پیش پا افتاده از منظر بین المللی . می بینید؟ کار کوهنوردی کشور به کجا رسیده که دو کوهنوردی سطح پایین در جهان به جان هم می افتند تا شاید جامعه متوجه نشود که این برنامه ها هردو از منظر جهانی کم اهمیت است اما برای ما که در سطوح ابتدایی این مسیر هستیم چگونه دارای ارزش می شود ؟

هر گاه به ابزار قرار گرفتن عظیم قیچی ساز برای انجام این عمل در نانگا که تحت هر شرایط : برو و نبشی را حتما لمس کن ! فکر میکنم بیش از پیش به این یقین می رسم که همچو سخن یکی از دوستان مان ، براستی که مغزهای کوچکی فدراسیون را مدیریت می کنند !

 


پی نوشت : برای آقای عظیم قیچی ساز آرزوی موفقیت در مانسلو دارم و امیدوارم این مباحث باعث نشود ایشان به سمتی برود که دست به صعود به هر قیمتی بزند . و در کمال آرامش و خونسردی به کوهنوردی بپردازد تا حداقل در روی کاغذ نام ایران نیز در بین باشگاه 8000 متری ها قرار بگیرد شاید روزی از آن پس کوهنوردان مسیر نوینی در پیش بگیرند .

هیمالیانوردی سرمست از تحریم های اقتصادی

سال جاری با توجه به روند رو به رشد اشتیاق به صعود های بلند چندان هیمالیا روی خوش به علاقه مندانش نشان نداد .   فقط تک چهره هایی که از اسپانسر مالی خوبی برخوردار بودند موفق شدند به اجرای برنامه بپردازند . که از آن جمله می توان به عظیم ، مهدی ، برادران بهادرانی و راهیان مانسلو و اورست ... اشاره کرد .و کم فروغی این برنامه ها در فصل تابستان و قلل پاکستان خود نمایی کرد .

بسیاری از هیمالیانوردان حتی تا مرحله ی بستن قرار داد هم پیش رفتند اما نوسان قیمت دلار و افزایش مبلغ درخواستی شرکت ها در این تلاطم نابسامان اختلاف قیمت را در یک ماه در مواردی به بیش از 7 میلیون تومان رساند . که تنها وجود یک اسپانسر خوب و کاهش خدمات برای اجرای برنامه می توانست راه را بر صعود هموار نماید .

افرادی همچو عظیم قیچی ساز و مهدی عمیدی و … از چهره هایی هستند که غالبا در محافل خصوصی و عمومی در این سال بی رمق مورد بحث هستند و مهمترین موضوع مورد برسی شان ابهام در برخی صعود ها و اسپانسر هایشان است .

« در این اوضاع جذب اسپانسر یک هنر است !»  که شاید در این راه این چهره ها موفق شده اند راهی مناسب و معقول در پیش بگیرند .

هنر جذب اسپانسر و حمایت مالی از ورزشهای پرهزینه یک دغدغه ی اصلی برای هیمالیانوردی است چه بسا اگر شرایط برای جذب هموار باشد شاید همیالیانوردی کشور گامی فراتر از صعود قله ی ها از مسیر های نرمال نهد و به فعالیتهای نوین و ابتکار در هیمالیا دست بزند و چه بسا در این راه تلفات کوهنوردی نیز با توجه به آموزشهای ضعیف دوچندان شود .

حادثه ی تلخ مانسلو که سال جاری اتفاق افتاد و حماسه سرایی های عجیب و غریب پس از آن و ویرایش های مکرر خبر این حادثه و تماسهای تلفنی بعد از واقعه همه نشان از نگرانی از وقوع حادثه در هیمالیا است که مستقیما با ضعف آموزش ارتباط دارد . از سوی دیگر قرار گیری یک کوهنورد در باندی به نام باند مستقل و یا باند فدراسیون در این آمار و حوادث دارای حساسیت فراوانی است . که این حساسیت مانع از شفافیت و اعلام جزئیات در حوادث می شود .

اما مسئله  ای که می خواهم به آن بپردازم شرایط حاکم در جامعه ی کوهنوردی است که از یک سو در جبهه گیری های موجود و منافع گاه و بی گاه قرار گرفتن برخی چهره ها مانع از صحیح دیدن و صحیح تحلیل کردن واقعه می شود . باری – جامعه ی کوهنوردی به اعتقاد من برای حوادث هیمالیا نوردی کشور آمادگی لازم را ندارد چراکه تحلیل واقع بینانه ای از ضعف آموزش ندارد و این ضعف آموزش در سطوح مختلف مربی گری قابل لمس است . مربیانی در کشور اقدام به برگزاری دوره های یخ و برف می نمایند که در ارائه ی طرح درسشهایشان اکتفا نموده اند به چند خط نوشته و بار سنگین عدم تجربه در این وادی و عاجزند از ارائه ی پاسخی ساده به برخی سوالات کاملا ساده و پیش پا افتاده !

اگر بخواهیم حوادث سالیان اخیر هیمالیا نوردی کشور را از نظر بگذرانیم می توان به اشتباهات بسیار ساده پی برد که دلیل از عدم باور به آن آموزشهاست .

محمد اوراز ، اعتمادی فر ، ناصری ، اسفندیاری ، بهالو ، میرشکاری و … همه در اثر ساده ترین اشتباهات جانشان را در این راه از دست دادند ! و این یک فاجعه است که ما برایش خود را آماده نکرده ایم …

حال به نظر می رسد سیاست فدراسیون کوهنوردی به جای آماده سازی افکار عمومی و بیان واقعیت از هیمالیانوردی کشور در تلاش است با سانسور واقعیات و شانتاژ خبری در اعلام حوادث همه چیز را عادی نشان دهد و بروز این حوادث را اتفاقی ! این سایست نشان می دهد متولی کوهنوردی کشور در تلاش نیست این بیماری مضمن را علاج نماید بلکه با ارائه ی قوانین دست و پاگیر همانند مجوز شورای برون مرزی قصد دارد دسترسی به هیمالیا را محدود نماید تا این ضعف به چشم نیاید . در صورتی که واقعیت هیمالیانوردی کشور فاجعه بار است و چه خوش شانسی هایی که برای بسیاری از این چهره های روز که گاه گداری به 8000 متری ها می روند مانع از حادثه ی منجر به مرگ شود .

به گمانم زمان برای اعلام واقعیت و ضعف های بزرگ فکری هیمالیانوردان در بعد آموزشی فرارسیده و جامعه ی کوهنوردی باید بپذیرد هنوز هیمالیانوردی کشور به بلوغ نرسیده و امکان هر نوع اشتباه ساده برایش موجود است . و بهتر است واقعیت های هیمالیانودری و جزئیات حوادث به طور کامل فارغ از جناح بندی ها ارائه شود تا این واقعیت تلخ را همگان بپذیرند و راه بر عدم توجه به مسائل فنی بسته شود ! اما به نظر می رسد اکنون تحریم های اقتصادی به کمک فدراسیون آمده است و یک تنه راه هیمالیانوردی را بسته است تا هویدا شدن این ضعف ها به درازا بکشد و چه بسا اگر ارزش پولی این کشور افزایش یابد چه فاجعه هایی در انتظار ورزشکارانمان است .

به شخصا از این ارزش پولی و اوضاع نابسامان اقتصادی ممنونم …

به آقای زارعی از یک جوجه وبلاگیست ...

بعد از چند روز دور بودن از اینترنت بلاخره امروز موفق شدم یک بار دیگر به جمع دوستان وبلاگ نویس بیایم اما متن وبلاگ کلاغها به عنوان اولین وبلاگی که دیدم برایم تکان دهنده بود ، سپس به وبلاگ رضا زارعی رفتم و ارشیو برخی از وبلاگها را در این یک هفته مطالعه کردم .

یکی از افرادی که در خصوص کاندیداتوری رضا زارعی اعلام خوشحالی و رضایت و استقبال کرد بنده بودم که بعضا اشاره کرده بودم که شاید پاکترین فرد این جمع وی باشد . اما مدتها بود بحث های مربوط به صعود هیمالیانوردان ایرانی به قلل مختلف بدون سند و مدرک در محافل خصوصی مطرح بود اما با عمومی شدن بحث ماکالو و اعتراف رضا زارعی به عدم صعود ورق برگشت و هیمالیانوردی کشور به صورت علنی روی دیگر خود را به همگان نشان داد .

آری اساتید دیروز که همگان بر طبل اعتبارشان می کوبیدند دروغ گو و حماسه ساز غیر واقعی از آب در آمدند .

افرادی که سالها کوهنوردی های سایرین را به نقد می کشیدن و کارشناسی می کردند اما لحظه ای به دلیل منافع شخصیشان لب نگشودند .

دوست داشتم برای رضا زارعی بنویسم ، بنویسم از این همه سالی که ما هیولای سیاه را چه با افتخار بر زبان می آوردیم و چه با افتخار از صعود 8000 متری ها می گفتیم .

یادمه چند وقت پیش حسن نجاریان در وبلاگش برای صادق آقاجانی نوشته بود و عنوان مطلبش رو " صادق کوهنوردی ایران " گذاشته بود در آن لحظه خواستم بنویسم که :

اینها صادق نیستند اینها کاسبند

باری - متن اخیر رضا زارعی شاید چند دلیل مشخص داشت که به زعم من یکی از ان دلایل شکسته شدن کاریزما و شخصیت کارشناسانه ی وی بود که همانا رطب خورده منع رطب کی کند چندان بی ارتباط با شرایط حال حاضر وی نیست و از این رو جایگاه زارعی در نزد افکار عمومی به خاطر نشر کتابی سراسر دروغ و کاسبکارانه تحت عنوان ماکالو هیولای سیاه به شدت خدشه دار شده است . نشر یک دروغ آگاهانه و عنوان کردن حلقه زدن بر قله ی ماکالو توسط اعضای تیم در کتاب به عنوان سندی بر دروغ پردازی ایشان هزینه ی سنگینی بود که پرداخت کرد .

اما این تازه اول ماجرا بود ، ماجرایی که پای بسیاری از کارشناسان و صاحب نظران گذشته ی کشور را به وسط می کشید . باری سخن از این مسائل در ینده بسیار خواهد بود چراکه این جامعه دیگر این گونه دروغپردازی را از هیچ فردی نمی پذیرد  و سخن در این خصوص را به بعد ها موکول میکنیم . اما بیش از اینکه متن آقای زارعی من را ناراحت بکند بیشتر من را خنداند ...

خنده ای برای حال و روز این روزهای ورزش مان ، همه چیز روشن خواهد شد ای کاش آقای زارعی و هم قطارانش به جای تمسخر و توهین اندکی شهامت عذر خواهی می داشتند و بابت کتاب دروغین و پنهانکاری 11 ساله یشان در خصوص حداقل ماکالو عذر خواهی می کردند .

 

اما آقای زارعی این جمله  را صادقانه خطاب به شما می گویم ؛

اگر هدفت از ریاست فدراسیون کوهنوردی اشاعه ی دروغ ، حماسه سرایی کاذب ، قهرمان سازی های الکی و کسب و کار است شرافتمندانه از نامزدی ریاست فدراسیون کناره گیری نمایید


پی نوشت : در دوران ریاست فدراسیون آقای شعاعی کوهنوردان خارجی جهت اجرای برنامه هایشان به شرکت شخصی گردشگری آقای رضا زارعی معرفی میشدند و به گمانم همین یک جمله در حال حاضر کفایت میکند .جامعه ی کوهنوردی ما جامعه ی فهیمی است ...

دائولاگیری+ اورست+ شیشاپانگما جهت طرح ابهام...

فدراسیون کوهنوردی بعد از 11 سال یک بیانه ای صادر کرده است و عنوان نموده است که پس از دریافت گزارشها در کارگروه هیمالیانوردی مورد بررسی قرار گرفته و هرچند 11 سال طول کشید اما بلاخره مشخص شد ماکالو صعود نشده است .

از فدراسیون کوهنوردی عاجزانه خواستاریم در راستای بررسی ها و شفاف سازی های معمول و رایج فدراسیون در خصوص صعود های 8000 متری خود لطفا در خصوص فعلا سه قله نتیجه ی بررسی های خودشان را با دلایل قابل اتکا عنوان نمایند .

قله ی آناپورنا : ضمن پوزش از مخاطبان بنا به پیشنهاد دوستان و صحبت های صورت گرفته صحبت کردن از آناپورنا رو پس از بازگشت آقای قیچی ساز به صورت مشخص مطرح می کنیم . 

نخستین صعود ایرانیان به اورست : از همان کارگروه محترم و فدراسیون محترم استدعا داریم در خصوص مدارکی دال بر صعود اورست توسط 4 تن از کوهنوران کشورمان به قله ی اورست در سال 77 بررسی های لازم را در صورت امکان داشته باشند . بدیهی است تصاویر و عکسهای قله ی اورست همچون قله ی ماکالو مبهم و نا مشخص است و از علایم قله ی اورست در این تصاویر هیچ خبری نیست . لطفا اگر بررسی نمودید حتما عنوان نمایید که آیا هر 4 نفر موفق به فتح قله شده اند ؟ یا فقط یک نفر موفق شده است؟ ( از شواهد اینگونه بر می آید که فقط جلال چشمه قصابانی موفق به صعود قله شده است امیدوارم فدراسیون و اعضای تیم با ارائه ی عکسهای بیشتر به این شبهه پایان دهند)


صعود به قله ی شیشاپانگما : جسارتا و با عرض پوزش فراوان لطفا در صورتی که حجم کاری فدراسیون و کارگروه هیمالیانوردی این اجازه را می دهد پس از دو قله ی فوق به قله ی شیشاپانگما نیز بپردازید .صعود این قله فاقد هرگونه عکس و فیلم است . لطفا در این خصوص اقدام نمایید


روند طرح ابهام در خصوص برنامه های هیمالیا نوردی کشور به مرور با با حوصله ی فراوان در دست اقدام است . چنانچه در خصوص هریک از قله ها شفاف سازی نشود این قله ها از نظر افکار عمومی همچنان صعود نشده باقی خواهد ماند .

طرح ابهام در خصوص این دو قله را رسما تقدیم فدراسیون محترم می نماییم تا در فرصت یکی دو ماهه ی خود تا بازگشت آقای قیچی ساز نتایج را پس از بررسی منتشر نمایند .

بدهیهی است پس از رفع ابهام در خصوص این سه برنامه سایر برنامه های شبهه بر انگیز نیز طرح ابهام خواهد شد .

با تشکر از فدراسیون محترم


به آقای محمد حسن نجاریان عزیز

با سلام و درود خدمت شما

جناب آقای نجاریان عزیز ، باتوجه به سکوت شما در خصوص ماکالو ، لطفا با توجه به اینکه شما در نخستین صعود ایرانیان به قله ی اورست اعلام شده است صعود نموده اید در صورت امکان به جهت رفع شک و شبهه در خصوص نفرات صعود کننده و شرایط صعود نسبت به پاسخ گویی به افکار عمومی اقدام نمایید  و با درج یک عکس از قله به این شبهات خاتمه دهید . بدهیهی است که جامعه ی کوهنوردی عکس آقای چشمه قصابانی را روئیت نموده است .  پیشا پیش از لطف شما جهت شفاف سازی سپاسگذاریم


به آقای مهدی عمیدی عزیز 

جناب آقای عمیدی عزیز با اهدای سلام و درود 

با توجه به تلاش شما و حمایت جامعه ی کوهنوردی از فعالیاتهای شما و با توجه به بازگشت  از منطقه ی دائلاگیری و گذشت یک ماه از برنامه و درج خبر صعود . لطفا نسبت به ارائه ی عکس قله ی دائولاگیری به افکار عمومی اقدام نمایید . یک ماه از بازگشت شما به کشور می گذرد و مطمئنا از شما به عنوان یکی از نامزدهای ریاست فدراسیون انتظار می رود در این خصوص عملکردی شفاف و روشن داشته باشید. چشم انتظار انتشار اسناد شما مبنی بر صعود دائولاگیری هستیم . پیشاپیش از شما سپاسگذاریم


عکس روز : پرچم جمهوری اسلامی ایران زیر پای کوهنوردان خارجی !؟

دو سال پیش تیم ملی کوهنوردی جمهوری اسلامی ایران موفق شد قله ی دائولاگیری در کشور نپال را صعود نماید که پرچم هایی جهت این صعود به کشور نپال برده شده بود اما در میان ناباوری و بهت همگان سرنوشت این پرچم ها که توسط فدراسیون کوهنوردی برده شده بود چیزی خارج از تصورمان بود ! 

کوهنورد خوب کشورمان ( عمیدی ) سال جاری در تلاش برای صعود دائولاگیری شاهد لگدمال شدن پرچم جمهوری اسلامی ایران بوده است و از آن عکاسی کرده است که تلنگری باشد برای مسئول فدراسیون کوهنوردی کشور...

این پرچم توسط کوهنوردان خارجی و شرپاهایشان لگد مال شده است . مسئول مستقیم این هتک حرمت به پرچم جمهوری اسلامی ایران شخص رئیس فدراسیون است که علاوه بر عذر خواهی از جامعه  می بایست در این خصوص پاسخگو باشد ! 

انتظار داریم فدراسیون کوهنوردی در بیانیه ای به جهت این سهل انگاری از جامعه و مردم متعهد به این پرچم عذرخواهی نماید .

لینک های مرتبط :

http://koohnews.ir/index.php/اخبار/گفتگو/1452-مهدی-عمیدی-در-مصاحبه-اختصاصی-با-کوه-نیوز-فدراسیون-کوهنوردی-هیچ-گونه-نقشی-در-صعودهای-من-ندارد

http://magma.blogfa.com/post-519.aspx

http://newbie.blogfa.com/post-348.aspx

ضرورت تشکیل یک کمیته ی حقیقت یاب در خصوص ماکالو و سایر قله ها

بررسی تصاویر و اسناد موجود نشان می دهد که دو تیم کوه نوردان ایرانی در سال های 1380 ( تیم فدراسیون ) و 1391 ( محمودهاشمی ، حسین مقدم )   با رسیدن به "برج سنگی " در مسیر صعود ماکالو به تلاش خود پایان داده و راه بازگشت را در پیش گرفته اند.

 

 

_ برنامه ی سال 1380 : تنها تصاویر موجود از اولین تلاش ایرانیان برای فتح ماکالو  در گزارش رضا زارعی و آلبوم عکس های او در سایت فیلکر  یافت می شود. ابتدا عکسی که او را در زیر برج سنگی _ و نه حتی بر فراز آن!! _ نشان می دهد:

 و بعد عکسی برش خورده  در کادری بسته و به شدت مبهم:

 

 

 برنامه ی سال 1391 : تصاویر منتشر شده‌ی محمود هاشمی و حسین مقدم در سایت رسمی فدراسیون کوه‌نوردی نیز  مرحله‌ای بالاتر از "برج سنگی" را نشان نمی‌دهد .  برج سنگی پایان مسیر آنان همان برج سنگی پایان مسیر در عکس رضا زارعی است . توجه و دقت به دو سنگ بزرگ تیره و روشنی که به صورت عمودی در کنار هم قرار گرفته‌اند  به ساده‌گی این موضوع را نشان می‌دهد :

 

 

 _ اما... و پرسش اصلی این است: آیا  این " برج سنگی " همان قله ی ماکالو است که با رسیدن به آن باید به تلاش خود خاتمه داد ، عکس های یادبود را گرفت و خبر فتح خود را برای افکار عمومی ارسال کرد؟ لطفا فیلمی  که لینک آن را در اینجا و برای شما قرار می دهیم با دقت ببینید:

http://www.youtube.com/watch?v=yIPvtQJe2gI&feature=topics

 

افراد تیم در جریان صعود  خود به قله ی ماکالو و در دقیقه ی 12/8  فیلم به این برج سنگی می رسند . همان برج سنگی که رضا زارعی عکس  یادبود خود را با عنوان   makalu summit 8463m    در  زیر آن گرفته است  و همان برج سنگی که به نظر می رسد حسین مقدم و محمود هاشمی بیش از آن نرفته اند:


ادامه‌ی تلاش اعضای این تیم برای دست یابی و فتح ماکالو  و ادامه‌ی فیلم به روشنی نشان می‌دهد که :  چه راه کم و بیش طولانی و چه مسیر دشواری هنوز تا قله  باقی مانده است!  لطفا فیلم را با دقت ببینید!

 

 _ ورزش کوه‌نوردی کشورمان در حال حاضر دو متولی بزرگ و تشکیلاتی دارد: فدراسیون و انجمن . به مدیران و مسئولان این دو نهاد پیشنهاد می کنیم با تشکیل یک کمیته‌ی حقیقت‌یاب، بازنگری و بررسی جدی  تمامی برنامه‌های اجرا شده‌ی هیمالیانوردان ایرانی  را در دستور کار خود قرار دهند.

به نقل از وبلاگ کلاغها ( فرامرز نصیری )

برج سنگی  قله ماکالو نیست ...

دیروز در جریان انتشار عکسهای قله ی ماکالو توسط دو کوهنورد کشورمان ( محمود هاشمی و حسین مقدم ) در سایت فدراسیون کوهنوردی مشخص شد عکسهای این دو کوهنورد بر فراز قله ی ماکالو گرفته نشده است . اثبات این صعود و تحقیق در این خصوص پرده از صعود سال 1380 فدراسیون کوهنوردی به قله ی ماکالو نیز برداشت . 

در صعود دو کوهنورد سال جاری بر فراز ماکالو از برجی سنگی به عنوان قله نام برده شده است که ادعا می کنند بر فراز این برج ایستاده اند هرچند این ادعا همراه با دلیل و مدرک قانع کننده نیست اما با مطالعه ی گزارش هیولای سیاه از آقای رضا زارعی ( از این قسمت دانلود کنید ) مشخص می شود که نخستین تلاش ایرانی ها نیز بر این قله همراه با این اشتباه بوده است . 

با بررسی در اینترنت و مشاهده ی فیلم ها و گزارشات کوهنورد کشورهای مختلف و همچنین بررسی تصاویر گوگل ارث مشخص می شود که برج سنگی قله نیست و بیش از 600 متر ( نه به لحاظ ارتفاع ) به صورت مسافت مسیر باقی ماند است و قله ی ماکالو پس از برج سنگی قرار دارد . 

ادعای صعود برج سنگی و صعود آن توسط ایرانی ها هرچند بدون مدرک صرفا یک ادعاست چراکه در صورتی که این برج صعود می شد قطعا ادامه ی مسیر بر کوهنوردان مشخص میشد . 

با این فرض که ایرانیان هر دو تلاش موفق به فتح برج سنگی هم شده باشند بازهم هر دو تلاش به منزله ی عدم صعود ایرانی ها بر فراز این قله است . هرچند ادعای صعود برج توسط هر دو تیم نیز بدون مدرک منتشر شده است و صرفا در حد یک ادعا است . 

چیزی که در گزارشات و تصاویر مشاهده  می شود یک جمله ی بسیار ساده است که سرنوشت صعود ایرانی ها بر فراز ماکالو را مشخص می کند و آن " برج سنگی قله ی ماکالو نیست "

http://www.youtube.com/watch?v=6CQ8T2HXJKk&feature=endscreen&NR=1


پیشنهاد می کنم کتاب ماکالو هیولای سیاه را که توسط رضا زارعی نوشته شده است و  شرحی از صعود ایرانیان به پای برج سنگی ماکالو است را مطالعه نمایید . 


فدراسیون پاسخگو باشد ( ماکالو ، دم خروس یا قسم حضرت عباس ؟!)

اردیبهشت ماه سال جاری بنا به گفته ی فدراسیون کوهنوردی در تلاش کوهنوردان ایرانی بر روی قله ی ماکالو دو نفر از کوهنوردان کشورمان آقایان محمود هاشمی با 6 صعود بالای 8000 متری و حسین مقدم با چهار صعود موفق به صعود این قله شدند .

خبر خوشحال کننده ای بود اما در متن این خبر نکاتی درج شده بود که جای بسی تامل داشت ، نخست اینکه عنوان شده بود در شرایط بد جوی این دو کوهنورد موفق به صعود قله ی ماکالو شده اند که با ارائه ی گزارش تصویری ( گزارش منتشر شده ی فدراسیون ) این قله این ادعا در هیچ یک از عکسهای منتشر شده مشاهده نمی شود بلکه هوایی صاف و آرام را شاهد هستیم . ( متن خبر فدراسیون در این قسمت )

عنوان شده پس از دو ساعت از حرکت  تیم آغاز بارش متناوب برف را شاهد بوده اند .یعنی ساعت 4:30 آغاز بارشها بوده است .

در جایی که حتی عنوان می شود در ساعت 16:30 که محمود شعاعی به دلیل شرایط بد جوی باز می گردد نیم ساعت بعد ( ساعت 17:10 ) عکسی که از آن به عنوان قله نام می برند در هوای بسیار صاف و شرایط بسیار مساعد گرفته شده است .

فارغ از این دروغ پردازی که به ان تاکید هم شده است نکته ای که جای سوال دارد در عکسی که از آن به عنوان قله یاد شده است هنوز شیب باقی مانده است و عکسی مبنی بر قله ی ماکالو انتشار نیافته است اما با این اسناد ضعیف کماکان این صعود از نظر فدراسیون که سیاست یک باو چند هوا را پیشه کرده است پذیرفته شده است .

به هیچ عنوان قصد من از باز کردن این موضوع زیر سوال بردن صعود نیست بلکه هدف مقایسه ای ست کوتاه با آنچه فدراسیون در عملکردش مشاهده می شود .

چطور هیچ عکسی از صعود قله منتشر نشده است اما این صعود پذیرفته شده است؟ و چطور عکسی که هنوز شیب وجود دارد را به عنوان قله می پذیرند و از آن به عنوان فراز ماکالو نام می برند؟ چطور عنوان شده است شرایط نا مساعد جوی اما آسمان صاف است !!؟؟


حال مقایسه ای کوتاه داشته باشیم از انچه فدراسیون در این سالیان با کوهنوردان خارج از سیستم تبلیغاتی خود داشته است .

در سال 1389 کوه نوشت ( روابط عمومی فدراسیون )  در ادامه ی سیاست فدراسیون یعنی اصرار بر سناریوی عدم صعود تیم نانگاپاربات عکس و متنی را تحت عنوان آغاز ی بر یک پایان ! در وبلاگ منتشر کرد ( در این قسمت و این قسمت ) که با اقدام امروزشان در تناقضی آشکار است .

من قصد ندارم وارد بحث صعود یا عدم صعود نانگاپاربات شوم اما این چه قضاوتی است و چه متولی است که اینچنین برای یک عده شمشیر از رو می بندد و برای خودی ها بدون چون چرا تمام گفته هایشان را بدون لحظه ای تامل می پذیرد؟

آقایان فدراسیون لطفا عکس قله را منتشر کنید و اگر عکسی از قله وجود ندارد سعی نکنید عکسی که به عنوان فراز ماکالو گذاشته اید را جامعه ی کوهنوردی باور بکند شرایط نامساعد جوی را نیز می گذاریم به حساب دروغ پردازی های چندین و چند ساله یتان !

مخاطبان لطف کنند در صورتی که از این عکسها شرایط نا مساعد جوی استنباط نمودند حتما عنوان بکنند .


پی نوشت : چنانچه عکسی از قله ی ماکالو توسط این دو کوهنورد و یا فدراسیون کوهنوردی منتشر نشود صعود قله ی ماکالو در ابهام باقی خواهد ماند و جامعه ی کوهنوردی نمی تواند چشم بسته این صعود را صرفا با هیاهوی تبلیغاتی بپذیرد . جامعه ی کوهنوردی برای پذیرش این صعودها مدرک می خواهد آقایان !

 


پی نوشت دو : در گزارش منتشر شده ی دوم فدراسیون از صعود حسین مقدم و محمود هاشمی به قله ی ماکالو ( گزارش در این قسمت ) همچنان نشانی از حضور کوهنوردان ایرانی بر فراز ماکالو نیست ! 

عکس منتشر شده توسط فدراسیون مبنی بر گامهای آخر بر روی برج سنگی نشان از اصرار فدراسیون بر صعود ایرانی ها بر قله ی ماکالو دارد در صورتی که این نفرات ایرانی نیستند . لباس محمود هاشمی کاملا زرد رنگ است و با تطبیق عکسهای حسین مقدم مشخص می شود که این نفرات که در تلاش برای صعود قله هستند ایرانی نیستند و تیم چین و شرپاهایشان هستند که در عکسها 4 نفرشان قابل تشخیص است . عکس ایرانی ها بر روی قله وجود ندارد و یبا دست کم انتشار نیافته است . 

نفرات تیم چین در تلاش برای صعود قله

صندلی ریاست فدراسیون ، چهره ها و گمانه زنی ها ...

کمتر از چند ماه دیگر به معرفی شدن ریاست فدراسیون کوهنوردی توسط مجمع عمومی باقی مانده است و دوران ریاست محمود شعاعی به عنوان سرکوب گر ترین رئیس فدراسیون به پایان خواهد رسید .

هرچند برخی از اعضای این مجمع نمایندگان شایسته ای برای انتخاب رئیس فدراسیون نیستند اما با نگاهی اجمالی به نامزد ها و اعضای مجمع حدس زدن در خصوص رئیس آینده ی فدراسیون کمی مشکل به نظر می رسد .

بخش عمده ی نفرات این مجمع رئیس هیئت استانهای کشور است که در بسیاری از موارد این رئیس هیئت نه دانش کوهنوردی دارد و نه شناخت مناسب از وضعیت موجود و نفرات کاندید شده ، نمونه ی بارزش همین رئیس هیئت کردستان که به واقع اطلاعی از جریانات کوهنوردی حتی استان خودش نیز ندارد ...

سه نفر از کوهنوردان ( عظیم قیچی ساز از تبریز – امید شیخ بهایی از کرمان – رویا ریاضی از تهران ) به عنوان نماینده ی قهرمانان و  پروین رضایی از الیگودرز نماینده ی باشگاهها و دکتر حمید مساعدیان از تهران به عنوان نماینده ی گروهها و محمد حسین طالبی مقدم از همدان نیز به عنوان نماینده ی مربیان و دست آخر بابک ضیاء از تهران به عنوان نماینده ی داوران جهت انتخاب رئیس فدراسیون نقش آفرینی می نمایند !

باری –نفرات کاندید شده برای ریاست فدراسیون آقایان ، محمد تقی بهره ور ، کاوه کاشفی ، رضا زارعی ، همایون بختیاری، مهدی عمیدی ، رضا بهادرانی ، سید مرتضی موسوی ، امید آمحمدی و رامین احمدی طباطبایی است .

که در این بین نفراتی همچون مهدی عمیدی ، رضا بهادرانی و امید آ محمدی را می توان به عنوان ورزشکاران و هیمالیانوردان نسبتا صاحب نام کشور دانست که به اعتقاد من با توجه به روابط پیچیده ی رئیس هیئت ها با ورزشکاران بعید به نظر می رسد برای رئیس هیئت ها این چهره ها شناخته شده باشند و به گمانم شانس چندانی برای انتخاب شدن نخواهند داشت .

در این بین نام چهار نفر کمی پر رنگ تر از بقیه به نظر می رسد که از آنها همانطور که پیشتر در این وبلاگ اجمالا به ان اشاره شد آقایان رضا زارعی ، کاوه کاشفی ، همایون بختیاری و سید مرتضی موسوی شانس بیشتری برای انتخاب شدن خواهند داشت ...

سید مرتضی موسوی با عملکرد چند ساله اش در فدراسیون کوهنوردی و فصلنامه ی کوه تا حد بسیار زیادی رویه و منشش برای بسیاری از کوهنوردان مشخص شده است و شاید مهمترین نگرانی بخش بزرگی از جامعه ی کوهنوردی انتخاب وی باشد . انتخاب شدن مرتضی موسوی به عنوان رئیس فدراسیون برای جامعه ی کوهنوردی به گمانم حرکت به عقب است . افکار تا حدی رادیکال وی می تواند فضای کوهنوردی را به سمتی ببرد که شایسته ی جامعه ی کوهنوردی نباشد .انتخاب وی به عنوان رئیس فدراسیون شاید به لحاظ روابط بتوان با دوران آقاجانی مقایسه کرد. از این رو شخصا امیدوارم نام مرتضی موسوی از صندوق بیرون نیاید .



 

اما همایون بختیاری که پیشتر مسئول کمیته ی روابط بین الملل فدراسیون بود نیز یکی از نفراتی است که احتمال انتخاب شدنش هرچند نه آنچنان زیاد اما وجود دارد ، وی درست در نقطه ای از فدراسیون قرار داشت ( کمیته روابط بین الملل ) که پاشنه ی آشیل فدراسیون شعاعی بوده است یعنی عدم شفافیت در خصوص مسائل مالی !

به طوری که برخی از چهره ها و گروها که معتقد بودند به ناحق فدراسیون کوهنوردی مبالغ قابل توجهی از تیم های هیمالیانورد اخذ می نمود که سرنوشت این مبالغ نیز مبهم بوده است و این اخذ مبلغ از طریق همین کمیته ی روابط بین الملل با شرکت های خارجی بوده است و این عدم شفافیت مالی باعث نگرانی و تشکیک در خصوص بختیاری بوده است .

نمونه ی قابل لمس آن در جریان تیم برودپیک ( آرش ) مبلغی که فدراسیون از این تیم اخذ کرده بود بیش از 25 درصد مبلغی بوده است که شرکت پاکستانی دریافت کرده است و یک پای ثابت این ماجرای غیر شفاف به کمیته ی روابط بین المللی بر میگردد که همایون بختیاری مسئولش بوده است پس جامعه ی کوهنوردی به گمانم حق دارد از بعد مالی به همایون بختیاری اعتماد نکند .

 


کاوه کاشفی رئیس هیئت حال حاضر استان تهران موفق بوده تا حدی به نسبت رئیس قبلی هیئت تهران وضعیت را به سامان تر نماید و روحیه ای جوان گرایانه دارد که می توان به ایشان خوش بین بود اما بزرگترین دغدغه و نگرانی که به نسبت کاوه کاشفی وجود دارد شاید میل به قدرت در وی باشد . به طوری که تمایل وی برای نمایندگی مجلس و کاندید شدنش تا حدی به این فرضیه قوت می دهد . اگر کاشفی میل به قدرتش کنترل شده باشد می تواند گزینه ی مناسبی برای این پست به حساب بیاید .

 




رضا زارعی نیز برای نشستن بر صندلی ریاست بخت بالایی دارد که به گمانم تا اینجای کار بهترین گزینه به نظر میرسد اما رضا زارعی و دیگر نامزد ها اهمیت چندانی به افکار عمومی نداده اند و تا کنون به صورت غیر رسمی و رسمی هیچ برنامه ای جهت چهار سال آینده ی فدراسیون و مسیر حرکت آن اعلام نکرده است . شاید جامعه ی کوهنوردی از رضا زارعی انتظار بیشتری دارد که نسبت به افکار عمومی با اینکه نقش کمرنگی در انتخابات دارند  اهمیت قائل شود .

بنا به دلایل بسیار زیادی معتقدم رضا زارعی می تواند رای اول را کسب نماید . با گفتگو با بسیاری از هیمالیانوردان و مربیان سطح کشور که می توانند بر روی رئیس هیئت ها تاثیر بگذارند مشخص می شود که در بین این افراد گرایش به رضا زارعی کمی محسوس است .

اگر بخواهیم گمانه زنی نماییم برخی از چهره ها همانند رضا بهادرانی از کرمانشاه ، مهدی عمیدی از خراسان می توانند رای هایی را برای خود جذب نمایند ، حداقل رای استانهای همجوار خودشان و این به معنی تعداد اندک رای های باقی مانده برای سایر نامزد هاست ، رامین احمدی طباطبایی شایعه ها بر این دلالت دارد که گزینه ی وزارت ورزش و جوانان است که شاید با رایزنی وزارت ورزش با برخی از رئیس هیئت های استانهای عموماً غیر کوهستانی بتواند تعدادی از رای های سرگردان ! را جذب وی نماید اما این رای ها زیاد نخواهد بود .

باید بنشست و نظاره کرد  مهره چینی ها و رایزنی های پشت پرده به چه شکلی می باشد اما ذکر این نکته هم دور از تصور نیست که یک یا چند نفر از کاندید ها به صورت توافقی به نفع یکی از نامزد ها کنار بروند ...

 


پی نوشت: بنا به اطلاع دریافتی تا این لحظه ؛ مجمع آتی ( مجمع سالیانه ) در تاریخ 10 تیر ماه انتخابات ریاست فدراسیون برگزار نمی شود  و انتخابات شاید در مجمع فوق العاده در تاریخی غیر از 10 تیر ماه برگزار شود


برای یک هیمالیا نورد

امروز در بخش کامنتینگ وبلاگ یکی از هیمالیانوردان کشور که نامشان محفوظ است سوالی رو مطرح کردند که به رسم ادب پاسخ خواهم داد . ایشون عنوان کردند که تفاوت بین کوهنورد فدراسیونی و کوهنورد مستقل از دید بنده در چیست؟

ضمن تبریک به شما به جهت فعالیت سال 1391 شما اما از نظر بنده کوهنورد فدراسیونی کوهنوردی است که هیچگاه دغدغه ای برای اخذ مجوز شورای برون مرزی نداشته است ، هیچ گاه برای دلار 50 ریال ارزانتر دوندگی نکرده است ، همواره در تائید حکم قهرمانیش از طرف فدراسیون جهت جذب اسپانسر نامه نگاری های قرص و محکم انجام گرفته ، برای اسپانسرش نامه ای مبنی بر انصراف از حمایتش فرستاده نشده است ، کوچکترین فعالیتش در تریبون های پرشمار و رسمی کشور بازتاب وسیع داشته است ، اشتباهاتش بازگو نشده است ، برایش سناریو های جنایی طراحی نمی شود و در خفا بر علیه ش نامه نگاری نمی شود و انگ ضد نظام بودن و توهین به مقدسات جمهوری اسلامی هیچگاه زده نمی شود . اما در سوی دیگر شرایط برای کوهنوردی که وابسته به فدراسیون نیست به گونه ای دیگر است ، وی همواره در دلهره و اضطراب بالا پایین رفتن نرخ ارز را دارد ، بر علیه ش پرونده سازی میشود ، فعالیتهایش سانسور میشود ، اسپانسر هایش در نامه نگاری های متعدد از حمایت بر حذر می شوند و راه جذب اسپانسر بر وی بسته می شود و هزاران مورد اینچنینی !

به زعم بنده کوهنورد و هیمالیانورد چه فدراسیونی و چه مستقل به خودی خود لازمه ی پیشرفت جامعه هستند اما همواره این کوهنورد که ذاتا برای جامعه مفید است می توانند گاه نقشی مخرب داشته باشد .

به طور مثال من همیشه کوهنوردان فدراسیونی را به یک آچار تشبیه می کنم ، این آچار می تواند نقش بسیار مهمی در سفت نمودن چهارچوب و بند های کوهنوردی و خصوصا هیمالیانوردی مریض و ضعیف کشور داشته باشد اما اگر همین آچار در اختیار یک سفیه باشد می تواند از این آچار مفید به عنوان پتک و اهرم جهت سرکوب استفاده نماید ، دیگر این آچار مفید نقش یک آچار را بر عهده ندارد بلکه تنها به وسیله ای جهت وارد نمودن ضربه به مخاطبان این سفیه مورد استفاده قرار میگیرد .

اگر بخواهم مورد عینی تری را مثال بزنم در جریان صعود به گاشربروم دو مجموعه ای کوهنوردان فدراسیونی ( آچار های ذاتا مفید ) در کنار کوهنوردان مستقل ( مخاطبان ) قرار داشتند ، عدم موفقیت فردی همچون زنده یاد لیلا اسفندیاری در حکم نماینده ی کوهنوردان مستقل بار روانی و فشار بسیار زیادی به وی وارد نموده است ، حال دیگر نمی توان این کوهنوردان را فقط ورزشکاران مستقل و یا هم وطن نام برد اکنون کارزاری به راه افتاده است که از سویی کوهنوردان فدراسیونی با تریبون های پر شمار در حال رقابتی نابرابر با جسم خسته ی کوهنوردی مستقل است !

این فشار روانی باعث می شود افرادی همچون زنده یاد اسفندیاری برای دفاع از هویت خودش تن به اقدامی انفجاری و غیر منطقی بزند چراکه نا خود آگاه در یک رقابت ناسالم و نابرابر قرار گرفته است ! از سویی اسپانسرش توسط فدراسیون منصرف شده است و از سوی دیگر در تلاش است برای اثبات توانایی خودش و دفاع از کوهنوردی مستقل و در سوی دیگر کوهنوردانی همچون شما بدون این دغدغه ها ...

پس این ابزار های مفید برای کوهنوردی در این شرایط نتنها نقشی مفید بازی نمی کنند بلکه فشار حاصل از ضربات این آچار ممکن است افرادی همچون لیلا اسفندیاری را به کام مرگ بکشاند !

تفاوت کوهنوردان مستقل و فدراسیونی در اینجاست که کوهنوران فدراسیونی قابلیت تبدیل شدن به یک ابزار مخرب را در این سیستم خواهند داشت حتی اگر خود بر این موضوع واقف نباشند و یا چنین دید و انگیزه ای نداشته باشند ! اما کوهنورد مستقل نمی تواند در این مسیر مخرب بودن گام بردارد یا بهتر بگویم توان این رقابت نابرابر را ندارد و امکان تبدیل شدن به این ابزار مخرب برایش فراهم نیست !

هرچند بر خی از چهره های به اصطلاح مستقل به گمانم فرصت فدراسیونی بودن برایشان دست نداده است و یا راه بر رویشان بسته بوده است و گرنه چه بسا برخی از آنان نیز در همین مسیر گام بر میداشتند اما برخی دیگر بر نمی تابند این رقابت نابرابر را ...

اما فارغ از اینها و اطمینان از وجود چنین رقابتی در بین این دو طیف و اثرات این رقابت ! با وجود اینکه همه ی ما از موفقیت شما بسیار خوشحال خواهیم شد اما اگر این موفقیت رنگ و بوی فشار و ضربه وارد نمودن به افرادی باشد که راه خود را در مسیری دیگر یافته اند قطعا به چشم یک ابزار ویرانگر به آن نگاه می شود مگر اینکه در عمل جامعه به این باور برسند که فالان شخص که کوهنورد وابسته به فدراسیون است دیدگاهش مثبت است و انگیزه هایش چیزی غیر از آن است که ما تصور میکنیم .


پی نوشت : ای کاش ایمیلتان و یا شماره ی تماس را درج می کردید که خصوصی این درد دل ها را برایتان ارسال میکردم . اما امیدوارم نگرانی ما را از مرگ چهره هایی همچون لیلا اسفندیاری درک بکنید و اندکی به ما حق نگران بودن بدهید .

نمی خواستم متن طولانی شود و به زحمت توانستم متن را خلاصه نمایم در پایان آرزوی موفقیت دارم برایتان در فصلها و سالهای آتی فعالیت حرفه ایتان .

پروانه کاظمی : صعود لوتسه تقدیم به لیلا

پروانه کاظمی صبح امروز موفق شد دومین 8000 متری سال 1391 خود را صعود کند . وی هفته ی گذشته موفق شده بود قله ی اورست را صعود نماید . پروانه کاظمی به عنوان یک کوهنورد مستقل به این صعود ها رفته است و تاکنون سه قله ی 8000 متری را صعود نموده است . 

پیشتر هیچ زن ایرانی موفق به صعود قله ی لوتسه نشده بود که پروانه کاظمی این صعود را به روح هیمالیانورد فقید ایران زنده یاد لیلا اسفندیاری تقدیم کرده است . 

صعود دو قله در یک برنامه برای یک بانوی ایرانی در یک فصل با توجه به زمان اندک برای ریکاوری در کمپ سوم مشترک لوتسه و اورست کار بزرگی است که می بایست صمیمانه این موفقیت را تبریک گفت . 

زنده باد پروانه کاظمی 


لازم به ذکر است فدراسیون کوهنوردی صعود های مستقل کوهنوردان کشور را بازتاب نداده است و امسال با صعود کوهنوردانی همچون مهدی عمیدی ، پروانه کاظمی به دلیل مستقل بودن از بازتاب رسانه ای خودداری نموده است . چند سال پیش فدراسیون کوهنوردی در صعود به قله ی اورست تحت عنوان صعود بانوان مسلمان به قله ی اورست با هزینه های سرسام اور و تبلیغات بسیار زیاد و با پشتوانه ی مردان حاضر در تیم موفق شده بود اورست را صعود نماید در صورتی که بانوان این تیم حتی کپسول های خود را تا آخرین لحظات مورد نیاز حمل نکرده بودند . اما شاهد بازتاب بسیار وسیع این صعود بودیم حال این نوع بایکوت خبری شایسته ی کوهنوردی کشور نیست 

امیدوارم فدراسیون به جامعه ی کوهنوردی لبخند بزند و کینه توزانه با این کوهنوردان عاشق رفتار نکند ، چگونه باید به فدراسیون فهماند این کوهنوردان فرزندان این آب و خاک هستند و برای نام ایران از جان مایه گذاشته اند؟ 

جایگاه واقعی انجمن کوهنوردان ایران کجاست؟

مدتها بود عملکرد انجمن کوهنوردان ایران برایم حاوی نکاتی بود که بخشی از دغدغه های ذهنی ام را شامل می شد . و یک سوال بی جواب که براستی جایگاه انجمن کوهنوردان ایران کجاست؟

با بررسی اجمالی نسبت به عملکرد انجمن در سالیان اخیر به شکلی محسوس میتوان ضعف و یا عدم اعتماد به نفس را در رویه ی پیش روی انجمن دید .

به گمانم شکل گیری  NGO  ها در راستای رفع نمودن کاستی های سازمانهای متولی حیطه های مختلف است که به باور بخشی از جامعه ی کوهنوردی تشکلی همانند انجمن کوهنوردان می توانست و یا می تواند چنین جایگاهی داشته باشد .

در این سالیان اخیر فعالیتهای فدراسیون کوهنوردی همانطور که پیشتر در این وبلاگ اجمالا به آن پرداخته شد دارای کاستی های فراوان بود و در این بین نقش ان جی او های مستقل نتوانست گره از کار کوهنوردی کشور بگشاید .

انجمن کوهنوردان با این ایده که می تواند در نقش نماینده ی جامعه ی مستقل کوهنوردی ایران عمل نماید ضعف های سیستم دولتی را با پشتوانه ی مردمی خودش جبران نماید و در همین راستا بتواند از قدرت خود که بر گرفته از نیروهای متخصص و پر شمار است در جهت پیشبرد مسائل کلان کوهنوردی استفاده نماید اما متاسفانه در عمل چیزی خارج از آن را مشاهده کرده ایم .

همواره انجمن کوهنوردان ایران در ذهن من به سان یک کوهنورد خسته بوده است که نه توان به حرکت وا داشتن داشته است و نا باور به این توان !دلیلش هم به گمانم عدم اعتماد به نفس و باور به  نیروهای پشتیبان خودش می توان جست. 

ساختار انجمن دارای ایراد اساسی است از این نظر که کوهنوردان سراسر کشور در مسائل راهبردیش کمترین نقش را دارند و یا سیستم معمول آن کمتر به مناطق دیگر کشور امکان حضور فعالانه داده است . یا اگر بخواهیم بسیار خوش بینانه در نظر بگیریم فضای حاکم در انجمن برای کوهنوردان سراسر کشور دارای جذابیت و انگیزه نیست .

بخش بزرگی از کوهنوردان از سیستم بیمار فدراسیون و سیاستهای کلی اش فاصله گرفته اند و در باورشان یک تشکل مستقل می تواند نقش موازی در رساندن انان به مقصود باشد .

حال این مقدمه چینی برای آن است که بگویم دلایل این عدم حمایت و یا بی تفاوتی جامعه ی کوهنوردی به نسبت انجمن کوهنوردان که روز به روز بیشتر شاهدش هستیم چیست؟

جامعه ی کوهنوردی با این ایده که می تواند در راستای احقاق حقوق خود از طریق این تشکل اقدام نماید و راه را بر سهل انگاری و غرض ورزی ببندد به انجمن کوهنوردان خوش بین بود اما عملکرد مدیریت این تشکل، آنها را تا حد بسیار زیادی دلسرد کرده است . انجمن کوهنوردان هیچگاه نقش یک تشکل منتقد را نداشته است ، همواره سعی بر این داشته است که برنامه هایش را با دیپلماسی و یا بهتر بگویم کنار آمدن با رفتار ریاست مابانه ی فدراسیون پیش ببرد در صورتی که انتظار جامعه ی کوهنوردی از تشکل های مستقل رفتاری غیر از این است .

در جایی که همه انتظار دارند انجمن به عنوان نماینده ی جامعه ی مستقل کوهنوردی در برابر احقاق حقوق کوهنوردان ، کج رفتاری ، سهل انگاری و غرض ورزی های سیستم موجود نقشی پویاتر و قاطعانه تر داشته باشد شاهد رفتاری آرام و بدور از تنش که گویی اصلا هیچ اتفاقی نیوفتاده است و هیچ حقی از کسی گرفته نشده است رفتار میکند .

سیاستی بسیار نرم و ضعیف که گویی خود به موقعیتش واقف نیست و همین رفتار نرم و در موضع ضعف سبب شده است که جامعه ی کوهنوردی به نسبت این تشکل همانند فدراسیون قطع امید نماید .

دیگر نه خبری از بندهای اساسنامه ی انجمن هست و نه خبری از رفتاری مستقل و سیاستی شفاف و روشن !

هیچ گاه از انجمن کوهنوردان سیاست کلی و راهبردی در خصوص اصلاح برخی کج رفتاری ها ندیده ایم در گزارشهای ماهانه و سالیانه ی انجمن و همواره سعی شده است همانند یک باشگاه کوهنوردی جهت رسیدن به اندک حقوق برحق خود رفتاری نه بر اساس موقعیتش داشته باشد .و یقینا این تصور  برایند تصور جامعه است که هر روز با آن در ارتباطیم .

انجمن با عدم تنظیم صحیح روابط خود با سیستم دولتی پشتوانه ی عظیم خود که همان جامعه ی کوهنوردی است را از دست میدهد .

در یکی از بندهای اساس نامه ی انجمن به صراحت نوشته شده است که " پشتیانی از کوه نوردان و سازمان های کوه نوردی و تبیین حقوق آنان " یکی از اهداف انجمن است چیزی که ما در این سالیان شاهدش نبوده ایم .

درست در جایی که فدراسیون کوهنوردی در ضعیف ترین موقعیت خود قرار گرفته است و مدارک مستندی در خصوص سوء استفاده از موقعیتش در خصوص شرکتهای کوهنوردی ، مبالغ دریافتی فدراسیون با صورت حساب شرکتهای خارجی ، رفتار تبعیض آمیز ، کارشکنی در خصوص برخی چهره های مستقل ، تخریب و پرونده سازی و ... از فدراسیون در دست است اما کوچکترین حرکتی از انجمن را شاهد نیستیم .

انجمنی که می بایست پیش رو در اصلاح و تحت فشار قرار دادن فدراسیون می بود و می بایست راه را بر این نوع رفتار از همان ابتدای کار می بست چراکه سیاسیتهای انجمن در صورتی که پشتوانه ی مردمی داشته باشد به عنوان باورهای جامعه ی کوهنوردی مورد حمایت قرار میگیرد . 

می بایست انجمن چنان رفتار میکرد که از بالا به پایین برای بدنه ی جامعه ی کوهنوردی نقش پیشرو  ایفا می کرد و بدنه ی جامعه ی کوهنوردی بهعنوان سرمایه قدرت و حامی وی مورد استفاده قرار میگرفت .

اعمال سیاستهای درست و به موقع ، اعلام کج رفتاری ها حتی در حد افشای واقعیات ، تلاش برای اعمال قدرت خود بر سیستم کوهنوردی کشور از طریق نیورهای انسانی متخصص و پویای جامعه که می تواند به عنوان ابزار و سرمایه ی انجمن مورد استفاده قرار گیرد همه  ازضعفهای عمده ی انجمن کوهنوردان در خصوص نقشش در قبال بدنه ی جامعه ی کوهنوردی و روابطش با سیستم حاکم  است.

"سکوت" تنها رفتاری بوده است که از انجمن تا بحال دیده ایم و در ذهن من و شاید بخش بزرگی از جامعه این سوال پیش می آید که واقعا آیا زمان تثبیت این قدرت و اثبات این نقش مهم به عنوان NGO  ی مهم کشور فرا نرسیده است؟

آیا انجمن کوهنوردان به این باور نرسیده است که می توان نقشی کاریزماتیک را در رهبری بدنه ی کوهنوردی کشور داشته باشد؟

درست جایی که فدراسیون کوهنوردی در انزوا و ضعیف ترین موقعیت خودش است آیا باور به حمایت بدنه ی جامعه ی کوهنوردی کشور آنچنان بعید است که صرفا می بایست شاهد سکوت باشیم و بس؟

چرا در جایی که بدنه ی کوهنوردی کشور در تلاش برای رساندن صدایشان به مجامع بین المللی هستند این نقش را که انجمن می تواند به واسطه ی موقعیتش بسیار بهتر بازی نماید در پس محافظه کاریش به فراموشی سپردهاست؟

شاید بهترین راه برای انجمن کوهنوردان بازی کردن نقشی پویا تر و استفاده از نیروهای پرانگیزه از سراسر کشور در ساختار انجمن است که اعتماد جامعه به نسبت انجمن را همراه خواهد شد و سپس حمایت قاطعانه از وی دستاورد این تغییر ساختاری است .

نقشی قاطعانه تر برای انجمن میتواند این تشکل را با شخصیتی کاریزماتیک و قدرتی که برگرفته از اعتماد بدنه ی کوهنوردی است بسیار تاثیر گذار تر نماید .

این سکوت انجمن در قبال مسائل روز و خواب زمستانی اش نتیجه ای جز قطع امید از این تشکل و ضعیف تر شدنش ندارد .

جامعه ی کوهنوردی مادامی میتواند انجمن را به عنوان نماینده ی خود بپذیرد و حمایت نماید که قاطعیت و عدالت جویی را از آن ببیند و نقشی محافظه کارانه خصوصا در این مقطع که می تواند نقطه ی عطفی برای انجمن باشد قطعا راه را برای این کج رفتاری همچنان باز می نماید .

متاسفانه در نوع فعالیت انجمن اولویت ها به درستی چیده نشده است . مطمئنا اگر اولویت انجمن یافتن جایگاه واقعی خود  در کوهنوردی کشور باشد راه برای توسعه ی این رشته بهتر و سریع تر از هر نوع مبادله ایست .

پروژه های مبادله ی کوهنورد در حال حاضر که مشکلات و قوانین دست و پاگیر و سیستم کند و خشک فدراسیون مانع از هر نوع حرکت موثری است آب در هاون کوبیدن است . اکنون کوهنوردی کشور دارای پتانسیل بلقوه ایست که راه برای بلفعل نمودنش بسته شده است . به گمانم تلاش برای هموار نمودن مسیر با تقویت موقعیت خود با استفاده از نقشی پویا تر و قاطعانه تر می تواند از برنامه های جنبی همچون مبادله ی کوهنورد بسیار اثر گذار تر باشد .

 اکنون جامعه ی کوهنوردی همچون یتیم نیازمند یک حرکت سازمان دهی شده در قالب یک تشکل رسمی است که بتواند کنترل خود را بر روند حاکم اعمال نماید که این مهم با این نوع رفتار محافظه کارانه بسیار بعید و درو از دست رس می نماید .

کشور ما نیازمند توسعه ی ارتباط با دنیای کوهنوردی خارج است و در مثبت بودن این فعالیتهای کوچکترین شکی نیست اما این مبادله ی کوهنورد برای تشکلی ضعیف که با رفتار خود در آستانه ی از دست دادن بدنه ی کوهنوردی کشور است می تواند تاثیری مهم داشته باشد؟ آیا زمان آن فرا نرسیده است که انجمن کوهنوردان به جایگاه واقعی خود که همانا نمایندگی بدنه ی فعال کوهنوردی کشور است برسد؟


 پی نوشت : 

در همین رابطه متن بسیار خوبی از آقای کیومرث بابازاده در خصوص ساختار NGO ها نوشته شده است که نظر شما را به این مطلب جلب میکنم . 

کیومرث بابازاده : انجمن کوهنوردان باید مدافع تمام کوهنوردان باشد ...


 پی نوشت2 : سکوت فعلا تنها موضع انجمن به نسبت همه چیز است ...

آیا بود و نبود انجمن کوهنوردان اینچنینی تفاوتی در روند کوهنوردی کشور دارد؟ 

کامنت روز

وکیل فدراسیون : 

براساس بند 2 اساسنامه ما کوهنوردان به دو دسته تقسیم میشوند , کوهنوردان خودی و غیرخودی واین بما اجازه میدهد صعود هرکسی را که خودی هست اعلام کنیم . ضمنا فقط صعودهای خودی از ارزش یک صعود برخوردارند ( حتی اگر خانم کاظمی بدون دست هم بره اورست از اونجا هم از مسیری که تا کنون فقط یک نفر رفته بره لوتسه ) چون از کوهنوردان خوب و خودی ما نیست ما نمی توانیم نامی از او در سایتهای پربازدید خودی ببریم یک مجله کوه بود اون رو هم که مال خود کردیم تا هر خبری را هم که مستقل بود و مال کروهک ها اونا راهم با کنترل بزنیم صدا و سیمایمان هم که تحت  نظارت روابط عمومی با کسب اجازه خبرهای خودی ها را فقط اعلام میکند برای اطلاع بیشتر  از این اساسنامه را میتوانید کتاب قلعه  حیوانات را که اساسنامه از روی آن کپی برداری شده  مطالعه کنید .

از لابلای کامنتهای برج سینا 

شعاعی با هلی کوپتر 12000 دلاری به بیس کمپ مانسلو رفت ؟

بنا به گزارش دریافتی از منطقه ی مانسلو محمود شعاعی در یک اقدام صرفا تبلیغی پس از باخبر شدن از مرگ زنده یاد جعفر ناصری با یک هلی کوپتر به کاتماندو رفت و سپس با یک پرواز دیگر خود را به بیس کمپ مانسلو رساند .

از سوی دیگر امید آ محمدی و حسین صالحی در وضعیت بسیار بدی قرار داشتند به طوری که دست و پای هر دو نفر دچار سرمازدگی شدیدشده است و با این حال خود را به سختی به بیس کمپ رسانده بودند که کوهنوردان خارجی هم بر وخیم بودن حالشان تاکید داشتند . و تاکید کرده بودند که حتما باید با هلی کوپتر به کاتماندو برگردند که متاسفانه وضعیت یکی از این کوهنوردان وخیم گزارش شده است

در این حال محمود شعاعی برای تبلیغات مبلغ 10 تا 12 هزار دلار صرف هزینه ی اجاره ی هلیکوپتر نموده است که با بازگشتش احتمالا به 18000 دلار نیز افزایش خواهد یافت !

محمود شعاعی با علم به اینکه هیچ کاری از دستش بر نمی آید ین هزینه ی سنگین را برای تبلیغات صرف نموده است 

به محض اطلاع از وضعیت سرمازدگی کوهنوردان سید حسین صالحی و امید آ محمدی در این خصوص اطلاع رسانی خواهد شد . همچنین به محض دریافت متن خبر مربوط تبلیغات برای شعاعی و آخرین وضعیت سفر هوایی ایشان اطلاع رسانی خواهد شد .   

محمود شعاعی در جریان مرگ دکتر سعید بهالو نیز در یک اقدام تبیلیغاتی بی حاصل به تیلی چوپیک رفته بود!


پی نوشت : 

بر اساس گزارش کوه نوشت : یک فروند بالگرد برای جستجو !!! و همچنین انتقال آمحمدی و صالحی جهت  به کاتماندو فرستاده شده است. 

رسوایی فدراسیون کوهنوردی : افشای بخشی از اسناد فدراسیون در سرکوب کوهنوردان

وبلاگ کوهستان در ادامه ی روند انتشار اسناد و مدارک در خصوص عملکرد فدراسیون اقدام به انتشار واقعیت های حاکم در کوهنوردی کشور نموده است که به استحضار جامعه ی کوهنوردی خواهد رساند .

فدراسیون کوهنوردی در این چند سال با مواضعی  کینه توزانه و جانب دارانه و سعی در پرونده سازی و محاکمه افرادی داشته است که در چهارچوب ایدوئولوژی خود حرکت نمی کند  که به صورت سریال وار این اسناد جهت مشاهده ی جامعه کوهنوردی انتشار می یابد ! بدون شک فدراسیون نمی تواند به این رسوایی پاسخی درخور بدهد چراکه این متن نشان از اوج نفرت فدراسیون از حرکتهای مستقل و قابل توجه ی کوهنوردان کشور است .

متن های زیر نامه نگاری فدراسیون کوهنوردی به حراست دفتر امور مشترک فدراسیون های ورزشی جهت پرونده سازی ، برخورد ، سانسور و زهر چشم گرفتن با نشر اکاذیب در خصوص رایزنی زنده یاد اسفندیاری با شبکه ی چهار ، سرقت هنری ، عنوان نمودن اهداف سیاسی برای فعالیتهای صرفا ورزشی کوهنوردان است .

در ادامه نامه های شبکه ی 4 سیما مبنی بر کذب بودن ادعای فدراسیون کوهنوردی است که به استحضار جامعه ی کوهنوردی می رسد .

1- نامه مدیر شبکه سوم در خصوص تائید نامه نگاری محمود شعاعی به صدا و سیما جهت پیگیری ( جهت مشاهده )

2- نامه هیئت خراسان به شبکه ی 4 جهت تائید مستند نظام دوست و فریدیان ( جهت مشاهده )

3- نامه قائم مقام گروه مستند شبکه 4 در تائید فریدیان و نظام دوست و متهم شدن فدراسیون به نشر اکاذیب( جهت مشاهده )


توضیحات مفصل و بسیار خوبی را در وبلاگ برج سینا در همین رابطه بخوانید


 پی نوشت : طبیعتا انتظار پاسخ را از فدراسیون کوهنوردی نخواهیم داشت . چراکه متنها خود کاملا گویا است و جامعه ی کوهنوردی جامعه ای بسیار فهیم و باهوش است و به خوبی می تواند واقعیت های حاکم در سیستم فدراسیون کوهنوردی را تحلیل نماید و به اصل قضایا پی ببرد . 

پینوشت دو : کامنتهایی که هویت نویسنده اش برای بنده مشخص نباشد امکان عدم انتشارش وجود دارد. 

پروژه ی شکست خورده ی فدراسیون کوهنوردی ( منع تعقیب برای بابازاده )

پرونده ی طرح شکایت از کیومرث بابازاده بسته شد و قرار منع تقیب صادر شد . پرونده ای که همچنان که قبلا عرض کرده بودم وارد شدن به یک قمار دو سر باخت بود که فدراسیون با عدم شناخت از جامعه ی کوهنوردی به آن وارد شد و از همان اول بازی قافیه را بسیار بد باخت .

اما شاید برای جامعه ی کوهنوردی جالب باشد که هدف فدراسیون از این طرح شکایت چه بود و می خواست به چه هدفی برسد .

با توجه به گفته های بابازاده فدراسیون در تلاش بود با طرح شکایت از وی موجی از ارعاب در مقابل هرگونه نقد و اعتراض به جود بیاورد و پرواضح بود که نتیجه ی این دادگاه قطعا محکومیت بابازادهنمی شد اما استنادات و مدارک در اختیار بابازاده مسیر هدف گذاری شده ی شعاعی را منحرف کرد . شعاعی یک پاتک خورد و به گمان اینکه هیچ مدرکی بر علیه وی وجود ندارد وارد این بازی خطرناک شد .

در صورتی که بدنه ی فدراسیون آنچنان نفوذ ناپذیر نیست که اخبار و اسناد و اطلاعات از سوراخ هایش درز نکند.

فدراسیون از همان ابتدا قصد پیگیری تا مرحله ی آخر را نداشت چراکه به خوبی میدانست راه به جایی نخواهد برد اما از این طرح شکایت صرفا برای بستن راه انتقاد و ایجاد رعب در دل منتقدان استفاده می کرد که صد البته با هوشیاری جامعه کوهنوردی چنین نشد و قمار را همچنان که پیش میبینی میشد بسیار مفتضح باخت .

اکنون پرونده ی بابازاده از نظر دادگاه با توجه به بی محتوی بودن مدارک ارائه شده و درخواست فدراسیون مبنی بر صادر نمودن قرار عدم تعقیب بسته شده است اما مطمئنا از بابازاده انتظار میرود که مدارکی که در خصوصی مسائل پشت پرده ی فدراسیون در این سالها در اختیارش است شفاف سازی نماید و آن را به جامعه ی کوهنوردی ارائه دهد .

مسائل مهمی که خصوصا در بعد مالی بسیار قابل تامل است که در آینده ی نزدیک به آن پرداخته خواهد شد .

پرونده ی فدراسیون کوهنوردی و شخص آقای شعاعی و دوستان همفکر و همکارش که برای او تعیین مسیر می نمودند در نزد افکار عمومی همچنان باز است واین روند افشاگری ادامه خواهد داشت .

بستن پرونده ی بابازاده برای فدراسیون کوهنوردی یک رسوایی بزرگ بود چشم انتظار ادامه ی این داستان باشید ...

در همین رابطه : پرونده ، مختومه! ... پرونده ، مفتوح

مرتضی موسوی : چهره ای که شعاعی به دنبال ریاستش است...

سید مرتضی موسوی چهره ای است که بسیاری از کارشناسان و کوهنوردان از حضورش به عنوان ریاست فدراسیون کوهنوردی نگران هستند . وی به عنوان نامزد ریاست فدراسیون کوهنوردی ثبت نام نموده است و در حال حاضر شنیده ها حاکی از آن است فدراسیون در تلاش است وی را به عنوان رئیس آینده ی فدراسیون به افکار عمومی معرفی نماید .

درج خبر حضور وی در شبکه ی جهانی جام جم نیز بی ارتباط با رسانه ای کردن وی نیست . برخی معتقدند موسوی بیشتر تمایل دارد خود را نزدیک به آقا جانی نشان دهد و خود را پیرو برنامه های آقا جانی معرفی نماید. حضور شعاعی به عنوان یکی از بازوهای اقتصادی کوهنوردی در فدراسیون آینده نیازمند نیروهای مطمئنی در فدراسیون کوهنوردی است . که از نامزدهای آتی فدراسیون ترجیح داده اند روی موسوی سرمایه گذاری نمایند. از سوی دیگر عده ای معتقدند تنها فردی که به مجموعه ی حال حاضر فدراسیون بها می دهد مرتضی موسوی است و با سرکار آمدن سایر نامزدها شانس حضور هادی صابری ، شعاعی و  حسین رضایی در فدراسیون آینده بسیار ضعیف است .

تا کنون هیچ فردی برنامه ای جهت تصدی گری پست ریاست فدراسیون ارائه نداده است و از میان نامزد ها شاید شانس افرادی همچون ، رضا زارعی ، کاشفی ، بختیاری و موسوی از دیگران بیشتر باشد .

هر 4 نفر سابقه ی کار تشکیلاتی و در سطوح مدیریتی فدراسیون و زیر مجموعه هایش را داشته اند که همایون بختیاری سال گذشته از سمت خود استعفا داد و کاوه کاشفی همچنان در پست ریاست هیئت استان تهران قرار دارد و موسوی نیز به عنوان نایب رئیس در فدراسیون مشغول به فعالیت است . از سوی دیگر رضا زارعی که پیش تر به عنوان دبیر کمیته ی آموزش فدراسیون معرفی شده بود از زمان کاندید شدنش نقش وی در فدراسیون بر طبق شنیده ها کمرنگ تر شده است و به گفته ی بسیاری از کارشناسان و مطلعین ، فدراسیون از حضور وی در این کسوت احساس نگرانی و ترس نموده است .

اما زمزمه هایی از فدراسیون کوهنوردی شنیده میشود که شاید " ح . ش" به عنوان مسئول کمیته آموزش در این اواخر عمر فدراسیون به جای رضا زارعی معرفی شود . 

با نزدیک شدن به انتخابات فدراسیون از جزئیات بیشتر خواهیم گفت . اما تا آن زمان از تریبون فدراسیون بیشتر از سابق از مرتضی موسوی خواهیم شنید



طرح شکایت از فدراسیون کوهنوردی به   ANOC و UIAA

محمود شعاعی رئیس فدراسیون کوهنوردی حال حاضر کشور به حکم وزارت ورزش جهت برگزاری مجمع عمومی و انتخابات ریاست فدراسیون منصوب شده است . این انتصاب به جهت عدم هماهنگی لازم جهت برگزاری انتخابات در موعد مقرر انجام گرفته است اما در حالی که می بایست روند اجرای انتخابات به صورت معمول همچو سایر فدراسیونها  انجام می گرفت شاهد هستیم که هیچ نوع فعالیتی در این خصوص از سوی رئیس فدراسیون و به طور کلی سیستم فدراسیون صورت نگرفته است .

رئیس فدراسیون در حال حاضر در کشور نپال حضور دارد و به خاطر مسئولیتش می بایست در ایران به آماده سازی مقدمات انتخابات و واگذاری فدراسیون به شخص جدید اقدام می نمود که در سفری حداقل دو ماهه از این مسئولیت شانه خالی کرده است .

در سوی دیگر در تلاش است با معرفی شرکت گردشگری خود جای پای خود را در سیستم مالی کوهنوردی کشور که بسیار نیز بیمار است محکمتر نماید .

این در حالی است که عدم شفافیت مالی فدراسیون و همچنین اصرار فدراسیون به عقد قرارداد با شرکتهای معرفی شده توسط فدراسیون هستیم که به هیچ عنوان عملی قانونی نیست و می توان آن را پیگیری قضایی نمود .

فدراسیون چه دلیلی برای این اصرار غیر قانونی دارد و این شرکتها از چه رو مورد حمایت فدراسیون هستند ؟ وضعیت مالی این شرکتها که به مراتب گران قیمت تر هستند و نحوه ی تعامل آن با فدراسیون در هاله ای از ابهام و سوه ظن است .

در سوی دیگر با توجه به ساختار ورزش در کشور و دنیا  فدراسیون ها نهادهای مستقلی هستند که می بایست پیرو مقررات بین المللی باشند . از این رو تعدادی از مربیان ، پیشکسوتان ، سنگ نوردان و ... در حال رایزنی برای طرح شکایت از فدراسیون کوهنوردی به نهادهای ملی و بین المللی از جمله ، ANOC( انجمن کمیته های ملی المپیک ) و UIAA   و بازرسی کل کشور هستند .

این طرح شکایت دارای مواردی است که تا کنون رسانه ای نشده است و با تنظیم این طرح شکایت و ارسال ان به این نهادها در خصوصش اطلاع رسانی خواهد شد .

امیدوارم جامعه ی کوهنوردی در خصوص عملکرد بسیار ضعیف فدراسیون کوهنوردی فریاد عدالت خواهی را بشنوند و حمایت قلبی نمایند. امید که در رویه فدراسیون تغییرات محسوسی داده شود و راه برای مسیری غیر شفاف در فدراسیون آینده بسته شود.

در همین رابطه :

آشنایی با ساختار سازمان ورزش -1

 آشنایی با ساختار سازمان ورزش -2